معراج‏السعادة ج : 2 ص : 124
فصل: آشنائى با اسرار ملك و ملكوت‏
بعضى از عرفا«» گفته‏اند كه خداوند عالم به قدرت كامله خود گويا نمود در حق ارباب دلهاى آگاه و اصحاب مشاهده، هر ذرّه را كه در آسمان‏ها و زمينها موجودند تا اينكه تسبيح و تقديس ايشان را شنيدند و گواهى ايشان را به انكسار و عجز خود استماع نمودند كه به آنها گويا بودند به زبان واقع، كه نه عربى است و نه عجمى، نه متضمن بانگ و آواز و نه مشتمل بر حروف و الفاظ است. و آن را نمى‏توان شنيد مگر به گوش هوش و سمع ملكوتى. و اين نوع مكالمه كه ذرات وجود را با ربّ قلوب است مناجات نيز گويند و از براى آن نهايت و انجامى نيست، زيرا كه منبع آن از درياى محيط كلام حق است كه نهايت ندارد.«قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِدادا لِكَلِماتِ رَبّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ انْ تَنْفَد كَلِماتُ رَبّى‏ وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدا» 18: 109.[1] و چون كه گفتگوى ايشان از اسرار ملك و ملكوت است و هر كسى محرميّت آنها را ندارد بلكه قبور اسرار، سينه آزادگان است و بس، پس به اين جهت با هر كسى به تكلم در نيايند بلكه گفتگوى ايشان با خاصان درگاه و محرمان بارگاه است. و ايشان نيز آنچه مى‏شنوند با ديگران حكايت نكنند.
آرى هرگز ديده‏اى كه محرم اسرار سلطان در مقام افشاى اسرار او بر آيد و در كوچه و بازار به آنچه ميان او و سلطان گذشته زبان گشايد؟ و اگر اظهار اسرار روا بودى محرم اسرار حضرت آفريدگار يعنى رسول مختار - صلّى اللّه عليه و آله و سلم - نهى از افشاء سرّ و راز نكردى و حيدر كرار را مخصوص به بعضى اسرار نفرمودى و نگفتى:
«لو تعلمون ما اعلم لضحكتم قليلا و لبكيتم كثيرا»
يعنى: «هرگاه بدانيد آنچه را من مى‏دانم هر آينه كم خواهيد خنديد و بسيار گريه خواهيد كرد»«». بلكه آنچه را مى‏دانست نمى‏گفت تا كم بخندند و بسيار بگريند.
علاوه بر اين آنكه: اين اسرار معانى چند هستند كه الفاظ «ناسوتيه»«» و حروف صوتيه طاقت تحمل آنها را ندارند و نمى‏توان به اين قالب در آورد، پس با كسى مى‏توان گفت كه‏
__________________________________________________
[1] يعنى: اى رسول بگو كه اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود، پيش از آن كه كلمات إلهى پايان يابد، دريا خشك خواهد شد هر چند دريائى ديگر باز ضميمه آن كنند. كهف، (سوره 18)، آيه 109.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 125
با زبان ملكوتى آشنا باشد. و «ابو حامد غزالى» [1] در اين مقام، كلامى ذكر كرده«» و نسبت به بعضى از عرفا داده و خلاصه آن تقويت طريقه «اشاعره»، [2] و استناد جميع اشياء و افعال و احوال به مبادى عاليه و اثبات مذهب «مجبّره» [3] است. و والد ماجد حقير - قدس سره - در «جامع السعادات»«» آن را نقل كرده‏اند و در آخر آن اشاره فرموده‏اند كه اين كلام و امثال آن ناقص و قاصر، و ثبوت نوع اختيارى از براى انسان در افعال و حركات خود بديهى و ظاهر است. همچنان كه ضرورى شريعت مقدسه و نص آيات و اخبار كثيره است. و اولى، اعراض و سكوت از امثال اين كلمات و متابعت طريقه شرع مستطاب است.«» و چون چندان فايده‏اى بر نقل آن مترتب نبود بلكه ذكر آن موجب شبهات فاسده از براى كسانى كه در فهم رد آن قاصرند مى‏شد در اين كتاب متعرض آن نشديم.