آغاز سخن‏
و ذكر آنچه اين مختصر مشتمل بر آن خواهد بود:
شبهه نيست كه هر كسى چون در خود و افعال«» خود نگرد خويشتن را به غير خويش محتاج داند و محتاج به غير ناقص باشد بخود، و چون از نقص خود خبردار شود در باطن او شوقى كه باعث او باشد بر طلب كمال پديد آيد، پس به حركتى محتاج شود در طلب كمال و اهل طريقت اين حركت را سلوك خوانند، و كسى كه به اين حركت رغبت كند شش چيز لازم حال او شود:
اوّل: هدايت حركت و آنچه از او«» چاره نباشد تا حركت ميّسر گردد، كه آن به منزله زاد و راحله است در حركت ظاهر.
دوّم: ازاله عوايق و قطع موانع كه او را از حركت و سلوك باز دارند.
سوّم: حركتى كه به واسطه آن از مبدء به مقصد رسند، و آن سير و سلوك باشد و احوال سالك در آن حال.
چهارم: حالهائى كه در اثناى سير و سلوك از مبدء حركت تا
أوصاف‏الاشراف ج : 1 ص : 6
وصول به مقصد بر او گذرد.
پنجم: حالهائى كه بعد از سلوك اهل وصول را سانح شود.
ششم: نهايت حركت و عدم او، و انقطاع سلوك، كه آن را در اين موضع فناى در توحيد خوانند.
و هر يك از اين معانى مشتمل بود بر چند امر، الا نهايت حركت كه در آن تعدّد نبود، و ما اين شش معنى را در شش باب ايراد كنيم، هر بابى مشتمل بر شش فصل الا باب آخر كه قابل تكثير«» نبود.
و ببايد دانست همچنانكه در حركت، حصول هر جزوى مسبوق باشد به جزوى ديگر، و مستعقب جزوى ديگر الا جزو آخر، و هر حالى از اين احوال واسطه باشد ميان فقدانى«» سابق و مقارنتى«» لا حق، تا در حال فقدان سابق آن حال مطلوب باشد و در حال مقارنت«» لاحق مهروب عنه شود، پس حصول هر حال به قياس به آنچه پيش از آن باشد كمال«» بود و مقام در آن حال در وقتى كه توجه به جايى بعد از آن مطلوب باشد نقصان«»، كما«»قال النبى (صلّى اللّه عليه و اله):«من استوى يوماه فهو مغبون»«»

و بدين موجب گفته‏اند:«حسنات الابرار سيّئات المقرّبين»«»
و اين معنا در فصول اين مختصر روشن گردد.
چون اين مقدمه روشن شد، شروع در ابواب و فصول اين مختصر كرده آيد بتوفيق اللّه و عونه.