شخصيت نويسنده:
اوصاف اين يگانه مرد عجيب نه بدان حدّ است كه در حيّز احصا آيد، اما به حكم (ما لا يدرك كلّه لا يترك كله) آنچه را تمام نتوان دريافت از اصل ترك نبايد كرد گوئيم: او مردى است كه همه طوائف و فرق اسلام به عظمت و بزرگى او گواهى دادند، قاضى نور اللّه فرمايد: فيلسوفى كه روان افلاطون و ارسطو به وجود او مفاخرت و مباهات جويند، و زبان حال أبو على سينا شكر مساعى جميله او گويد، عقل فعال در اشراق طفل راه او است، و مشكلات ارباب
أوصاف‏الاشراف ج : 1 ص : 9
كمال موقوف به يك نگاه او است.«» او در جمادى الاولى سال 597 در طوس (از استان خراسان) به دنيا آمد، نام پدرش محمد بن الحسن طوسى بود. نامش محمد«»، كنيه‏اش أبو جعفر، و ملقب به نصير الدين بود.
در عقليات شاگرد فريد الدين داماد«» و در شرعيات شاگرد پدر بزرگوار خود«»، و در رياضيات شاگرد كمال الدين يونس موصلى بود، و در كليه علوم زمان به درجات عالى نائل آمد.
او مدتى بخاطر آنكه مورد خشم و غضب ناصر الدين عبد الرحيم بن أبي منصور، حاكم قهستان كه از امراى اسماعيليه بود قرار گرفته و در قلاع اسماعيليه محبوس بود، و در آن ايام بود كه بيشتر تحريرات رياضى او و شرح اشارات و اساس الاقتباس نوشته شد، و بالاخره در حدود سال 654 با پيروزى هلاكوخان بر اسماعيليان و فتح قلاع اسماعيليه، خواجه نجات پيدا كرد«»، اما گرفتار دربار هلاكوخان مغول شد ولى از آن فرصت به خوبى استفاده كرد، آنان را نصيحت و هدايت مى‏فرمود و شر آنان را از شيعه بازداشت، و خود به ترويج دين شيعه و شرح كتب فلسفى و رياضى پرداخت، آنگاه رصدخانه در مراغه مرتب ساخت«». و در همان محل كتابخانه‏اى كه مشتمل بر چهار صد نسخه كتاب بود فراهم كرد«».
او در آخرين سفرى كه در سال 672 با جمعى از شاگردانش به بغداد رفت بيمار شد و در همانجا درگذشت، و طبق وصيت خودش
أوصاف‏الاشراف ج : 1 ص : 10
در كاظمين پائين پاى دو امام بزرگوار به خاك سپرده شد.
در تاريخ فوت او گفته‏اند:
نصير ملت و دين پادشاه كشور فضل يگانه‏اى كه چو او مادر زمانه نزاد
بسال ششصد و هفتاد و دو بذى الحجه بروز هيجدهم در گذشت در بغداد«»