فصل يازدهم [در سرّ سجود است‏]
و آن نزد اهل سرّ، سرّ تمام صلوة و تمام سرّ صلوة است و آخرين منزل قرب و منتهى النّهايه وصول است، بلكه آن را از مقامات و منازل نبايد شمرد.
و از براى اصحاب آن، حال و وقتى است كه جميع اشارات از آن منقطع است‏
__________________________________________________
[184] - «كمال توحيد عبارت است از نفى صفات از او.» اصول كافى، ج 1، ص 191، «كتاب التّوحيد»، «باب جوامع التّوحيد»، حديث 6.
سرالصلاة ج : 2 ص : 100
و همه السن از آن گنگ است و تمام بيانات از مقام آن كوتاه است و هر كس اشاره‏اى به آن كند از آن بى‏خبر است و «آن را كه خبر شد خبرى باز نيامد». [185] و آنچه در اين مقام ذكر شده يا مى‏شود از ارباب احتجاب، بلكه خود از اسباب حجاب است.
قال العارف المحقّق الانصارى: و امّا التّوحيد الثّالث فهو توحيد اختصّه اللّه لنفسه و استحقّه بقدره. و الاح منه لائحا إلى اسرار طائفة من صفوته، و اخر سهم من نعته و اعجزهم عن بثّه، و الّذى يشار به إليه على السن المشيرين انّه اسقاط الحدث و اثبات القدم على انّ هذا الرّمز في ذلك التّوحيد علّة لا يصحّ ذلك التّوحيد الا باسقاطه. الى ان قال: فانّ ذلك التّوحيد يزيده العبارة خفاء و الصّفة نفورا و البسط صعوبة. الى ان قال:
ما وحّد الواحد من واحد اذ كلّ من وحّده جاحد
توحيد من ينطق عن نعته عارية ابطلها الواحد
توحيده ايّاه توحيده و نعت من ينعته لاحد [186]پس سرّ سجود را، كه اشاره به آخرين مراتب توحيد است و منتهى شود در مرتبه تحقق به مقام لا مقامى، كه اشاره به آن در مسلك اهل معرفت كلمه‏
__________________________________________________
[185] - اين مدعيان در طلبش بى‏خبرانند - آن را كه خبر شد خبرى باز نيامد. - سعدى‏
[186] - «عارف محقّق، انصارى، گفته است: اما مرتبه سوم توحيد عبارت است از توحيدى كه خداوند به خود اختصاص داده و متناسب با قدر خود شايسته آن گرديده و پرتوى از آن را بر باطن گروهى از برگزيدگانش تابانده و آنان را از وصف آن لال و از انتشار آن ناتوان گردانيده است، و آنچه كه بر زبان اشارت كنندگان بدان اشاره مى‏شود (فقط) اسقاط حدوث و اثبات قدم است. اين اشارت نيز در اين مرتبه توحيد خود نقص و علّتى است كه اين مرتبه جز با حذف آن درست نيايد (و تمام نگردد).» تا اينكه گفته است: «اين مرتبه از توحيد با بيانات و عبارات هر چه بيشتر پوشيده و پيچيده مى‏شود و با توصيف هر چه بيشتر از فهم دور مى‏شود و با شرح و بسط سخت‏تر مى‏گردد.» تا آنجا كه گفته است: «واحد را احدى توحيد نكرده است - زيرا هر كس توحيد او كند منكر او (آنچنانكه هست) شده است. توحيد آن كس كه از وصف او سخن مى‏گويد - عارى از حقيقت است كه واحد تعالى آن را ابطال نموده است.
توحيد خود او خود را، توحيد حقيقى اوست - و وصف كسى كه او را وصف كند الحاد است».
منازل السّائرين، «باب التّوحيد».
سرالصلاة ج : 2 ص : 101
شريفه «او ادنى» است، كشف نتوان كرد. و آنچه ما در اين مقام اشاره‏اى به آن مى‏كنيم، از وراء هفتاد هزار حجاب از نور و هفتاد هزار حجاب از ظلمت است كه به قلب ما بازماندگان از طريق اهل حقّ و حقيقت يكى از آنها كشف نشده. و با اين حال سستى و افسردگى و فتور و مردگى كه اكنون در آن واقعيم، اميد خيرى هم نيست، مگر حقّ تعالى از خزائن كريمانه خود بذل رحمتى فرمايد و بسط عنايتى نمايد و نفخه حياتى به قلوب مرده ما دمد و بارقه ملكوتيّه‏اى به دل افسرده ما بخشد، تا در بقيّه عمر جبران ايّام گذشته كنيم و از بعض اسرار نماز اهل نياز برخوردار شويم.
بالجمله، سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، چشم فرو بستن از غير و رخت بر بستن از جميع كثرات - حتّى كثرت اسماء و صفات - و فناى در حضرت ذات است. و در اين مقام نه از سمات عبوديّت خبرى است و نه از سلطان ربوبيّت در قلوب اولياء اثرى، و حقّ تعالى خود در وجود عبد قائم به امر است: فهو سمعه و بصره بل لا سمع و لا بصر و لا سماع و لا بصيرة، و إلى ذلك المقام تنقطع الإشارة. [187] و از براى آن، به حسب احوال علماء باللّه مقامات و مراتبى است كه به طريق كلّى و اجمال:
يكى، مقام ادراك اين مقام است علما و فكرا، به طريق تفكّر و قدم برهان و علم. و اين مرتبه اصحاب حجاب اعظم است كه علماء و حكماء هستند.
دوم، مقام ايمان، و كمال آن اطمينان است. و اين مقام مؤمنين و ارباب يقين است.
سوم، مقام اهل شهود و اصحاب قلوب است كه به نور مشاهده، فناى مطلق را مشاهده كنند و حضرت توحيد تامّ در قلب آنها تجلّى كند.
چهارم، مقام اصحاب تحقّق و كمّل اولياء است كه متحقّق به مقام‏
__________________________________________________
[187] - «پس او گوش او و چشم اوست، بلكه نه گوشى هست نه چشمى، نه شنيدنى و نه ديدنى. و به سوى اين مقام راه اشاره بسته است.»
سرالصلاة ج : 2 ص : 102
وحدت صرف شوند و كثرت «قاب قوسين» از ميان برخيزد و به هويّت ذاتيّه با جميع شئونات آن، مستهلك در عين جمع و متلاشى در نور قدم و مضمحلّ در احديّت و فانى در غيب هويّت شوند. پس، محو مطلق دست دهد و صعق كلّى حاصل آيد و فناى تامّ رخ دهد و غشوه تمام عارض شود و غبار عبوديّت از ميان بر خيزد.
و شخص سالك اگر وعاء قلبش تنگ باشد و مقام قابليتش، كه به حسب تجلّى به فيض اقدس در حضرت علميّه عطا شده، ناقص باشد، در همان غشوه و محو كلّى ازلا و ابدا باقى ماند و به حال صحو بر نگردد، و شايدانّ اوليائى تحت قبابى لا يعرفهم غيرى [182]
اشاره به اين طايفه از اهل اللّه باشد. ولى اگر قلبش وسيع باشد و مورد تجلّى فيض اقدس شده باشد، در اين حالت محو باقى نماند و از اين غشوه به تجلّيات لطفيّه افاقه حاصل كند و حالت تمكين و طمأنينه براى او دست دهد و به حالت صحو بعد المحو بر گردد، و در اين مقام، حقّ را به جميع شئون ظاهره و باطنه و لطفيه و قهريّه مشاهده كند، و در عين وقوع در بحر غير متناهى وحدت، از تجلّى به كسوه كثرت فانى نباشد، و در عين وقوع در حضرت كثرت، به هيچ وجه حجاب بين او و حضرت احديّت نباشد: نه خلق حجاب حقّ است براى او، مثل ما محجوبين و محرومين، و نه حقّ حجاب خلق است، مثل واصلين به فناى ربوبيّت و فانين در حضرت احديّت.
و در اين مقام اسنى، سلوك سالك را به هيچ وجه اثرى نباشد و قدم عبوديّت بكلّى منقطع است. و از اين جهت «عارف معنوى» اشاره‏اى به اين دو مقام فرموده آنجا كه گويد:
از عبادت مى‏توان اللّه شد نى توان موسى كليم اللّه شددر مصرع اوّل، اشاره به مقام اهل سلوك و اصحاب وصول فرموده، كه قدم عبوديّت را در آن مدخليّت است. و در مصرع دوم، اشاره به حالت صحو بعد المحو نموده كه از افق عبوديّت بكلّى خارج است. و در لسان بعض اهل
سرالصلاة ج : 2 ص : 103
معرفت [188] اشاره به اين تجلّى فيض اقدس است كه مى‏گويد: همه از آخر مى‏ترسند و من از اوّل مى‏ترسم. و در احاديث شريفه اشارت به اين مقام بسيار است. و اين از اسرار بزرگ «قدر» است كه اصحاب آن را از كشف آن لب فرو بسته‏اند و اجازه اظهار نداده‏اند.
بالجمله، اصحاب صحو بعد المحو را حجابى از غيب و شهادت نباشد و وجود خود آنها وجود حقّانى باشد و عالم را به وجود حقّانى مشاهده كنند وما رأيت شيئا الا و رأيت اللّه قبله و بعده و معه 63
فرمايند. تجلّيات ذاتيّه و اسمائيّه و افعاليّه، هيچيك، آنها را از ديگرى محجوب نكند، بلكه در تجلّيات افعاليه تجلّيات ذاتيّه و صفاتيّه را نيز مشاهده كنند، چنانچه در تجلّيات ذاتيّه تجلّيات افعاليّه و صفاتيّه، و در صفاتيّه آن دو ديگر را شهود كنند. و اشاره به بعض آنچه ذكر كرديم فرموده در حديث صلوة معراج آنجا كه فرمايد پس از تماميّت ركوع و بيان اسرار آن:
فقال:ارفع رأسك. فرفعت رأسى، فنظرت إلى شي‏ء ذهب منه عقلى، فاستقبلت الأرض بوجهى و يدى فألهمت ان قلت: «سبحان ربّى الاعلى و بحمده» لعلوّ ما رأيت. فقلتها سبعا، فرجعت إلىّ نفسي. كلّما قلت واحدة منها، تجلّى عنّى الغشى. فقعدت فصار السّجود فيه «سبحان ربّى الاعلى و بحمده». و صارت القعدة بين السّجدتين استراحة من الغشى و علوّ ما رايت. فالهمنى ربّى، عزّ و جلّ، و طالبتنى نفسي ان ارفع رأسى، فرفعت فنظرت إلى ذلك العلوّ فغشى علىّ، فخررت لوجهى و استقبلت الارض بوجهى و يدى و قلت: «سبحان ربّى الاعلى و بحمده». فقلتها سبعا، ثمّ رفعت رأسى فقعدت قبل القيام لأثنى النّظر في العلوّ.
فمن اجل ذلك صارت سجدتين و ركعة. و من اجل ذلك صار القعود قبل القيام قعدة خفيفة... الخ. [189]
__________________________________________________
[188] - مراد خواجه عبد اللّه انصارى است.
[189] - «پس فرمود: سر بردار. سر برداشتم، چيزى ديدم كه از آن عقلم از سر رفت، و به صورت و دو دست بر زمين قرار گرفتم، پس الهام شده به سبب علوّ آنچه ديدم گفتم: سبحان ربّى الاعلى و بحمده.
سرالصلاة ج : 2 ص : 104
سبحان اللّه چه اسرارى در اين حديث شريف مودوع است كه زبان قلم را ياراى تقرير آن نيست و دست آمال بيان از آن كوتاه است. اين نور عظمت كه آن سرور در ركوع مشاهده فرمود و از خود بيخود شد، و آن چيزى كه آن جناب پس از منزل ركوع مشاهده فرمود - كه حتّى از آن به عظمت هم تعبير نفرموده - آيا از اسماء ذاتيّه بوده، يا تجلى بى‏پرده اسماء بوده؟ و آيا تكرار نظر در علوّ براى تمكين بوده يا سرّ ديگرى داشته؟ و آيا الهام حقّ تعالى در حال غشوه و صعق آن سرور با چه اسمى بوده كه نتيجه آن، تسبيح و توصيف به علوّ كه اوّلين اسماء ذاتيّه است كه حقّ براى خود اتخاذ فرموده، و تحميد، كه از لوازم تجلّى به كثرت است، بوده؟ و اللّه العالم.
وصل: عن مصباح الشّريعة، قال الصّادق عليه السّلام:ما خسر و اللّه من اتى بحقيقة السّجود و لو كان في العمر مرّة واحدة. و ما افلح من خلا بربّه في مثل ذلك الحال تشبيها بمخادع نفسه غافلا لاهيا عمّا اعدّه اللّه للسّاجدين من انس العاجل و راحة الاجل. و لا بعد عن اللّه ابدا من احسن تقرّبه في السّجود. و لا قرب اليه ابدا من اساء ادبه و ضيّع حرمته بتعلّق قلبه بسواه في حال سجوده. فاسجد سجود متواضع للّه تعالى ذليل، علم انّه خلق من تراب يطأه الخلق. و انّه اتّخذك من نطفة يستقذرها كلّ احد، و كوّن و لم يكن. و قد جعل اللّه معنى السّجود سبب التّقرب إليه بالقلب و السّرّ و الرّوح فمن قرب منه بعد من غيره، الا ترى في الظّاهر انّه لا يستوى حال السّجود الا بالتّوارى عن جميع الأشياء و الاحتجاب عن كلّ ما تراه‏
__________________________________________________
(منزّه است پروردگار برتر من و سپاس او راست). اين را هفت بار گفتم، پس به خود آمدم. هر بار كه مى‏گفتم حالت غشوه از من باز مى‏شد، آنگاه نشستم. از اين رو ذكر سبحان ربّى الاعلى و بحمده در سجده قرار داده شد. و نشستن بين دو سجده استراحتى شد از آن غشوه و عظمت و والايى آنچه ديدم.
پس پروردگارم عزّ و جلّ به من الهام فرمود و خود نيز خواستم سر بلند كنم، سر برداشتم و به آن علوّ و عظمت نگريستم و بيهوش شدم و برو به زمين افتادم و با صورت و دو دست رو به زمين كردم و گفتم:
سبحان ربّى الاعلى و بحمده. اين را هفت مرتبه گفتم، آنگاه سر برداشتم و پيش از ايستادن نشستم تا بار ديگر به آن علوّ و عظمت نظر كنم. از اين رو (در هر ركعت نماز) دو سجده و يك ركوع مقرر شد و نيز نشستن قبل از قيام، نشستى كوتاه مقرر گرديد...». علل الشّرائع، ج 2، ص 312، باب 1، حديث 1.
سرالصلاة ج : 2 ص : 105
العيون؟ كذلك امر الباطن. فمن كان قلبه متعلّقا في صلوته بشي‏ء دون اللّه تعالى، فهو قريب من ذلك الشّي‏ء بعيد عن حقيقة ما اراد اللّه منه في صلوته. قال اللّه عزّ و جلّ: «ما جعل اللّه لرجل من قلبين في جوفه.» و قال رسول اللّه (ص): قال اللّه تعالى: لا اطلع على قلب عبد فاعلم فيه حبّ الإخلاص لطاعتى لوجهى و ابتغاء مرضاتى، الا لولّيت تقويمه و سياسته. و من اشتغل بغيرى فهو من المستهزئين بنفسه، و مكتوب اسمه في ديوان الخاسرين. [190]
در اين حديث شريف تأمل كن و نماز اهل اللّه را چون نماز ما مپندار.
حقيقت خلوت با حقّ ترك غير است، حتّى نفس كه از بزرگترين اغيار و ضخيمترين حجب است. و انسان مادامى كه به خود مشغول است از حقّ غافل است، چه جاى آنكه با حق خلوت كند.
و اگر در يك سجده، در جميع ايّام عمر، خلوت حقيقى حاصل شد،
__________________________________________________
[190] - «امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، آن كس كه هر چند يك بار در تمام عمر حقيقت سجده را به جاى آورد، زيان نبرد، و آن كس كه همانند كسى كه خود را مى‏فريبد با حالت غفلت و بازيچه گرفتن آنچه خدا براى سجده كنندگان فراهم نموده است، يعنى انس (با او) در حال (دنيا) و راحت و آسايش در آينده (آخرت)، با پروردگار خود خلوت كند، رستگار نشد. و كسى كه در سجده به خدا نيكو تقرب جست، از خدا دور نشد. و كسى كه به خدا سوء ادب كرد و با دلبستگى به جز او در سجده حرمت او را از بين برد، به مقام قرب او نرسد. پس سجده كن (همانند) سجده كسى كه در برابر خداوند تعالى متواضع و خوار است و مى‏داند كه از خاكى آفريده شده كه خلق بر آن پا مى‏نهند و خدا او را از نطفه‏اى كه همه آن را كثيف و نجس مى‏دانند آفريده، و مى‏داند كه نبود و (به دست آفريدگار) به وجود آمد. و همانا خداوند معناى (حقيقت) سجده را سبب نزديكى جستن به او با قلب و باطن و جان قرار داد، پس كسى كه به او نزديك شود، از غير او دور گردد. آيا نمى‏بينى كه در ظاهر سجده شكل نمى‏گيرد مگر با آنكه همه چيز از نظرت پنهان گردد و هر چه ديدگان مى‏بينند از تو محجوب شود. همچنين است امر باطن. پس هر كس در نماز دلبستگى به چيزى جز خدا داشته باشد، به همان چيز نزديك، و از حقيقت آنچه خداوند در نماز او از او خواسته دور است. خداوند عزّ و جلّ فرموده است: خداوند براى احدى دو قلب در باطنش قرار نداده است. و رسول اللّه (ص) فرمود: خداوند تعالى فرموده است: بر قلب بنده‏اى واقف نشوم كه در آن حبّ طاعت مخلصانه براى من و جهت كسب رضاى من بدانم (بيابم)، مگر آنكه (خود) تنظيم و تدبير امور او را متصدى شوم. و هر كس به غير من دل مشغول شود از آنهاست كه خويشتن را به مسخره گرفته‏اند، و نامش در دفتر زيانكاران نوشته و ثبت است.» مصباح الشّريعة، باب 16. بحار الانوار، ج 82، ص 136، «كتاب الصّلوة»، باب 49، حديث 16.
سرالصلاة ج : 2 ص : 106
جبران خسارات بقيّه عمر مى‏شود و عنايت حقّ از او دستگيرى مى‏كند و از دائره دعوت شيطان خارج مى‏شود. و اگر در حال سجده، كه اظهار ترك غيريّت و رفض انانيّت است قلب مشغول به غير باشد، در زمره منافقان و اهل خدعه منسلك گردد. پناه مى‏برم به خداى تعالى از مكرهاى نفس و شيطان و از خسران و خذلان و رسوايى در محضر ربوبيّت.
و آنچه براى ساجدين كرامت شده حلاوت انس با محبوب است در دنيا، كه براى اهلش از دنيا و آنچه در آن است بهتر است، و كشف حجابها و بذل الطاف خاصّه است در آخرت كه قرّة العين اوليا است.
اكنون كه ما بيچارگان و متحيّران وادى ضلالت و سر مستان از جام غفلت و خود پرستى از نماز اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب محروميم، خوب است حالت قصور و تقصير خود و مذلّت و خوارى خويش را در نظر داشته باشيم و به حال حرمان خود متأسف و به كيفيّت احتجاب خود متلهّف باشيم و به حقّ تعالى از اين خسران و تسلّط نفس و شيطان پناه بريم، شايد حالت اضطرارى دست دهد و آن ذات مقدّس مضطرّين را اجابت فرمايد:
امَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اذَا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء 27: 62[191] پس با حال پريشان و اضطراب و قلب افسرده و پژمان سر به خاك مذلّت، كه اصل خلقت ما است، نهيم، و ياد از نشئات ذلّ و مسكنت خود كنيم و با لسان حال از حقّ تعالى كه ولىّ نعم است، جبران نقائص را طلب كنيم و عرض كنيم: بارالها، ما در حجابهاى ظلمانى عالم طبيعت و شركهاى بزرگ هواپرستى و خود خواهى واقعيم، و شيطان در رگ و پوست و خون ما تصرّف دارد و سر تا پاى ما در تحت سلطنت شيطان است، و ما از دست اين دشمن قوى جز به پناه به ذات مقدّس تو چاره‏اى نداريم، تو خود از ما دستگيرى كن و قلوب ما را به خود متوجّه فرما.
خداوندا، توجّه ما به غير تو از روى استهزاء نيست، ما چه هستيم و كه هستيم كه در محضر قدس ملك الملوك على الاطلاق استكبار و استهزاء كنيم، ولى قصور ذاتى و نقص ما قلوب محجوب ما را از تو مصروف داشته، و اگر
__________________________________________________
[191] - «كيست كه درمانده را زمانى كه او را بخواند اجابت مى‏كند.» (نمل - 62)
سرالصلاة ج : 2 ص : 107
عصمت و پناه تو نباشد، ما در شقاوت خود تا ازل باقى هستيم و راه نجاتى نداريم. بارالها، ما چه هستيم داود نبى (ع) عرض كرد كه اگر عصمت تو نباشد، عصيان تو را خواهم كرد وصل: در حديث است كه:لمّا نزل قوله سبحانه:«سَبَّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاعْلى‏» 87: 1قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: اجعلوها في سجودكم. [192]
و در حديث كافى است كه: «اوّل اسمى را كه حق تعالى براى خود اتخاذ فرمود «العلىّ» و «العظيم» بود.» و شايد اين، علوّ ذاتى، كه در حضرت اسماء ذاتيّه در مقام احديّت پيش خلّص اهل معرفت است، باشد. و تسبيح در اين مقام عبارت است از تنزيه حقّ از كثرات اسمائيّه. و مقام ربوبيّت عبارت است از ربوبيت به فيض اقدس كه شيخ كبير اشاره به آن نموده آنجا كه فرمايد: و القابل من فيضه الاقدس. [193] پس، حاصل ذكر سجود در مذاق اولياء، تسبيح از كثرت واحديّت و توجّه به ربوبيّت ذاتيّه كه حاصل تجلّى به فيض اقدس است و پناه به اسم «الاول العلىّ الاعلى»، و تحميد و تسبيح و توصيف تمام به لسان ذات در حضرت احديّت به كسر آينه و مرآت واقع شود. و طمأنينه در اين مقام تمكين اين حضرت است، چنانچه رفع رأس نيز تمكين و انس تجليات ديگر است.
و در سجده به ارض اشاره به حال تحقيق و مقام تحقّق به جمع بين ظاهر و باطن و اول و آخر است -لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ 50: 37.14وَ هُوَ الَّذى فيِ السَّماءِ الهٌ وَ فِى الارْضِ اله 43: 84.60هُوَ الاوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِن 57: 3.61 و به سجده بر تراب تمام شد دائره كمال انسانى. و تمكين اين مقام تمام كمال انسان كامل است، و آن‏
__________________________________________________
[192] - «هنگامى كه كلام الهى سبّح اسم ربّك الاعلى [اعلى - 1] نازل گشت، رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آن را در سجودتان قرار دهيد.» پاورقى شماره 180.
[193] - اين جمله از محيى الدّين عربى است. متن سخن او در فصوص الحكم (فصّ آدمى) چنين است: و قد كان الحقّ اوجد العالم كلّه وجود شبح مسوى لا روح فيه، فكان كمرآة غير مجلوّة. و من شأن الحكم الالهى انّه ما سوّى محلا الا و لا بد ان يقبل روحا الهيّا عبّر عنه بالنّفخ فيه، و ما هو الا حصول الاستعداد من تلك الصّورة المسواة لقبول الفيض التّجلّى الدائم الذي لم يزل و لا يزال و ما بقى الا قابل، و القابل لا يكون الا من فيضه الاقدس.
سرالصلاة ج : 2 ص : 108
حقيقت معراج به جميع اسماء و اعيان است، و سرّ صلوة حقيقى بر قلوب اصحاب قلب اينجا ظاهر شود، و سرّما مِنْ دابَّةٍ الا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها، انَّ رَبّى عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم 11: 56[194] پديدار آيد. و له الشّكر في الاوّل و الآخر.