سر الصلاة يا معراج السالكين و صلاة العارفين
مؤلف
كتاب سر الصلاة يا معراج السالكين و صلاة العارفين تأليف عارف بالله حضرت آيت الله حاج سيد روح الله خمينى قدس سره رهبر كبير و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران مىباشد.
مؤلف بزرگوار در نسخهى دست نويس، نام كتاب را معراج السالكين و صلاة العارفين نهاده است ولى اين كتاب به سر الصلاة شهرت پيدا كرده است به لحاظ آنكه موضوع اين كتاب اسرار و رازهاى نماز مىباشد.
تاريخ تأليف
تاريخ شروع تأليف بخوبى روشن نيست ولى تاريخ پايان تأليف را مؤلف در آخر كتاب چنين نگاشته است: «تمام شد به يد مؤلف فقير در 21 شهر ربيع الثانى 1358 ه ق» كه مطابق با 19 خرداد 1318 ه ش مىباشد.
ارزش كتاب
اين كتاب يكى ديگر از آثار قلمى و ميراث عرفانى حضرت امام خمينى قدس سره است، كه چون گوهرى شاهوار و درى گرانبها نزد سالكان إلى الله و واصلان به بارگاه قدس اله، مىدرخشد و گوى سبقت را در اين ميدان نيز از همگنان معاصر و گذشته ربوده است.
صدق و درستى اين ادعا بر كسى كه با اين گونه كتابها چون أسرار الصلاة شهيد ثانى و أسرار العبادات و حقيقة الصلاة قاضى سعيد قمى، أنس و ألفتى داشته باشد، بخوبى روشن خواهد بود، زيرا مؤلف بزرگوار در جاى جاى اين كتاب با نقل مطالبى از اين كتب، آنها را مورد نقد قرار مىدهد و نواقص و كاستىهاى آنها را جبران مىنمايد. به عنوان مثال دربارهى أسرار الصلاة شهيد ثانى مىفرمايد:
«حتى آنكه شيخ شهيد ثانى قدس الله نفسه در كتاب أسرار الصلاة مىفرمايند: از براى شخص ضعيف كه فكرش به اندك چيزى كه چشمش مىبيند يا گوشش مىشنود متفرق مىشود، علاج آن است كه چشمهاى خود را ببندد يا در خانهى تاريكى نماز بخواند...انتهى كلامه زيد فى علو مقامه.
البته اين كه فرمودند بهتر آن است كه در بيت مظلم نماز كند در غير فرايض يوميه است، كه در جماعت مسلمين خواندن از سنن مؤكده است». (سر الصلاة، ص 32).
به محض اين كه گفتار شهيد ثانى را از كتاب أسرار الصلاة او نقل مىكند، فورا ابهامى را كه در عبارت ايشان است كه موجب كج فهمى و انحراف خواننده مىگردد، با توضيح روشن مىسازد.
حكومت اسلامى
حضرت امام خمينى (قده) مؤلف كتاب سر الصلاة حدود يك قرن زندگى كرد كه بيش از شش دهه از عمر شريفشان را در حوزههاى علميهى ايران بطور گمنام سپرى نمودند، كه بيشتر همت ايشان صرف تعليم و تعلم و تهذيب و تزكيهى خود و ساير شاگردان و مقلدان و تأليف و تصنيف تراث گران سنگ علوم دينى از فقه و اصول، فلسفه و حكمت، تفسير و شرح حديث و عرفان و تصوف و اخلاق شد.
در اين سالها بود كه اساس انقلاب اسلامى نهاده شد، يكى از طريق تحكيم مبانى حكومت اسلامى بر محور ولايت مطلقهى فقيه جامع الشرائط، و ديگرى از جهت تربيت كارگزاران و مديران معتقد به مبناى حكومت اسلامى بر محور ولايت فقيه.
در سه دههى اخير عمر پر بركتشان از چنان شهرتى برخوردار شد كه آوازهى ايشان شرق و غرب عالم را فرا گرفت و جامهى عمل به آرزوى ديرين خويش پوشانيد و به هدف اصلى خويش از فعاليت علمى و عملى رسيد و آن چيزى جز اقامهى حكومت اسلامى بر اساس و اصل اصيل ولايت مطلقهى فقيه نبود. روحش شاد و يادش گرامى و راهش جاودان باد.
موضوع
موضوع اصلى اين كتاب تبيين اسرار نماز يا سلوك روحانى و معراج ايمانى عرفانى است. و مؤلف به لحاظ جامعيت در فنون و علوم اسلامى، سعى نموده است مهمترين رازهاى اين عروج ايمانى را از مقدمات نماز تا مقارنات و مناسبات آن با انطباق بر اصول و امهات مسائل عرفانى و برهانى و قرآنى بيان كند، و از عهدهى آن به خوبى برآمده است. در مقدمهى كتاب در اين زمينه مىفرمايد: «...ارادت خالص كردم كه برخى از مقامات روحيهى اولياء عظام را در اين سلوك روحانى و معراج ايمانى عرفانى به رشتهى تحرير درآورم.» (همان مأخذ، ص 2).
ابتدا مقامات و مدارج انسان را با توجه به تقسيمات چندگانهى عالم بيان مىكند، سپس اسفار چهارگانهى سير و سلوك سالكان إلى الله را روشن مىسازد، پس از آن به موضوع اصلى كتاب مىپردازد كه سر نماز و حضور قلب مىباشد.
پس آنگاه به بيان اسرار مقدمات نماز مىپردازد، كه عبارتند از طهارت، ستر عورت، مكان نمازگزار، اوقات نماز و توجه به كعبه و بعد از آن به تبيين اسرار نماز و مقارنات و مناسبات آن مىپردازد كه عبارتند از اذان و اقامه، قيام، نيت، تكبيرات افتتاحيه و دست بلند كردن، قرائت، استعاذه، تفسير حمد و سورهى توحيد، ركوع، سجود، تشهد و سلام.
ساختار كتاب
اين كتاب مشتمل بر يك مقدمه و دو مقاله و يك خاتمه است.
مقدمه، و در آن شش فصل است.
فصل اول: در بيان مقامات انسان و مراتب نماز منطبق با مقام نمازگزار.
فصل دوم: در بيان وصف نماز سالك و نماز ولى كاملى كه سير را به آخر رسانده.
فصل سوم: در اشاره به صور ملكى و ملكوتى نماز و سر اجمالى نماز اهل معرفت و اهل الله و آنكه اصل نمازها يك ركعت است.
فصل چهارم: در بيان حضور قلب و مراتب آن.
فصل پنجم: در بيان كيفيت حصول حضور قلب.
فصل ششم: در بيان امورى كه به تحصيل حضور قلب كمك مىكند.
مقالهى اول: در بيان مقدمات نماز و در آن ده فصل است.
فصل اول: در بيان سر طهارت و مراتب آن بر حسب مراتب نماز و مقامات نمازگزاران، و مقدمه بودن طهارت ظاهرى براى طهارت باطنى.
فصل دوم: در بيان اسرار تطهير با آب و خاك.
فصل سوم: در شرح معانى روايتى از امام صادق عليهالسلام دربارهى وضو، و مراتب طهارت و تطهير و امر به تفكر در جهات ظاهريهى آب و صدق و صفا با خالق و خلق.
فصل چهارم: در استنباط مفاهيم عرفانى از روايتى دربارهى خطيئهى آدم عليهالسلام و تشريع وضو، و وضوى حضرت رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم در معراج و امر به تأسى به آن سر حلقهى اهل معرفت و يقين.
فصل پنجم: در ستر عورت و معناى آن نزد خاصه، عامه، اخص خواص، اهل ايمان، اهل معرفت و كشف و اهل ولايت، و مراتب ستاريت حق تعالى، و شرح حديثى از امام صادق عليهالسلام در لباس و ستر ظاهر و باطن.
فصل ششم: در ازالهى نجاست، و مقصود از آن از نظر عامه، خاصه، اهل معرفت و اصحاب قلوب، و مراتب ازالهى رجس ظاهرى و باطنى.
فصل هفتم: در مكان مصلى نزد عامه و اهل معرفت، و بيان آنكه نزد اهل ولايت معبد حق تعالى تعينات اسمائى و افعالى است، و مصلى خود ذات مقدس مىباشد.
فصل هشتم: در اباحهى مكان نزد خاصه، اهل معرفت و اولياء الله، و خروج قلب از تصرف شيطان و نفس و وقوع فتوحات ثلاثهى قريب، مبين و مطلق.
فصل نهم: در اسرار وقت نماز در مسلك اهل عرفان و مشرب اصحاب ايقان و بيان اوقات پنجگانه به لسان اهل معرفت، و مراقبت از وقت.
فصل دهم: در سر استقبال به كعبه، و قبلهى اهل معرفت و اصحاب قلوب و اولياء.
مقالهى دوم: در مقارنات و مناسبات نماز، و در آن دوازده فصل است.
فصل اول: در اسرار اذان و اقامه، و معانى اذكار آنها نزد اهل معرفت و مراقبت سالك در اقوال و افعال نماز، و شرح حديث صلاة معراج و اين كه با ذكر اقامه، فرشتگان مجتمع مىشوند.
فصل دوم: در اسرار قيام، و معناى آن نزد خاصه و اهل سلوك.
فصل سوم: در اسرار نيت، و اشاره به اهميت آن و خلوص آن و مراتب آن.
فصل چهارم: در سر تكبيرات افتتاحيه و رفع يد، و طى مراحل و خرق حجب، و شرايط و آداب تكبير، و تكبيرات نماز اولياء.
فصل پنجم: در بعض اسرار قرائت، و مراتب پنجگانهى قرائت بر حسب مقامات اهل عبادت و سلوك، و قرائت اصحاب ولايت و مقامات آن و مراحل و ابواب و حجبى كه توسط استعاذه و قرائت حمد طى و خرق مىشود، و انقسام نماز و حمد بين حق و عبد.
فصل ششم: در سر استعاذه است، و حقيقت و مراتب آن در نماز.
فصل هفتم: در قرائت، و اعتبارات اسم الله، و ظهور اسم الله اعظم، و اشاراتى از سورهى حمد، و تفسير سورهى حمد.
فصل هشتم: در اشارهى اجمالى به تفسير سورهى توحيد.
فصل نهم: در بعض اسرار ركوع نزد خاصه، اصحاب قلوب و اولياء كمل و ركوع رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم در صلاة معراج، و آداب ركوع حقيقى.
فصل دهم: در سر سر برداشتن از ركوع.
فصل يازدهم: در اسرار سجود، و سجود اشاره به آخرين مراتب توحيد است، و سجدهى عرفاء و مراتب آن، و سجدهى صلاة معراج، و آداب سجدهى حقيقى، و ذكر سجود، و اشاره به اقوال و افعال سجودى.
فصل دوازدهم: در اسرار تشهد و سلام، و اشاره به اذكار آن دو، و روايتى در بيان حقيقت و سر تشهد و سلام، و اشاره به آداب آن و تحقق به حقيقت آن.
خاتمه: در بيان اسرار تكبيرات ثلاثهى اختتاميه، و دعاء و ختم.
آرا و ابتكارات
حق تعالى هستى محض و محض هستى است، و اول و آخر و ظاهر و باطن عالم را فرا گرفته است، /هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شي عليم/ (حديد/3) /هو الذي في السماء إله و في الأرض إله./ (زخرف/84) و با همهى اشيا معيت قيوميه دارد كه /هو معكم أينما كنتم/ (حديد/4) داخل في الأشياء لا كدخول شيء في شيء.
نشئهى ظاهر عالم را عالم شهادت يا ملك يا دنيا گويند و نشئهى باطن آن را عالم غيب يا ملكوت يا عقبى گويند كه عالم الغيب و الشهادة (تغابن/18) و بر آن دلالت دارد، /يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون/ (روم/7).
قرآن نيز داراى ظاهرى و باطنى است چنانچه در روايت وارد شده است: «إن للقرآن ظهرا و بطنا»، انسان هم دو جنبه دارد كه جسم و جان باشد و احاديثى كه از انسان كامل صادر مىشود نيز دو جنبه دارد، جنبهى ظاهر و جنبهى باطن كه فرمود: «إن أحاديثنا سر مستتر».
اعمال و افعالى هم كه از انسان سر مىزند بخشى ظاهرى و قالبى است و دستهاى باطنى و قلبى است. ميان تمام مراتب ظاهرى و مراحل باطنى در جميع امور ياد شده نظام همآهنگى برقرار است و از آنجا كه انسان كامل خليفة الله و مظهر اسم اعظم حق تعالى است و كون جامع است كه ظاهر او در عالم شهادت است كه فرمود:
/و قالوا مال هذا الرسول يأكل الطعام و يمشي في الأسواق.../ (فرقان/7) و باطن او در مقام «أو أدنى»است كه فرمود: /ثم دنى فتدلى فكان قاب قوسين أو أدنى./ (نجم 8 و 9) و در معراج جسمانى و روحانى در جميع عوالم جسم و جسمانى و روح و روحانى سير كرد و قوس صعود و نزول را تكميل نمود.
دو سر خط حلقهى هستى به حقيقت به هم تو پيوستى
/سبحان الذي أسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا إنه هو السميع البصير./ (إسراء/1) /و النجم إذا هوى، ما ضل صاحبكم و ما غوى، و ما ينطق عن الهوى، إن هو إلا وحى يوحى...فأوحى إلى عبده ما أوحى، ما كذب الفؤاد ما رأى، أ فتمارونه على ما يرى، و لقد رآه نزلة أخرى، عند سدرة المنتهى...ما زاغ البصر و ما طغى، لقد رأى من آيات ربه الكبرى./ (نجم 1 تا 18).
چنين انسان كاملى تمام ظواهر و بواطن را به عيان مشاهده و سير و سلوك نموده است و بر همين اساس مبناى دين و شرع را نهاده است، با توجه به اين مطالب فهميدن و استنباط ظواهر و بواطن عبادات شرعى بويژه نماز كه الصلاة معراج المؤمن، بسيار مشكل خواهد بود و هر دانشمندى از عهدهى آن بر نخواهد آمد مگر توفيق حق رفيق او شود و استعداد خاص و طهارت سر و ذات يافته باشد.
حضرت امام خمينى (قده) در كتاب سر الصلاة اين كار دشوار را هموار نمود و با استفاده از آيات و روايات و استمداد از قواعد برهان و اصول عرفان دريايى از اسرار و حقايق نماز اين نور چشم رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم، بر روى لب تشنگان وادى طلب حقيقت و سرگشتگان كوى دوست، گشوده است.
به عنوان نمونه اسرار حديث «فالمؤمن وحده جماعة» را چنين فاش مىسازد: «و چون سالك خود را مقتداى جنود الهيه از ملائكه و قواى ملكوتيهى خود ديد و خود را پيشقدم در اين سلوك الهى و حضور در محضر ربوبى ديد، بايد از صلاة خود محافظت و مراقبت نمايد و از آن غفلت و سهو نكند كه وزر نماز مأمومين به عهدهى او نماند فالمؤمن وحده جماعة و اگر بر اين جماعت محافظت كند، به عدد هر يك از مأمومين فضل صلاة او افزون شود، و شايد به توفيق الهى بعضى از اسرار «إياك نعبد و إياك نستعين»، كه به صيغهى جمع مذكور است، بر او منكشف شود.» (سر الصلاة، ص 69).
اسرار نماز جماعت را اين چنين بيان مىكند: «اگر انسان به وظايف و اسرار جماعت قيام كند، رغم أنف شيطان را به طورى مىكند كه در هيچ عبادتى نمىكند. و در اجتماع مؤمنين و قلوب مجتمعهى آنها، كه دست غيبى الهى با آن است، فوائدى است روحى و معنوى كه در كمتر عملى اتفاق آن افتد، با آنكه مصالح عمومى و اجتماعى در آن نيز ملحوظ است.
بلكه براى اهل مناجات و اصحاب قلوب نماز در جماعت، كه حفظ اعداد ركعات را نيز محول به غير مىكنند و يكسره دل را متوجه به حق و مناجات او مىكنند بهتر است». (همان مأخذ، ص 32).
از ويژگىهاى ديگرى كه مؤلف اهتمام زياد به آن نشان داده است تعديل بين آداب ظاهرى و باطنى است، و اهل ظاهر را به آداب باطنى و اهل باطن را به آداب ظاهرى دعوت نموده است، و سعادت ابدى را در جمع بين شريعت و طريقت و حقيقت مىداند، و تفكيك آنها را از يكديگر غير ممكن مىشمارد.
براى رسيدن به كمال اقدام نمودن به وظايف هر سه را لازم مىداند، و قيام نمودن به يكى از سه را كافى نمىداند، در اين زمينه چنين مىنگارد: «اگر اين چهار هزار حد كه جناب صادق عليهالسلام فرمودند از حدود ظاهريه و آداب صوريه بود، نمىفرمودند تو يكى از آنها را اداء نمىكنى و وفا نمىنمايى، زيرا كه معلوم است كه همه كس مىتواند به آداب صوريهى نماز قيام كند.
آرى، قطع علاقه از غير حق نمودن و وفور به حضرت او نمودن و بذل مهجه در راه او كردن و ترك غير و غيريت يكسره نمودن، از امورى است كه براى هر كس ميسر نشود جز اهل معارف الهيه و اولياى كمل و محبين و مجذوبين». (همان مأخذ، ص 10).
در جاى ديگر مىفرمايند: «آنچه پيش بعض اهل تصوف معروف است كه نماز وسيلهى معراج وصول سالك است و پس از وصول، سالك مستغنى از رسوم گردد، امر باطل بىاصلى و خيال خام بىمغزى است كه با مسلك اهل الله و اصحاب قلوب مخالف است و از جهل به مقامات اهل معرفت و كمالات اولياء صادر شده». (همان مأخذ، ص 13).
نيز مىفرمايد: «بلكه از مراجعه به كتاب الهى و اخبار و آثار انبيا و اوليا عليهمالسلام معلوم شود كه اهميت به تطهير قلوب، از تطهير ظواهر بيشتر دادهاند، بلكه جميع اعمال و افعال ظاهره مقدمهى تطهير قلوب است، چنانچه تطهير قلوب مقدمهى تكميل آنها است». (همان مأخذ، ص 36).
همچنين مىنويسد: «از امور مهمهاى كه تنبه به آن لازم است و اخوان مؤمنين خصوصا اهل علم كثر الله أمثالهم بايد در نظر داشته باشند، آن است كه اگر كلامى از بعض علماى نفس و اهل معرفت ديدند يا شنيدند به مجرد آنكه به گوش آنها آشنا نيست يا مبنى بر اصطلاحى است كه آنها را از آن حظى نيست، بدون حجت شرعيه رمى به فساد و بطلان نكنند و از اهل آن توهين و تحقير ننمايند.
گمان نكنند هر كس اسم از مراتب نفس و مقامات اولياء و عرفاء و تجليات حق و عشق و محبت و امثال اينها كه در اصطلاحات اهل معرفت رايج است برد، صوفى است يا مروج دعاوى صوفيه است يا بافندهى از پيش خود است و بر طبق آن برهانى عقلى يا حجتى شرعى ندارد، به جان دوست قسم كه نوع كلمات آنها شرح بيانات قرآن و حديث است». (همان مأخذ، ص 38).
حضرت آيت الله جوادى آملى مد ظله العالى در مقدمهاى كه بر كتاب سر الصلاة نگاشته است، مىفرمايد: «حضرت امام (ره) در تعليقه بر شرح فصوص چنين مىفرمايند: «طريقت و حقيقت جز از راه شريعت حاصل نخواهد شد، زيرا ظاهر راه باطن است...كسى كه چنين مىبيند كه با انجام تكليفهاى الهى باطن براى او حاصل نشد، بداند كه ظاهر را درست انجام نداد.
كسى كه بخواهد به باطن برسد بدون راه ظاهر، مانند برخى از صوفيان عوام، او هيچ دليلى از طرف خداوند ندارد» و دربارهى گرامىداشت سالكان واصل، كه جامع بين ظاهر و باطناند، در همين كتاب سر الصلاة چنين مىفرمايند...». (مقدمهى سر الصلاة، صفحهى بيست و دو).
در جاى ديگر مىفرمايند: «آنچه از نظر امام خمينى (ره) در اين سير معنوى مهم است، همانا دو ركن مىباشد كه يكى در باب «طهارت» حاصل مىشود، كه سر آن «تخليه» و سر سر آن «تجريد» و...ديگرى، كه ركن اعظم است، در باب نماز حاصل مىشود، كه سر آن «تجليه» و سر سر آن «تفريد» و...مىباشد.
اين راه را نيز راهيان قبلى در اسرارنويسى خود طى كردهاند. چون همان طورى كه وارد شده: «لا صلاة إلا بفاتحة الكتاب»، به همان نسبت رسيده است كه:« لا صلاة إلا بطهور»، لذا رازيابى نماز بدون توجه به سر طهارت ميسور نخواهد بود.
و چون اصل طهارت مانند اصل «نيت» و حضور قلب در بسيارى از عبادتها به طور لزوم يا استحباب معتبر است، با تبيين راز طهارت و تحصيل سر نيت اسرار بسيارى از عبادتها روشن خواهد شد، لذا محور مبحث مقدمى اين كتاب، كه حاوى فصول ششگانه مىباشد، در كليات رازيابى عبادت تدوين شد». (همان مأخذ، صفحهى بيست و سه).
و نيز مىفرمايند: «در فصل هشتم مقالهى يكم كتاب در تبيين راز مباح بودن مكان چنين آمده است: «مادامى كه...قلب در تصرف شيطان يا نفس است، معبد حق...مغصوب است، و به هر اندازه كه از تصرف شيطان خارج شد، مورد تصرف جنود رحمانى شود، تا آنكه فتوحات ثلاثه واقع شود.» و سپس به اقسام سهگانهى فتح (فتح قريب، فتح مبين، فتح مطلق) به استناد آيات سورههاى «فتح» و «صف» و «نصر» و برداشت عرفانى خاص به خود پرداخته شده.
منبع اصلى اين استنباط عرفانى را مىتوان در نوشتههاى عرفانى سلف، نظير تأويلات مرحوم ملا عبد الرزاق كاشانى، يافت. ايشان در آغاز تاويل سورهى «فتح» چنين مىفرمايند: «فتوح رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم ثلاثة: أولها الفتح القريب...و ثانيها الفتح المبين...و ثالثها الفتح المطلق.
مرجع اين اقسام همان آيههاى سور مزبور است، گرچه در تشريح معانى فتوح سهگانه اختلاف تعبير يا تفسير وجود دارد ولى خطوط كلى آن همان است». (همان مأخذ صفحهى بيست و سه و چهار).
و پيرامون سر تكرار تكبير، ابتدا نظر مرحوم شيخ جعفر صاحب كتاب كشف الغطاء را بيان مىفرمايند، سپس به توضيح انديشهى امام خمينى (ره) دربارهى آن مىپردازند و مىنويسد:
«ليكن آنچه از حديث حضرت امام كاظم عليهالسلام در فصل چهارم از مقالهى دوم كتاب امام (ره) آمده، استفاده مىشود اين است كه هر تكبير در قبال برطرف شدن يك حجاب از حجابهاى هفتگانه است، چنانكه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم وقتى به مقام «قاب قوسين أو أدنى» رسيد، يكى از حجابها برطرف شد، و آن حضرت (ص) تكبير گفت و كلماتى را كه در دعاى «افتتاح» است مىگفت، و هنگامى كه حجاب دوم برطرف شد تكبير گفت، تا برطرف شدن هفت حجاب كه هفت تكبير گفته شد.
اين گونه از احاديث اهل بيت به منزلهى قواعد عرفانى است كه عرفا با اجتهاد تهذيبى و مجاهدت تزكيهاى فروع فراوانى را مشاهده مىنمايند، كه نتيجهى آن اين است كه هر تكبيرى به نوبهى خود تأسيس پايهى جديد از سير معنوى است، نه تكرار مايهى گذشته، چنان كه در پايان سر الصلاة چنين آمده است:
«تكبيرات افتتاحيه براى شهود تجليات است از ظاهر به باطن و از تجليات افعالى تا تجليات ذاتى... و تكبيرات اختتاميه براى تجليات از باطن به ظاهر، و از تجليات ذاتيه تا تجليات افعاليه. چنان كه مرحوم قاضى سعيد قمى تكبيرهاى پايان نماز را نتايج توحيدهاى سهگانه مىداند». (همان مأخذ صفحهى بيست و چهار و پنج).
حضرت استاد جوادى آملى در پايان تقريظ خود بر كتاب سر الصلاة لطيفهاى به ياد ماندنى در راز سلام پايان نماز از شيخ محيى الدين ابن عربى نقل مىكند، كه به عنوان حسن ختام اين مقاله بازگو مىشود كه «ختامه مسك و في ذلك فليتنافس المتنافسون» (مطففين/26).
«نمازگزار پس از رجوع از وحدت به كثرت، و از حق به خلق، و از محو به صحو، و از فنا به بقا بعد از فنا، همراهان خود را مىبيند، و در جمع آنها حضور يافته بر آنها سلام مىكند، و نيز به عنوان سلام توديع، بر انبيا و فرشتگان و معصومين عليهمالسلام سلام مىفرستد سپس وارد نشئهى ملك مىگردد، و چون تازه در جمع آنان داخل مىشود، به آنها سلام مىكند، زيرا در متن نماز سرگرم مناجات با خالق بود، المصلي يناجي ربه. و با تسليم پايان نماز سفر چهارم از اسفار چهارگانه خاتمه مىيابد.
صاحب الفتوحات المكية را - كه بعد از وى هرچه در زمينهى معارف و اسرار، به تازى و فارسى، يا نظم و نثر، تصنيف يا تأليف شده است نسبت به نوشتار شيخ اكبر
چه شبنمى است كه در بحر مىكشد رقمى - دربارهى سر سلام پايانى [نماز] لطيفهاى است به ياد ماندنى، كه آن را مرحوم قاضى سعيد قمى به عنوان «قال بعض أهل المعرفة» بدون تعيين نام آن قائل، نقل نمود.
اصل كلام محيى الدين در فتوحات چنين است: «سلام نمازگزار درست نيست مگر آنكه در حال نماز از ما سوى الله غايب شده و با خداوند مناجات كند. هنگامى كه از نماز منتقل مىشود، موجودهاى خلقى را مشاهده مىكند، چون غايب از آنها بوده و تازه در جمع آنها حاضر مىشود لذا بر آنان سلام مىكند. و اگر نمازگزار همواره با موجودهاى خلقى بوده و حواس او متوجه مردم بود، چگونه بر آنها سلام مىنمايد.
زيرا كسى كه در جمع ديگران هماره حاضر است، به آنها سلام نمىكند. و اين نمازگزار بايد شرمنده شود، چون با سلام خود رياكارانه به مردم نشان مىدهد كه من در نزد خدا بودم و تازه به جمع شما پيوستم...و سلام عارف براى انتقال از حالى به حال ديگر است. يك سلام بر منقول عنه، و يك سلام بر منقول إليه...» ». (همان مأخذ، صفحهى بيست و پنج و شش).
|