فصل هفتم در مكان مصلّى است‏
و آن پيش عامّه، مشهور است و شرايط آن در كتب فقهيّه مسطور.
و در نزد اهل معرفت، همه عالم است و مصلّى تمام موجودات است. و
__________________________________________________
[80] - «آن كس كه از خانه‏اش هجرت كننده به سوى خدا و رسول او خارج شود، آنگاه مرگ او را دريابد، همانا پاداش او بر خدا لازم شده است.» (نساء - 100)
[81] - «چراغ دور كن [خاموش كن‏] كه سپيده دميد.» (در كتبى كه اين جمله نقل شده به جاى كلمه «ادفع»، «اطفأ» نوشته شده است). آورده‏اند كه روزى امير المؤمنين عليه السلام بر شتر نشسته كميل را بر عقب سر خود سوار كرده بود. كميل سؤال نمود:يا امير المؤمنين ما الحقيقة؟ فقال عليه السّلام: مالك و الحقيقة؟ فقال كميل: ا و لست صاحب سرّك؟ قال: بلى و لكن يرشح عليك ما يطفح منّى. قال: او مثلك يخيّب سائلا؟ فقال عليه السّلام: الحقيقة كشف سبحات الجلال من غير اشارة. فقال كميل: زدني بيانا. فقال: محو الموهوم مع صحو المعلوم. فقال: زدنى بيانا. فقال: هتك السّتر بغلبة السّرّ. فقال: زدنى بيانا. فقال: نور يشرق من صبح الأزل فيلوح على هياكل التّوحيد آثاره. قال: اطفأ السّراج فقد طلع الصّبح.مجالس المؤمنين، ج 2، ص 11، «مجلس ششم»

.
سرالصلاة ج : 2 ص : 56
در اسرار قرائت مى‏آيد، إن شاء اللّه، كه جميع عالم وجود به هويّات وجوديّه حامد و ثناگوى مقام مقدّس حقّ تعالى هستند و خاضع و عابد درگاه اويند. و در اينجا بايد دانست كه عرش تحقّق قبّه معبد موجودات است، و ارض تعيّن سجده‏گاه آنان است، و تمام موجودات در آن معبد در تحت قبّه محضر ربوبيّت به عبادت حقّ مشغولند و حقّ جو و حق خواه و حق پرستند. «دل هر ذرّه را كه بشكافى» به واسطه نور فطرت اللّه كه آنها را دعوت براى خضوع كامل مطلق كند «آفتابيش در ميان بينى». [82]يُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَ الارْض 59: 24.[83]وَ انْ مِنْ شَىْ‏ءٍ الا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم 17: 44.[84] و در نزد اهل ولايت، جميع تعيّنات اسمائى و افعالى معبد حق تعالى است و مصلّى خود ذات مقدّس است. پس در تعيّنات اسمائى و صفاتى، مصلّى حقّ است و مكان صلوتش نفس تعيّنات، و تعيّن اسم اعظم كعبه است، وفي الحديث:لا احصى ثناء عليك أنت كما اثنيت على نفسك. [85]
و در تجلّى فعلى به فيض مقدّس اطلاقى، مكان مصلّى تعيّن عالم است و حق تعالى مصلّى است در اين تجلّى فعلى، وفي الحديث:انّ ربّك يصلّى يقول سبّوح قدّوس ربّ الملئكة و الرّوح. [86]
و انسان كامل و نبىّ ختمى صلّى اللّه عليه و آله كعبه است، وفي القدسيات:لا يسعنى ارضى و لا سمائى و لكن يسعنى قلب عبدى المؤمن. [87]
__________________________________________________
[82] - از هاتف اصفهانى است.
[83] - «آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمين است او را تسبيح مى‏گويند.» (حشر - 24)
[84] - «هيچ چيزى نيست مگر آنكه با حمد و سپاس او تسبيح گويد، اما شما تسبيح آنان را نمى‏فهميد».
(اسراء - 44)
[85] - «هيچ ستايشى تو را نتوانم كرد، تو همان گونه هستى كه خود خويشتن را ستودى.» نقل از رسول اللّه (ص). مصباح الشّريعة، باب 5. عوالى اللّئالى، ج 1، ص 389، حديث 21.
[86] - «همانا پروردگار تو نماز مى‏گزارد و مى‏فرمايد: منزّه و مقدّس است پروردگار ملائكه و روح.» اصول كافى، ج 2، ص 329، «كتاب الحجّة»، «باب مولد النّبى»، حديث 13.
[87] - در احاديث قدسى آمده است: «نه زمين من و نه آسمان من گنجايش مرا ندارد، اما قلب بنده مؤمنم گنجايش مرا دارد.» عوالى اللّئالى، ج 4، ص 7، حديث 7. المحجّة البيضاء، ج 5، ص 26، «كتاب شرح عجائب القلب».
سرالصلاة ج : 2 ص : 57
پس، تعيّن عالم در تجلّى ظهورى و قوس نزولى معبد حقّ، و حقّ تعالى عابد و معبود است، و در تجلّى غيبى و قوس صعودى معبد موجودات، و عابد مظاهر، و معبود ظاهر است، و در مملكت وجود انسانى، كه خلاصه كائنات و كون جامع است، مظاهر قواى ملكوتيّه و جنود الهيّه مساجد عبادات آنان و معابد خضوع و ثناى آنها است، و در انسان كامل، به حسب ظهور حقّ در مظهر اتمّ، حق عابد و معبود است، و انسان از تعيّن اقصاى قلبى غيبى تا منتهى تعيّن شهادت، مسجد ربوبيّت است به حسب تجلّيات ذاتى و اسمائى و افعالى، و در قوس صعود حقّ معبود، و انسان كامل با جميع جنود الهيّه عابدند.
وصل: عن مصباح الشّريعة، قال الصّادق عليه السّلام:اذا بلغت باب المسجد، فاعلم انّك قصدت ملكا عظيما [خ ل: باب ملك عظيم‏] لا يطأ بساطه الا المطهّرون، و لا يؤذن لمجالسته إلا الصّدّيقون. فهب القدوم إلى بساط خدمته هيبة الملك، فانّك على خطر عظيم إن غفلت. و اعلم، أنّه قادر على ما يشاء من العدل و الفضل معك و بك، فان عطف عليك فبفضله و رحمته قبل منك يسير الطّاعة و أجزل لك عليها ثوابا كثيرا، و إن طالبك باستحقاقه الصّدق و الاخلاص، عدلا بك، حجبك و ردّ طاعتك و إن كثرت، فهو فعّال لما يريد. و اعترف بعجزك و تقصيرك [و انكسارك‏] و فقرك بين يديه، فانّك قد توجّهت للعبادة له و المؤانسة به. و اعرض اسرارك عليه، و لتعلم انّه لا يخفى عليه اسرار الخلق اجمعين و علا نيتهم. و كن كافقر عباده بين يديه. و اخل قلبك عن كلّ شاغل يحجبك عن ربّك فانّه لا يقبل الا الاطهر و الاخلص. [و انظر من اىّ ديوان يخرج اسمك‏]. فان ذقت من حلاوة مناجاته [و لذيذ مخاطباته‏] و شربت بكأس رحمته و كراماته من حسن إقباله [عليك‏] و إجاباته فقد صلحت لخدمته، فادخل فلك الاذن و الامان، و الا فقف وقوف مضطرّ [من‏] قد انقطع عنه الحيل و قصر عنه الامل و قضى عليه الاجل. فاذا علم اللّه من قلبك صدق الالتجاء إليه نظر إليك بعين الرأفة و الرّحمة [و اللّطف‏] و وفّقك لما يحبّ و يرضى. فانّه كريم يحبّ الكرامة لعباده المضطرّين إليه [المحترقين على بابه لطلب مرضاته‏]. قال اللّه تعالى:«امَّنْ يُجيبُ‏
سرالصلاة ج : 2 ص : 58
المُضْطَرَّ اذا دَعاهُ» 27: 62.[88]
و اينكه اين كلام شريف را تماما نقل نمودم براى آن است كه براى ارباب مجاهده و رياضت تعليمى است جامع و براى اهل معرفت و اصحاب سلوك بابى است واسع.
و اهل معارف الهيّه چون مشاهده كردند كه عالم مسجد ربوبيّت است، بايد مراقبت كنند كه با طهارت و صفاى ظاهر و باطن در آن قدم نهند، كه بساط مقدس حقّ را غير مطهّرين نتوانند پاى نهاد و بار مجالست با او را جز به صدّيقين مخلصين ندهند. پس آنها در جميع احوال خود را در خطر عظيم مى‏بينند و از غفلت محضر مقدّس مالك الملوك در وحشت هستند و دل آنها از
__________________________________________________
[88] - «امام صادق عليه السلام فرمود: چون به در مسجد رسيدى، بدان كه پادشاه بزرگى [نسخه: درگاه پادشاه بزرگى‏] را قصد كرده‏اى كه بر در بار او جز «مطهّرين» گام ننهند و براى مجالست با او جز به «صدّيقين» اجازه داده نمى‏شود، بيمناك پاى بر آستان او نه، بسان بيم از پادشاه، كه اگر غفلت كنى در خطرى بزرگ افتى. و بدان كه او بر هر چه بخواهد تواناست: مى‏تواند با تو به مقتضاى عدالت رفتار كند، يا به تو فضل و كرم كند، پس اگر به تو مهر كند، به فضل و رحمت خود طاعت اندك را از تو قبول كند و در برابر آن پاداشى فراوان دهد، و اگر به مقتضاى عدالت با تو صدق و اخلاصى را كه شايسته آن است از تو طلب كند، محجوبت سازد و طاعتت را هر چند بسيار باشد رد مى‏كند كه او هر چه اراده فرمايد انجام مى‏دهد. و به ناتوانى، تقصير [و شكسته دلى‏] و نيازمنديت در پيشگاه او اعتراف كن، زيرا كه تو براى عبادت او و انس با او رو آورده‏اى و رازهاى خود را بر او عرضه دار. و بايد بدانى كه نهان و آشكار هيچيك از خلايق بر او پوشيده نيست. و در برابر او چونان نيازمندترين بندگانش باش و دل از هر امر باز دارنده‏اى كه تو را از پروردگارت محجوب كند تهى ساز كه او جز پاكترين و خالصترين (عمل) را نمى‏پذيرد [نسخه: و بنگر كه نام تو از كدام دفتر بيرون مى‏آيد]. پس اگر از شيرينى مناجات او [نسخه: و لذّت گفتگوى با او] چشيدى و با جام رحمت و كرامات او از اقبال و اجابتش نوشيدى، شايسته ورود به خدمت او شده‏اى، پس در آى كه اذن و امان يافته‏اى، ورنه همچون درمانده‏اى [نسخه: كسى‏] كه راههاى چاره بر او بسته شده به آرزو نرسيده و مهلتش [نسخه: بر او] پايان يافته است، بايست. پس، اگر خدا بداند كه قلبا از سر صدق بدو پناه برده‏اى، به ديده مهر و رحمت [نسخه: و لطف‏] بر تو نظر كند و تو را بدانچه دوست مى‏دارد و بدان راضى است موفق گرداند، كه او بزرگوارى است كه كرامت بر بندگانى كه اضطرار خود نزد او برده‏اند [نسخه: و در طلب رضاى او به درگاهش رو نهاده‏اند] را دوست مى‏دارد.
خداوند تعالى فرموده است: كيست كه درمانده را زمانى كه او را بخواند اجابت مى‏كند».
(نمل - 62) مصباح الشّريعة، باب 12. بحار الانوار، ج 80، ص 373، «كتاب الصّلوة»، باب 30، حديث 40.
سرالصلاة ج : 2 ص : 59
هيبت جلال مقدّس در طپش است كه مبادا به عدل خود با آنها معامله فرمايد و اخلاص و صدق مطالبه نمايد و از بساط قرب محجوبشان نمايد و از مجلس انس مردودشان فرمايد. پس، اعتراف به عجز و تقصير كنند و اقرار به فقر و فاقه نمايند و قلب خود را از شواغل و كثرات، كه آنها را از محفل انس محجوب مى‏كند و از توجّه به او صرف مى‏نمايد، خالى نمايند، چه كه دانند جز قلب اطهر اخلص مقبول درگاه نشود. و چون همّ آنها همّ واحد شد و تكاثر اموال و اولاد آنها را به خود مشغول نكرد، لذّت حلاوت مناجات را دريابند و از كأس رحمت و كرامت حق مست شوند و صالح خدمت و لايق انس گردند، پس با اذن و امان حق در بسيط عالم، كه مسجد ربوبيّت است، قدم زنند و تصرّفات آنها غاصبانه و جائرانه نباشد.
و آنان كه اين اذن و امان را تحصيل ننمودند، غاصب بيت اللّه و ظالم به حقّ تعالى هستند. پس آنها بايد اضطرار خود را استشعار كنند و حيله و وسيله خود را منقطع دانند و آرزوى خود را كوتاه شمارند و صادقانه به مقام مقدّس حقّ، جلّ شأنه، از اين تقصير و قصور و نقص و فتور ملتجى شوند و زبان حال و قلب آنهاامَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اذا دَعاه 27: 62[89] شود. و چون حقّ تعالى صدق لهجه آنها را ديد، نقص آنها را به رحمت خود جبران فرمايد و توفيق تحصيل رضاى خود را به آنها مرحمت نمايد.فانّه كريم يحبّ الكرامة لعباده المضطرّين إليه. [90]