سرالصلاة ج : 2 ص : 54
فصل ششم در ازاله نجاست از بدن و لباس و تخليه جوف از ارجاس و باطن از وسواس خنّاس است‏
نجاست دورى از محضر انس و مهجورى از مقام قدس است، و منافى با نماز است كه معراج وصول مؤمنين و مقرب ارواح متّقين است.
و آن پيش عامّه، قذارات معهوده است. و پيش خاصّه، قذارات معنويّه است. و پيش اهل معرفت و اصحاب قلوب، همه عالم است به جنبه سوائيّت كه مظهر شيطان رجس نجس است. و در آداب خلوت وارد است:بسم اللّه و باللّه، اعوذ باللّه من الرّجس النّجس الخبيث المخبث الشّيطان الرّجيم. [78]
و قال، تعالى شأنه:وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر 74: 5.[79] پس، آنچه منافات دارد با محفل انس محبوب و مجلس قرب دوست، از خود دور كن و خود را از آن مهجور. هجرت كن از رجس ظاهرى به تنظيف بدن و لباس و به تخليه جوف از اذاى رجز شيطان كه فضول مدينه فاضله است، و از رجس باطنى، كه مفسد مدينه عظمى و امّ القرى است، به تخليه تامّه و تصفيه كامله، و از اصل اصول و شجره ملعونه خباثت، به هجرت از انّيّت و انانيّت و ترك غير و غيريّت. و چون بدين مقام رسيدى، از تصرّف شيطان خبيث مخبث خارج شدى و از رجز و رجس هجرت كردى و لايق حضور درگاه جليل و مخلّع شدن به خلعت خليل گرديدى، و يك ركن هجرت و مسافرت إلى اللّه و معراج وصول حاصل شده، كه آن خروج از منزلگاه و بيت نفس است. و باقى مانده ركن دوم، كه در اصل نماز حاصل شود، و آن حركت إلى اللّه و وصول به باب اللّه و فناى به فناء اللّه است. قال تعالى:
__________________________________________________
[78] - «به نام خدا و به (ذات مقدّس) خدا، پناه مى‏برم به خدا از پليد ناپاك، خبيث خباثت آور، شيطان رانده شده (از درگاه خدا).» وسائل الشّيعة، ج 1، ص 217، «كتاب الطّهارة»، «ابواب احكام الخلوة»، باب 5، حديث 8. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 9.
[79] - «و از پليدى دورى كن.» (مدّثّر - 5)
سرالصلاة ج : 2 ص : 55
وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِرا الَى اللَّه وَ رَسُوِلِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اجْرُهُ عَلَى اللَّهِ 4: 100.[80] پس، معلوم شد كه اين سفر معنوى و معراج قرب حقيقى را دو ركن است، كه يك ركن آن در باب طهارت حاصل شود، كه سر آن تخليه و سرّ سرّ آن تجريد و سرّ مستسر آن تنزيه و سرّ مقنّع به سرّ آن تنزيه از تنزيه و تقييد است، و ركن اعظم آن در باب صلوة حاصل شود، كه سرّ آن تجليه و سرّ سرّ آن تفريد و سرّ مستسر آن توحيد و سرّ مقنع به سرّ آن تنزيه از توحيد و تقييد است، فادفع السّراج، فقد طلع الصّبح. [81] و اگر روزگار به عارفى ربّانى مهلت دهد، مى‏تواند تمام منازل سائرين و معارج عارفين را، از منزلگاه يقظه تا اقصاى منزل توحيد، از اين معجون الهى و حبل متّصل بين خالق و مخلوق خارج كند. ولى اين آرزو از نطاق بيان ما بيرون و از حوصله كلام ما افزون است.