فصل ششم در بيان امورى كه انسان را در تحصيل حضور قلب اعانت مى‏كند
و آن در نماز امورى چند است كه پس از اين در مواقع خود بعض از آن را
سرالصلاة ج : 2 ص : 30
ذكر مى‏كنيم. و اكنون به طريق كلّى براى مطلق عبادات ذكر علاجى مى‏كنيم. و آن اين است كه انسان شواغل داخليّه و خارجيّه، كه مهمتر از همه شواغل قلبيّه است، قطع كند. و شواغل قلبيّه سبب عمده يا منحصرش حبّ دنيا و همّ آن است. اگر انسان همّش تحصيل دنيا و مهمّش رسيدن به زخارف آن باشد، البته قلب فطرتا متوجّه به آن مى‏شود و شغل شاغلش آن مى‏شود و اگر از يكى از امور دنياوى منصرف شود، به ديگرى متوجّه مى‏شود.
و مثل قلب مثل طايرى است كه دائما از شاخه‏اى به شاخه‏اى پرواز مى‏كند. مادامى كه درخت آرزوى دنيا و حبّ آن در قلب بر پا است، طائر قلب بر شاخه‏هاى آن متعلّق است، و اگر به رياضات و مجاهدات و تفكّر در عواقب و معايب آن و تدبّر در آيات و اخبار و حالات اولياى خدا قطع اين درخت را نمود، قلب ساكن و مطمئن مى‏شود و موفّق به كمالات نفسانيّه، كه از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است، ممكن است بشود، و الا به هر قدر كه موفّق شد در كم نمودن آن، موفّق به نتيجه مى‏شود.
و اگر كسى اندكى تامّل كند در عواقب امر اهل دنيا و عشّاق آن و مفاسدى كه از آنها بروز كرده و ننگهائى كه از آنها به يادگار مانده كه صفحات تاريخ را سياه و ننگين نموده، كه تمام آن از حبّ جاه و مال و بالجمله حبّ دنيا بوده، و تفكّر كند در اخبار و آثارى كه از اهل بيت عصمت و طهارت در مذمّت حبّ دنيا وارد شده و مفاسدى كه در دين و دنيا بر آن مترتّب است، تصديق مى‏كند كه با هر قيمت هست و با هر فشار و رياضتى ميسور و ممكن باشد قطع اين فساد را از صفحه قلب بكند و اين ظلمت و كدورت را از فضاى دل بر كنار كند، لازم است بكند، و اين با قدرى اقدام و همّت تا اندازه‏اى ممكن است.
گر چه ترك مطلق از عهده هر كس ساخته نيست، ولى كم كردن آن و شاخ و برگ آن را زدن بسيار ممكن است بلكه مى‏توان گفت سهل است. و البتّه اگر انسان همّ اكبرش دنيا نشد و وجهه قلب يكسره رو به زخارف دنيا نگرديد، ممكن است حالات خود و تفكّرات قلب را تقسيم كند و گاهى هم خالص كند قلب را براى عبادت. و شايد اگر در صدد بر آمد و مدّتى از قلب مواظبت نمود و از خود دلدارى كرد، نتايج خوب بگيرد و كم كم به قطع اين ريشه فساد نايل شود.
سرالصلاة ج : 2 ص : 31
و بايد دانست كه دنياى مذموم در لسان اولياء همان علاقه و حبّ و توجّه به آن است، و الا اصل عالم ملك و مشهد شهادت، كه يكى از مشاهد جمال جميل حق است و مهد تربيت اولياء و عرفا و علماء باللّه است و دار التّكميل نفوس قدسيّه بشريّه و مزرع آخرت است، از اعزّ مشاهد و منازل است نزد اولياء و اهل معرفت. چه بسا باشد كه كسى حظّى از دنياى خارجى نداشته باشد، و به واسطه حبّ و تعلّق قلبش به آن از اهل دنيا باشد و ناسى حقّ و آخرت باشد، و ديگرى كه داراى ملك و سلطنت و جاه و مال است، چون سليمان بن داود عليهما السلام، اهل دنيا نباشد و رجل الهى و انسان لاهوتى باشد. و معلوم است كه در اقبال دنيا و حصول آن، علاقه به آن مدخليّت ندارد، چه بسا علاقه‏مندان دست تهى كه از دنيا جز فساد و نكبت آن را ندارند، و بى‏علاقه‏هاى داراى ملك و حشمت كه جمع بين دنيا و آخرت نمودند و به سعادت دارين رسيدند. و اشاره به اين نكته در احاديث شريفه شده، مثل‏قول السّجاد عليه السلام:الدّنيا دنياءان: دنيا بلاغ و دنيا ملعونة. [38]
و گاهى از خود دنيا تكذيب بليغ شده به اعتبار تعلّق به آن يا براى صرف علاقه از آن. و ذكر اخبار متعلّقه به اين باب و جمع آن و بيان اعتبار عقلى در آن از وظيفه اين مختصر خارج است.
بالجمله، آنچه خار طريق وصول به كمالات و شيطان قاطع الطّريق مقام قرب و وصول است و انسان را از حق منصرف مى‏كند و از لذّت مناجات با او محروم مى‏نمايد و قلب را ظلمانى و كدر مى‏كند، حبّ به دنيا است كه در احاديث شريفه آن را «رأس كل خطيئه» و «مجتمع كلّ معاصى» شمرده‏اند. و اخبار در اين باب و متعلّقات آن بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد.
پس انسان بايد در موقع عبادات اشتغالات قلبيّه و خواطر آن را كم كند، و براى عبادت وقتى را اختصاص دهد كه مشاغلش كمتر باشد و قلب در آن وقت مطمئنتر و ساكنتر باشد. و اين يكى از اسرار وقت است كه در محل خود
__________________________________________________
[38] - «دنيا دو (نوع) دنياست: دنيايى كه (به سعادت) مى‏رساند، و دنيايى كه ملعون است.» اصول كافى، ج 4، ص 4، «كتاب الايمان و الكفر»، «باب حبّ الدّنيا و الحرص فيها»، حديث 8.
سرالصلاة ج : 2 ص : 32
ذكرى از آن مى‏شود، إن شاء اللّه.
و پس از آنكه شواغل قلبيّه را كم كرد، بايد شواغل خارجيّه را نيز به اندازه ممكن كم كند. و بيشتر آداب شرعيّه شايد براى اين فايدت باشد، مثل نهى از التفات به اطراف و لعب با دست و ريش و فرقعة الاصابع و مدافعه بول و غائط و ريح و مدافعه نوم و نظر كردن به نقش خاتم و مصحف و كتاب و گوش كردن به حرفهاى خارجى و حديث نفس و ديگر آداب مكروهه، و مثل آداب مستحبه كثيره كه براى حفظ حضور حضرت بارى جلّت عظمته است.
حتى آنكه شيخ سعيد، شهيد ثانى قدس اللّه نفسه در كتاب اسرار الصّلوة مى‏فرمايند: «از براى شخص ضعيف، كه فكرش به اندك چيزى كه چشمش مى‏بيند يا گوشش مى‏شنود متفرّق مى‏شود، علاج آن است كه چشمهاى خود را ببندد يا در خانه تاريكى نماز بخواند يا آنكه مقابل خود چيزى نگذارد كه جلب نظر او را كند يا نزديك ديوارى بايستد كه چشم انداز نداشته باشد. و احتراز كند از نماز بر شوارع و مواضع منقوشه و بر فرشهاى مزيّن، و از اين جهت، اهل عبادت در خانه تنگ و تاريكى كه وسعت آن به قدرى بود كه انسان بتواند در آن نماز كند عبادت مى‏كردند، تا آنكه همّ آنها اجمع باشد.» [39] انتهى كلامه زيد في علوّ مقامه. و البتّه اينكه فرمودند بهتر آن است كه در بيت مظلم نماز كند در غير فرايض يوميّه است، كه در جماعت مسلمين خواندن از سنن مؤكّده است. بلكه اگر انسان به وظايف و اسرار جماعت قيام كند، رغم انف شيطان را به طورى مى‏كند كه در هيچ عبادتى نمى‏كند. و در اجتماع مؤمنين و قلوب مجتمعه آنها، كه دست غيبى الهى با آن است، فوائدى است روحى و معنوى كه در كمتر عملى اتّفاق آن افتد، با آنكه مصالح عمومى و اجتماعى در آن نيز ملحوظ است. بلكه براى اهل مناجات و اصحاب قلوب نماز در جماعت، كه حفظ اعداد ركعات را نيز محوّل به غير مى‏كنند و يكسره دل را متوجّه به حق و مناجات او مى‏كنند، بهتر است. آرى، در غير فرايض، در خلوات و مواردى كه نفس اشتغالش كمتر
__________________________________________________
[39] - التّنبيهات العليّة على وظائف الصّلوة القلبيّة، مطبوع در مجموعه افادات شهيد ثانى، ص 110.
سرالصلاة ج : 2 ص : 33
باشد، بهتر است.
و بايد دانست كه قلوب بسيار مختلفند و احوال هر يك نيز به حسب اوقات خيلى مختلف مى‏شود، پس بر انسان لازم است مثل طبيب معالج و پرستار شفيق از قلب خود نگهدارى كند، و در احوال آن دقّت كند كه اگر خلوت با حال او مناسب است، در خلوت عمل را به جا آورد، و اگر در خلوت اشتغال بيشتر مى‏شود، در جلوت به عبادت قيام كند. و الحمد للّه اوّلا و آخرا.