فصل اوّل‏
بدان كه چنانچه از براى انسان مقامات و مدارجى است كه به اعتبارى او را داراى دو مقام دانند: يكى مقام دنيا و شهادت و ديگر مقام آخرت و غيب، كه يكى ظلّ رحمن و ديگر ظلّ رحيم است. و به حسب اين اعتبار در ظلّ و مربوب جميع اسماء ذى ظلّ، و ربّ در حيطه دو اسم «رحمن» و «رحيم» واقع است، چنانچه جمع فرموده در آيه شريفه: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. و عرفا گويند: ظهر الوجود بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. [2] و اين دو مقام در انسان كامل از ظهور مشيت مطلقه از مكامن غيب احدى تا مقبض هيولى يا مقبض ارض‏
__________________________________________________
[2] «هستى با اسم خداوند رحمان رحيم پديدار گشت.» اين كلام از محيى الدّين عربى در كتاب فتوحات مى‏باشد. الفتوحات المكّيّة، ج 1، ص 102.
سرالصلاة ج : 2 ص : 4
سابع، كه حجاب انسانيّت است، به طريقه عرفاى شامخين - و اين يكى از دو قوس وجود است - و از مقبض تراكم فيض تا منتهى النّهايه غيب مشيّت و اطلاق وجود - و اين قوس دوم است - مى‏باشد. پس انسان كامل به حسب اين دو مقام، يعنى مقام شهادت و ظهور به رحمانيّت و مقام غيب و ظهور به رحيميّت، تمام دائره وجود است:ثُمَّ دَنى‏ فَتَدَلّى‏ فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ اوْ ادْنى‏ 53: 8 - 9.[3] و يكى از اين دو حقيقت ليلة القدر و سرّ آن است، چه كه شمس حقيقت در حجاب تعيّنات است. و ديگر حقيقت يوم القيمة است، چه كه بروز و طلوع آن است از حجاب آنها. و اين، شبانه روز الوهى است.
و به اعتبارى داراى سه مقام است: يكى مقام ملك و دنيا، دوم مقام برزخ، سوم مقام عقل و آخرت. و در انسان كامل اين سه مقام يكى مقام تعيّنات مظاهر است، و يكى مقام مشيّت مطلقه، كه برزخ البرازخ است و به اعتبارى مقام عما است، و يكى مقام احديّت جمع اسماء است. و در آيه شريفه بسم اللّه اشاره به اين سه مقام تواند بود: اللّه، كه مقام احديّت جمع است، و اسم كه مقام برزخيّت كبرى است، و تعيّنات رحمانى و رحيمى مشيّت.
و به اعتبارى داراى چهار مقام است: ملك و ملكوت و جبروت و لاهوت.
و به اعتبارى داراى پنج مقام است: شهادت مطلقه، و غيب مطلق، و شهادت مضافه، و غيب مضاف، و مقام كون جامع، مطابق حضرات خمس متداول در لسان عرفا.
و به اعتبارى داراى هفت مقام، معروف به هفت شهر عشق و هفت اقليم وجود، در السنه عرفا است.
و به اعتبارى تفصيلى داراى صد منزل يا هزار منزل است، كه تفصيل آن از حوصله اين مختصر خارج است.
__________________________________________________
[3] «سپس (پيامبر) نزديك شد و نزديكتر شد پس (فاصله او با خدا به مقدار فاصله) دو كمان يا نزديكتر بود».
(نجم - 8).
سرالصلاة ج : 2 ص : 5
همين طور از براى نماز، كه در بين عبادات و مناسك الهيّه سمت جامعيّت و عموديّت دارد، اين مقامات طابق النّعل بالنّعل هست، زيرا كه جميع مقامات معنويّه انسانيّه به حسب سفر معنوى اوست از منتهى النّزول عالم ملكى، كه بيت مظلمه نفس است، تا غاية القصواى معراج حقيقى روحانى، كه وصول به فناء اللّه است.
و براق سير و رفرف عروج اهل معرفت و اصحاب قلوب نماز است، و هر كس از اهل سير و سلوك إلى اللّه را نمازى مختصّ به خود او و حظّ و نصيبى است از آن، حسب مقام خود، چنانچه ساير مناسك از قبيل روزه و حج نيز همين طور است گرچه به جامعيّت نماز نيستند: الطّرق إلى اللّه بعدد انفاس الخلائق. [4] و ديگران كه به آن مقام نرسيده‏اند از براى آنها حظّى از نماز آنها نيست، بلكه صاحب هر نشئه و مقامى اگر از مركب عصبيّت و انانيّت فرود نيايد، انكار ساير مراتب كند و غير از آنكه خود به آن متحقّق است مقامات ديگر را باطل و حشو شمارد، چنانچه مراتب و مقامات انسانيّه را نيز كسى كه به آن نرسيده و از حجاب انانيّت خارج نشده انكار كند و معارج و مدارج اهل معرفت و اولياء را ناچيز شمارد. و اين خود، يكى از بزرگترين عوائق سير الى اللّه و بالاترين موانع ترقيّات روحيّه و مقامات روحانيّه است كه نفس امّاره بواسطه حبّ به خود و زخارف دنيا در حجاب ظلمانى باقى مانده و وساوس شيطانيّه نيز به او كمك كرده تا اخلاد به ارض پيدا كند. حتى گاهى كار به آنجا انجامد كه صلوة و صيام اولياى كمّل را مثل نماز خود پندارد. يا اگر امتيازى قائل شود فقط در آداب ظاهريّه، از قبيل قرائت و طول ركوع و سجود و غير آن كه صورت نماز است، نماز آنها را ممتاز داند. و اگر قدرى از اين مقدار نيز تجاوز كند، غايت امتياز را به اقبال قلب در وقت نماز و تفكّر در معانى و مفاهيم عرفيّه آن داند، بدون آنكه از حضور قلب و مراتب آن و اسرار آن و كيفيّت تحصيل آن خبرى داشته باشد، يا آنكه در صدد باشد كه لا اقلّ حضور
__________________________________________________
[4] «به عدد نفسهاى آفريدگان، به سوى خدا راهها هست.» اين جمله در كتاب شريف علم اليقين، ج 1، ص 14 و 32 آمده است. و در اسرار الحكم، ص 356، آن را به اكابر نسبت داده است.
سرالصلاة ج : 2 ص : 6
قلب را به همان اندازه كه خودش تراشيده تحصيل كند و موانع آن را بر طرف و مقتضيات آن را تحصيل كند.
با آنكه نماز اولياء عليهم السلام به اوهام ما درست نيايد، اوّل مرتبه عبادت آنها، كه مقام شايع معمولى آنها است، عبادت احرار است. و از براى آنها مقامات و مدارج ديگرى است در اين سير معنوى إلى اللّه، كه ما به بعض از آنها پس از اين اشاره مى‏كنيم.
بالجمله، از براى نماز مقامات و مراتبى است كه در هر مرتبه‏اى كه مصلّى است نمازش با مرتبه ديگر بسيار فرق دارد، چنانچه مقامش با مقامات ديگر خيلى فرق دارد. پس مادامى كه انسان صورت انسان و انسان صورى است، نماز او نيز نماز صورى و صورت نماز است. و فائده آن نماز فقط صحّت و اجزاء صورى فقهى است در صورتى كه قيام به جميع اجزاء و شرايط صحّت آن كند، ولى مقبول درگاه و پسند خاطر نيست. و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد، تا هر مرتبه كه متحقّق شد نماز او نيز حقيقت پيدا مى‏كند. بلكه بنا بر آنكه قبلا اشاره به آن شد كه نماز مركب سلوك و براق سير إلى اللّه است، مطلب منعكس شود. پس مادامى كه نماز انسان صورت نماز است و به مرتبه باطن و سرّ آن انسان متحقّق نشده، انسان نيز صورت انسان است و به حقيقت آن متحقّق نگرديده. پس ميزان در كمال انسانيّت و حقيقت آن، عروج به معراج حقيقى و صعود به اوج كمال و وصول به باب اللّه با مرقات نماز است. پس بر مؤمن به حقّ و حقيقت و سالك إلى اللّه به قدم معرفت، لازم است خود را براى اين سفر معنوى و معراج ايمانى مهيّا كند و آنچه عدّه و عدّه و مئونة و معونة لازم است همراه بر دارد و عوائق و موانع سير و سفر را از خود دور كند و با جنود الهى و مصاحب و موافق اين راه را طى كند كه از شيطان و جنود او، كه قطّاع طريق راه وصولند، مصون و محفوظ ماند. و ما پس از اين، بيان مصاحبت و صاحب و بيان جنود الهى را مى‏كنيم در اسرار اذان و اقامه.
و محصّل مقصود ما از اين فصل آن است كه نماز، بلكه جميع
سرالصلاة ج : 2 ص : 7
عبادات، را غير از اين صورت و قشر و مجاز باطن و لبّ و حقيقتى است. و اين از طريق عقل معلوم است و از طريق نقل شواهد كثيره دارد، كه ذكر جميع آن از حوصله اين اوراق خارج است و ما به ذكر بعض از آن اين اوراق را متبرّك مى‏كنيم:
از آن جمله، حديث مشهورالصّلوة معراج المؤمن [5]
است كه از تفكّر و تدبّر در اين حديث شريف فتح ابوابى براى اهلش مى‏شود، كه ما از اكثر آن محجوب و محروم هستيم، و تمام بيانات سابقه از اين حديث شريف استفاده شود.
و از آن جمله، حديث شريف كافى است:باسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال:العبادة ثلاثة: قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا، فتلك عبادة العبيد، و قوم عبدوا اللّه تبارك و تعالى طلب الثّواب، فتلك عبادة الاجراء، و قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ حبّا له، فتلك عبادة الأحرار، و هي افضل العبادة. [6]
در وسائل از علل و مجالس و خصال شيخ صدوق رضوان اللّه عليه سند به حضرت صادق سلام اللّه عليه رساند كه فرمود: «مردم عبادت خداى عزّ و جلّ را بر سه گونه كنند: يك طبقه عبادت كنند براى رغبت ثواب، پس اين عبادت حريصان است و اين طمع است، و يك طايفه ديگر عبادت مى‏كنند براى ترس از آتش، و اين عبادت بندگان است و اين ترس است، و لكن من عبادت او را مى‏كنم براى حبّ به او و اين عبادت كريمان است، و اين امن است براى فرموده خداى عزّ و جلّ:وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونْ 27: 89.[7] و لقوله‏
__________________________________________________
[5] «نماز معراج مؤمن است.» اعتقادات، مرحوم علامه مجلسى، ص 29 (از رسول اللّه ص).
[6] - امام صادق عليه السلام فرمود: «عبادت بر سه گونه است: گروهى خداوند عزّ و جلّ را از ترس پرستيدند، آن عبادت (همچون) فرمانبرى بردگان است. دسته‏اى (ديگر) به منظور نيل به پاداش عبادت خدا كردند، و آن اطاعت مزدوران است. و قومى خدا را از روى محبّت (و عشق) به او عبادت كردند، و آن عبادت آزادگان است و برترين عبادت است.» وسائل الشّيعة، ج 1، ص 45. «ابواب مقدّمة العبادات، باب 9، حديث 1». در اصول كافى به جاى كلمه «العبادة» «انّ العبّاد» آمده است.
اصول كافى، ج 3، ص 131. «كتاب الايمان و الكفر»، «باب العبادة»، حديث 5.
[7] - «... و ايشان از هول و هراس در آن روز ايمن باشند.» (نمل - 89)
سرالصلاة ج : 2 ص : 8
عزّ و جلّ:«قُلْ انْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه فَاتَّبِعُونى يُحْبِبْكُمُ اللّه وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُم» 3: 31[8]فمن احبّ اللّه عزّ و جلّ احبّه اللّه تعالى، و من احبّه اللّه كان من الآمنين.» [9]
و در نهج البلاغة نيز قريب به اين مضامين وارد است، [10] و از آن جمله قول رسول اكرم است:اعبد اللّه كانّك تراه، فان لم تكن تراه فانّه يريك. [11]
و اين اشاره به دو مقام از حضور قلب در معبود است، چنانچه پس از اين بيايد. و هم از آن حضرت حديث شده: «همانا دو نفر مرد از امّت من مى‏ايستند به نماز، و ركوع و سجودشان يكى است و حال آنكه ما بين نماز آنها مثل ما بين زمين و آسمان است.» [12] و از حضرت امير المؤمنين عليه السلام حديث است كه: «خوشا به حال آن كس كه خالص كند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلب او به آنچه كه مى‏بيند چشم او و نسيان نكند ذكر خدا را به آنچه كه گوشش مى‏شنود و محزون نشود به آنچه كه به غير او عطا شود». [13] و ما ذكر اخلاص را پس از اين مى‏نماييم.
پس، از تدبّر در اين احاديث شريفه و تفكّر در حال ائمّه هدى سلام اللّه عليهم، كه در وقت اداء اين امانت الهيّه رنگ بعض از آنها متغيّر مى‏شد و پشت بعض مى‏لرزيد و بعضى از آنها از خود بى خود مى‏شدند كه از ما سوى اللّه بكلّى غافل مى‏شدند حتى از ملك بدن و مملكت وجود خود غفلت‏
__________________________________________________
[8] «بگو اگر خدا را دوست مى‏داريد مرا پيروى كنيد (تا) خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد».
(آل عمران - 31).
[9] - «پس هر كس خداى عزّ و جلّ را دوست بدارد، خداوند تعالى دوستش خواهد داشت، و هر كس كه خدا دوستش بدارد از امان يافتگان باشد.» خصال ص 188، «باب الثلاثة»، حديث 259. علل الشرائع، ص 12، باب 9. حديث 8. وسائل الشّيعة، ج 1، ص 45، «كتاب الطّهارة»، «ابواب مقدّمة العبادات»، باب 9، حديث 2.
[10] - از جمله: «حكمت» 229.
[11] - «خدا را عبادت كن آنچنانكه (گويى) او را مى‏بينى، پس اگر تو او را نمى‏بينى همانا او تو را مى‏بيند».
بحار الانوار، ج 74، ص 74 «كتاب الروضة»، «مواعظ النبى»، باب 4، حديث 3. مكارم الاخلاق، ص 459.
[12] - بحار الانوار، ج 81، ص 249، «كتاب الصّلوة»، باب 38، حديث 41.
[13] - وسائل الشّيعة، ج 1، ص 43، «كتاب الطّهارة»، «ابواب مقدّمة العبادات»، باب 8، حديث 3.
سرالصلاة ج : 2 ص : 9
مى‏كردند، معلوم شود كه حقيقت اين عبادت الهى و نسخه جامعه، كه براى خلاص اين طائرهاى قدسى از قفس تنگناى طبيعت به كشف تامّ محمّدى صلى اللّه عليه و آله ترتيب داده شده و به قلب مقدّسش نازل گرديده، همين صورت دنياوى و هيئت ظاهره ملكيّه نيست، چه كه اين صورت را هر عالم مسئله‏دان يا عامى ابجد خوان مى‏تواند به شرائط صحّت و كمال صورى آن قيام كند و از عهده به خوبى برآيد، ديگر اين قدر تغيّر الوان و ارتعاد فرائص و خوف و خشيت از قصور و تقصير معنى ندارد.
و با اين، فصل را ختم مى‏كنيم به ذكر يك حديث، و آن كفايت كند براى كسى كه‏لَهُ قَلْبٌ اوْ الْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد 50: 37.[14]عن كتاب فلاح السّائل للعارف السّالك المجاهد ابن طاوس رضى اللّه عنه قال:جاء الحديث انّ رزام، مولى خالد بن عبد اللّه، الّذى كان من الاشقياء، سئل الامام جعفر بن محمّد عليهما السّلام بحضرة أبي جعفر المنصور عن الصّلوة و حدودها، فقال عليه السّلام: للصّلوة اربعة آلاف حدّ لست تفى بواحد منها. فقال: اخبرنى بما لا يحلّ تركه و لا يتمّ الصّلوة الا به. فقال عليه السّلام: لا يتمّ الصّلوة الا لذى طهر سابغ و تمام بالغ غير نازغ و لا زائغ، عرف فاخبت فثبت و هو واقف بين اليأس و الطّمع و الصّبر و الجزع كانّ الوعد له صنع و الوعيد به وقع، بذل عرضه و تمثّل غرضه و بذل في اللّه المهجة و تنكّب إليه المحجّة غير مرتغم بارتغام، يقطع علائق الاهتمام بغير من له قصد و إليه وفد و منه استرفد، فاذا اتى بذلك كانت هي الّتى تنهى عن الفحشاء و المنكر... الحديث. [15]
__________________________________________________
[14] «او را دلى (هشيار) است يا با توجّه كامل گوش (به كلام حقّ) بسپارد.» (ق - 37)
[15] - «از كتاب فلاح السّائل نوشته عارف سالك مجاهد ابن طاووس رضى اللّه عنه منقول است كه در آن گفته:
حديث شده رزام، غلام آزاد شده خالد بن عبد اللّه، كه از اشقيا بود، در حضور أبو جعفر منصور (دوانيقى) از امام جعفر بن محمد (الصادق) عليهما السلام درباره نماز و حدود آن پرسيد. آن حضرت عليه السلام فرمود: نماز را چهار هزار حد است كه تو (حتى) يكى از آن حدود را تمام نتوانى كرد.
رزام گفت: مرا خبر ده از آنچه كه ترك آن جايز نيست و نماز جز بدان تمام نمى‏گردد. فرمود: نماز به‏
سرالصلاة ج : 2 ص : 10
و بيان اين حديث شريف به مسلك اهل معرفت و تطبيق آن با اركان و مقامات نماز به طول انجامد. و ما شايد در بعض از مقامات اشاره‏اى به بعض فقرات آن بكنيم. و اگر اين چهار هزار حدّ كه جناب صادق عليه السلام فرمودند از حدود ظاهريّه و آداب صوريّه بود، نمى‏فرمودند تو يكى از آنها را اداء نمى‏كنى و وفا نمى‏نمائى، زيرا كه معلوم است كه همه كس مى‏تواند به آداب صوريّه نماز قيام كند. آرى، قطع علاقه از غير حقّ نمودن و وفود به حضرت او نمودن و بذل مهجه در راه او كردن و ترك غير و غيريّت يكسره نمودن، از امورى است كه براى هر كس ميسّر نشود جز اهل معارف الهيّه و اولياى كمّل و محبّين و مجذوبين.
فطوبى لهم ثمّ طوبى لهم - و - هنيئا لارباب النّعيم نعيمهم.[16]