فصل نهم در ذكر علاج غضب،
در حال سكونت نفس به قلع مادّه آن، و علاج اسباب مهيّجه آن و آن بسيار است و ما به ذكر بعضى از مهمات آن مى‏پردازيم:
يكى از آنها كه شايد مهمتر از همه باشد و آن را امّ الامراض بايد ناميد، حبّ دنيا است كه از آن توليد اكثر يا جميع امراض نفسانيه شود، چنانچه در روايات شريفه نيز آن را «رأس هر خطيئه» معرفى نموده‏اند.«» و چون حبّ مال و جاه و حبّ بسط قدرت و نفوذ اراده و حبّ مطعم و منكح و ملبس و امثال آن از شعب حبّ دنيا و حبّ نفس است«»، از اين جهت، جميع اسباب مهيّجه غضب را بايد به آن برگرداند، و انسان چون علاقه‏مندى به اين امور پيدا كرد و طوق محبت اين‏ها را بر گردن افكند، اگر في الجمله مزاحمتى براى او راجع به هر يك از اين‏ها پيدا شود، براى دفع مزاحم، خون قلبش به غليان آيد و قوّه غضبش تهييج شود، همچون سگهايى كه بر مردارى حمله كنند و چون تنور معده را خالى ديدند، بر يكديگر سبقت كنند و ديگران را از آن دفع كنند و معركه به پا كنند.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 254
چنانچه حضرت امير المؤمنين - صلوات اللّه و سلامه عليه - فرموده:«الدّنيا جيفة و طالبها كلاب»
[1]، و شايد جهت تشبيه در استعاره آن جناب، همين جوشش قوه غضبيّه باشد كه در انسان، در حكم كلب يا خود كلب است.
بالجمله، علاج قطعى اكثر مفاسد به علاج حبّ دنيا و حبّ نفس است، زيرا كه با علاج آن، نفس داراى سكونت و طمأنينه شود، و قلب آرامش پيدا كند، و داراى قوّه و ملكه اطمينان شود، و به امور دنيا سهل انگارى كند، و به هيچ مأكل و مشرب اهميت ندهد، و اگر كسى با او در امرى از امور دنيا مزاحمت كند، او با خونسردى تلقّى كند و به سهل انگارى برگزار نمايد، و چون محبوب او طعمه اهل دنيا نيست، دنبال آن به جوش و خروش بر نخيزد. و قطع ريشه محبت دنيا گر چه امر مشكلى است - خصوصا در اوّل امر و ابتدا سلوك -، ولى هر امر مشكلى با اقدام و تصميم عزم آسان شود. قوه اراده و عزم به هر امر صعب مشكلى حكومت دارد، و هر راه طولانى سنگلاخى را نزديك و سهل كند.
انسان سالك نبايد متوقع باشد كه در ابتدا امر، قلع اين ماده فساد و رفع اين مرض مهلك را يك دفعه مى‏تواند بكند، ولى با تدريج و صرف وقت و فكر و رياضات و مجاهدات و بريدن شاخه‏هاى آن و قطع بعض ريشه‏ها، مى‏تواند كم‏كم موفّق به مقصود شود، ولى بايد اوّل، اين امر را بداند كه خار طريق انسان در هر مقصد و مقصود دينى، حبّ دنيا و نفس است. اگر از اهل معارف و جذبه و جذوه است، حبّ دنيا و نفس بزرگترين حجابهاى رخسار محبوب است:
«مادر بتها بت نفس شما است.» [2]
__________________________________________________
[1] «دنيا مردارست و جويندگان و طالبان آن سگهايند». (تصنيف غرر الحكم، ص 137، با اندكى اختلاف).
[2]
مادر بتها، بت نفس شماست ز آنكه آن بت، مار و اين يك، اژدهاست(مثنوي معنوي، جلال الدين مولوي، دفتر اوّل، ص 22).
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 255
موسى كليم - على نبيّنا و آله و عليه السّلام - با مقام بزرگ نبوّت و معرفت، پس از آن رياضات، چون در مقام مقدّسين و اصحاب محبّت قدم نهاد و به ملاقات محبوب شتاب كرد، نداى(فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً) 20: 12«»او را از محبت زن و فرزند، منع كرد«» كه هان اگر خيال ورود در وادى عشق و محبت - كه وادى مقدّسين و مخلصين است - دارى، با محبت ديگران نتوان در آن قدم نهاد با آن كه محبت موسوى چون محبّت امثال ما نخواهد بود، و شايد از اين جهت تعبير شده است به «نعلين» كه در اسفل اعضا است و سهل الخلع است.
بالجمله، با حبّ دنيا و نفس، هوس معرفت اللّه در سر پختن هوس خامى است، و اگر در مقام تهذيب باطن و تصفيه قلب و تعديل اخلاق است نيز، با محبت دنيا و نفس موفق به قطع مادّه يكى از موبقات و مهلكات نفسانيّه و متحلّى به يكى از حليه‏هاى فضايل نفسانيه نخواهد شد. مبدأ تمام تهذيبات، تعديل قواى ثلاثه واهمه شيطانيّه و شهويّه بهيميّه و غضبيّه سبعيّه است، و حرص به دنيا و محبّت به آن اين قوى را از حال اعتدال خارج كند. بر افروخته شدن آتش شهوت و غضب در اثر حبّ نفس و دنيا است، و در اثر آن قوه واهمه از اعتدال خارج شود و به تدبيرات شيطانيّه برخيزد.
و اگر در صدد تعمير آخرت و جنّت اعمال است، از راه تقوى و اعمال صالحه نيز با حبّ دنيا، موفق به هيچ يك از مراتب آن نشود. حبّ دنيا انسان را به محرّمات الهيّه وادار كند و از واجبات شرعيّه منصرف كند. ترك واجبات ماليّه
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 256
چون زكوة و خمس و حج و امثال آن از حرص به جمع مال است، و ترك واجبات بدنيّه چون صوم و صلوة و امثال آن از تن پرورى است.
بالجمله، اين امّ الأمراض، انسان را به انواع بليّات مبتلا كند و كار انسان را به هلاكت ابدى كشاند. پس بر انسان بيدار لازم است تا مهلتى در دست دارد، اين عمر خداداد را كه براى تحصيل سعادت ابدى خداوند به او مرحمت فرموده، مفت از دست ندهد يا به خسارت و زيان نگذارد.
عزيزا از صلاح و فساد و سعادت و شقاوت ما به حق تعالى - نعوذ باللّه - يا انبياء عظام و مبلّغين وحى يا اولياء كرام - عليهم السلام - نفع و ضررى نمى‏رسد.
عالم همه فاسد شود، در مملكت حق - جلّ و علا - خللى وارد نشود، و همه صالح و نيكوكار شود، توسعه در مملكت حق نشود.
بشر و هر چه با او مساس دارد، در مقابل عظمت ممالك الهيّه قدر محسوسى ندارد تا صلاح و فساد او مورد نظر باشد. پس با اين همه، تشريفات فرو فرستادن وحى و دستورات الهيّه و زحمت و تعب انبياء و فداكارى و از خود گذشتن اولياء همه براى صلاح حال ما است. آنها مى‏دانند عاقبت كار مفسدان چه خواهد بود. آنها از نشآت غيبيّه اطلاع دارند و مى‏خواهند ما خوابها را بلكه بيدار كنند و به وظايف خود آشنا كنند، و ما بيچاره‏ها يك وقت از اين خواب گران بر مى‏خيزيم كه كار از دست رفته و جبران آن ممكن نيست. آن روز جز حسرت و ندامت براى ما چيزى نخواهد ماند و آن هم فايده ندارد. قال تعالى:
وَ أنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إذْ قُضِيَ الْأمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ 19: 39.«»