فصل اوّل [مقصود از رأفت و قسوت‏]
اهل لغت و ادب رأفت را كمال رحمت دانند، و گويند رقيقتر از رحمت است، چنانچه جوهرى گويد: «الرّأفة أشدّ الرّحمة»«». و در مجمع گويد:
«الرّءوف شديد الرّحمة، و الرّأفة أرقّ من الرّحمة».«» و بعض اهل تحقيق و فلسفه فرموده است كه: رحمة و رأفت متقارب هستند، چنانچه ضد آنها نيز كه قسوت و غضب است همينطور است. و دو تاى اوّل تفسير شده‏اند به رقّت قلب.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 230
و گوئى رحمت، حال قلب معنوى - يعنى «نفس» - است، و رأفت، حال قلب جسمانى است، زيرا كه براى روح كه عقل است، مظاهر و منازلى است، مثل نفس و بدن. و همين طور غضب، حال نفس است، و قسوة حال قلب صنوبرى است.«» انتهى كلامه مترجما.
و اين كه فرموده است: رأفت و قسوة حال قلب جسمانى صنوبرى است، در ظاهر درست نيايد، زيرا كه اين دو از امور معنويّه غير جسمانيّه ملازم با ادراك يا متقوّم به ادراك است كه از افق جسم و جسمانى بعيد و منزه است. لكن مقصود آن است كه رأفت به افق جسمانيّت، نزديكتر از رحمت است، و به عبارت ديگر، رحمت از صفات نفس است در وجهه غيبيّه ملكوتيّه آن، و رأفت از صفات آن است در وجهه ظاهره آن، كه تعبير از آن به مقام صدر توان كرد.
و بايد دانست كه در حقيقت رحمت و رأفت، معنى رقّت كه ملازم با انفعال است دخالت ندارد، بلكه اين حقايق چون ساير حقايق وجوديّه به حسب اختلاف نشئات و مراتب و منازل، احكام آنها بالعرض فرق كند. چنانچه حقيقت علم و قدرت و حيوة - كه از اصول اوصاف كماليّه وجوديّه است - به حسب منازل و مراحل صعود و نزول، احكامشان فرق دارد، از مرتبه علم و قدرت و حياة ذاتيّه واجبه قديمه قيّوميّه، تا مرتبه نازله انفعاليّه تجدّديّه حادثه متقومه به غير.
و اين اختلاف از توابع اختلاف حقيقت وجود و عرض عريضى كه در آن حقيقت است، مى‏باشد، چنانچه در محل خود مقرّر و مبرهن است.«» بنا بر اين، حقيقت رحمت و رأفت و عطوفت و امثال آن به حسب نشئات
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 231
وجود و درجات نزول و صعود، مختلف الحكم و الأثر شود، چنانچه در نشئه نازله طبيعت ملازم با انفعال و تأثير است.
و اين ملازم نيست كه حكم آن در تمام نشئات چنين باشد تا آن كه محتاج باشيم:
اين قبيل اسماء را كه بر ذات مقدّس حق - تعالى شأنه - اجراء مى‏شود، تأويل كنيم به ترتيب آثار.
يا بگوئيم: معنى رأفت حق تعالى و عطوفت او، معامله نمودن آن ذات مقدّس است با مؤمنين، معامله رأفت و عطوفت.
و همين طور نسبت به مقابلات اسماء جمالى.
و اين تأويلات علاوه بر برودت، مخالف با برهان نيز هست. و عجب آن است كه محقق بزرگ و فيلسوف كبير، جناب صدر المتألهين - قدّس سرّه - در اين مقام اين تأويل بارد را فرموده، چنانچه در شرح اصول كافى فرمايد:
«و إذا وصف اللّه بالرّأفة و الرّحمة - فإنّ من أسمائه الرّءوف الرّحيم - كان اتّصافه بهما على وجه أعلى و أشرف، و كان باعتبار المظاهر و الآثار. و كذا نسبة الغضب إليه باعتبار ما يصدر عنه في حقّ أعدائه».«» گرچه ممكن است مقصود ايشان از اين كه گويد: اتصاف ذات مقدّس به وجه اعلى و اشرف است، اشاره به همان باشد كه ما ذكر كرديم. و قول ديگرشان كه گويند: «و كان باعتبار المظاهر...»، اشاره به وجه ديگرى باشد، به سبيل
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 232
مماشات با قوم.
بنا بر اين، خوب بود عبارت: «او كان» عوض «و كان» باشد، و الامر سهل.