فصل ششم در مدح توكل و ذمّ حرص از طريق نقل‏
خداى تعالى در سوره انفال فرمايد در وصف مؤمنين:
إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إيْمَانا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ 8: 2- إلى أن قال -اولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ‏
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 218
حَقّا 8: 4.«» خداى تعالى به طريق حصر [فرموده‏]: مؤمنان آنهايى هستند كه داراى اين چند صفت باشند و غير اين‏ها مؤمن نيستند.
از آن جمله آن است كه بر پروردگار خود اعتماد و توكّل كنند، و كارهاى خود را واگذار به او كنند، و دلبستگى به ذات مقدّس او پيدا كنند. پس آنان كه دل خود را به ديگرى دهند، و نقطه اعتمادشان به موجود ديگر جز ذات مقدّس حقّ باشد، و در امور خود چشم اميد به كسى ديگر داشته باشند، و گشايش كار خود را از غير حقّ طلب كنند، آنها از حقيقت ايمان تهى و از نور ايمان خالى هستند. و اين آيه شريفه و آيات شريفه ديگر كه بر اين مضمون هستند«» شاهد بر آن است كه پيش از اين مذكور داشتيم كه انسان تا به مرتبه ايمان نرسد، به مقام توكّل نايل نگردد.«» و در سوره مباركه تغابن فرمايد:اللّهُ لا إلهَ إلا هُوَ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ 64: 13.«» و اين كه كلمه شريفه توحيد را توطئه قرار داده، و پس از آن امر فرموده با تأكيد كه مؤمنين بر خداى تعالى توكل كنند، اشاره ممكن است باشد به مرتبه بالاترى از مقام اوّل، و لهذا مؤمنين را كه در آيه سابقه از خواصّ آنها «توكّل على اللّه» را قرار داده بود، در اين آيه شريفه امر به توكّل فرموده. و شايد اين ذكر كلمه
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 219
توحيد اشاره به آن باشد - كه سابقا مذكور شد - كه پس از مقام ايمان و كمال آن جلوه توحيد فعلى در قلب سالك ظاهر شود، و به اين جلوه در يابد كه الوهيّت و تصرّفى از براى موجودى از موجودات نيست در مملكت حق تعالى، و او است يگانه متصرّف و مؤثّر در امور، و غير او ضارّ و نافعى در عالم وجود نيست. پس به مرتبه بالاترى از توكل رسد.
و در سوره مباركه آل عمران، در ضمن خطاب به رسول خدا فرمايد:
فَإذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ 3: 159.«» و اين مرتبه بالاترين مقام توكّل شايد باشد كه ما پيش از اين مذكور نداشتيم.
و آن توكّلى است كه از براى سالك، پس از مقام «فناى كلّى» و رجوع به مملكت خود و «بقاى باللّه» دست دهد، و سالك در اين مقام در عين حال كه در كثرت واقع است، در «توحيد جمع» مستغرق است، و در عين حال كه تصرّفات موجودات را تفصيلا مى‏بيند، جز حق تعالى موجودى را متصرّف نمى‏بيند. و لهذا، حق تعالى امر فرموده رسول خدا را به اين مرتبه و فرموده:إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ 3: 159و مرتبه محبوبيّت براى متوكّلين ثابت فرموده.
و اما احاديث از طريق اهل بيت عصمت و طهارت.
از آن جمله روايت فرموده شيخ بزرگوار ثقة الاسلام كلينى - رحمه اللّه - به اسناد خود از حضرت صادق - سلام اللّه عليه - قال:
«إن الغنى و العزّ يجولان فإذا ظفرا بموضع التّوكّل أو طنا.»«»
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 220
آرى، غنا و بى‏نيازى و عزّت نفس و كمال آن به اعتماد و توكّل به حق است.
كسى كه روى نياز به درگاه غنى مطلق آورد، و دلبستگى به ذات مقدّس حق تعالى پيدا كرد، و چشم طمع از مخلوق فقير نيازمند پوشيد، بى نيازى و غناى از مخلوق در قلب او جايگزين شود، و عزّت و بزرگوارى در دل او وطن كند.
چنانچه تمام فقر و ذلّت و عجز و منّت از حرص و طمع و اميدوارى به مخلوق ضعيف است. خداى تعالى فرمايد:
وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ 65: 3.«» خداى تعالى بس است براى كسى كه توكّل به او كند.
متوكّل را منقطع از مخلوق فرموده و اين غايت عزّت و عظمت نفس و غناى از ديگران است.
و هم به سند خود از حضرت صادق - عليه السلام - نقل فرموده:
«قال: من اعطي ثلاثا لم يمنع ثلاثا. من اعطي الدّعاء اعطي الإجابة و من اعطي الشّكر اعطي الزّيادة و من اعطي التّوكّل اعطي الكفاية، ثمّ قال: أ تلوت كتاب اللّه - عزّ و جلّ -:وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ 65: 3و قال:لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيْدَنَّكُمْ 14: 7و قال:ادْعُوني أسْتَجِبْ لَكُمْ 40: 60»؟«»
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 221
و از حضرت موسى بن جعفر - سلام اللّه عليه - نقل نموده:
قال الرّاوي:«سألته عن قول اللّه - عزّ و جلّ -وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّه فَهُوَ حَسْبُهُ 65: 3فقال: التّوكّل على اللّه درجات، منها أن تتوكّل على اللّه في امورك كلّها، فما فعل بك، كنت عنه راضيا، تعلم أنّه لا يألوك خيرا و فضلا، و تعلم أنّ الحكم في ذلك له، فتوكّل على اللّه بتفويض ذلك إليه وثق به فيها و في غيرها.»«»
در اين حديث شريف دو ركن از اركان توكّل را كه اعتقاد به آن مشكلتر بوده ذكر فرموده: يكى آن كه انسان بداند، خداى تعالى كوتاهى نكند در رساندن فضل و خير به او. و ديگر آن كه فرمان در همه امور، با حق تعالى است، و او است صاحب قدرت كامله محيطه و مجارى جميع امور به دست حق - جلّ و علا - است. بلكه شايد تصريحا و تلويحا به همه اركان توكّل اشاره فرموده باشد، زيرا كه لازمه آن كه مجارى همه امور در دست حق تعالى باشد آن است كه عالم به همه امور باشد، و لازمه كوتاهى نكردن در حق بنده آن است كه بخل و منع در او راه نداشته باشد.
و در مستدرك وسايل از جعفريات، سند به حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - رساند:
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 222
«قال: الإيمان له أركان أربعة: التّوكل على اللّه، و التّفويض إليه، و التّسليم لأمر اللّه تعالى، و الرضا بقضاء اللّه.»«»
بايد دانست كه ايمان، به يك مرتبه، پايه و ركن اين قبيل ملكات نفسانيّه و احوال فاضله قلبيّه است (چنانچه پيشتر ذكر شد)«»، همين طور اين امور اركان ايمانند، و ايمان محفوظ ماند - به حسب حقيقت - با داشتن اين معنويات، به اين معنى كه يك مرتبه از ايمان اين ملكات را آورد، و چون اين ملكات و فضايل در نفس حاصل شد و رسوخ پيدا كرد، انسان را به مرتبه كاملتر از ايمان ترقى دهد. و مرتبه بالاتر از ايمان، مرتبه كاملتر از اين فضايل آورد. و همين طور هر مرتبه [اى‏] بر مرتبه ديگر معتمد است. و به اين بيان جمع بين بسيارى از آيات شريفه شود، و همين طور جمع بين بسيارى از اخبار شريفه گردد.
و در كتاب مستدرك‏عن أبي بصير عن الصّادق - عليه السلام - قال:
«قال لي: ما من شى‏ء إلا و له حدّ. قال: فقلت: و ما حدّ التّوكّل؟ قال: اليقين.
قلت: فما حدّ اليقين؟ قال: أن لا يخاف مع اللّه شيئا.»«»
حدّ شى‏ء آن است كه آن شى‏ء به آن منتهى شود. و در اين جا شايد مقصود
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 223
آن است كه توكّل منتهى شود به يقين، و صاحب توكّل داراى مقام يقين شود، چنانچه يقين منتهى شود به توحيد فعلى كه غير حق ضارّ و نافعى و مؤثّر و مقدّرى نبيند. و شايد مقصود آن باشد كه توكّل محفوف و محدود به يقين است و بى تحقّق يقين، توكّل به حقيقت محقّق نشود، چنانچه يقين به حقيقت ثمره توحيد است و محفوف و محدود به آن است. و شايد به حسب اختلاف درجات هر يك از دو معنى درست باشد.
و هم در مستدرك از ابو ذر - رحمه اللّه - روايت نموده.
قال: «قال رسول اللّه - صلّى اللّه عليه و آله: -يا أبا ذر إن سرّك أن تكون أقوى النّاس، فتوكّل على اللّه»«»
الحديث.
وفيه عن النّبيّ - صلّى اللّه عليه و آله - قال:«من أحبّ أن يكون أتقى النّاس فليتوكّل على اللّه.»«»
وفيه:«و سأل النّبيّ - صلّى اللّه عليه و آله - جبرئيل عن تفسير «التّوكّل» فقال: اليأس من المخلوقين، و أن يعلم أنّ المخلوق لا يضرّ و لا ينفع و لا يعطي و لا يمنع.»«»
و اين تفسير به يكى از لوازم ذهنى توكّل است كه از مقدمات حصول آن نيز هست خارجا، به اين معنى كه انسان تا ترك توجّه به مخلوق نكند، و سفر از
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 224
منزل طبيعت و كثرت نكند، توجّه به حق در قلبش محكم نشود و به منزل روحانيت و وحدت واصل نشود.
و فيه عن إرشاد القلوب، عن أمير المؤمنين - عليه السّلام - عن رسول اللّه - صلّى اللّه عليه و آله - فى خبر المعراج أنّه قال:«يا ربّ أيّ الأعمال أفضل؟ فقال اللّه - عزّ و جلّ -: يا أحمد ليس شي‏ء أفضل عندي من التّوكّل عليّ و الرّضا بما قسمت.»«»
و احاديث در اين باب بسيار است«». و ما اين باب را اين جا ختم مى‏كنيم و از خداى تعالى توفيق حصول اين خاصّه را خواستاريم، و به حق - جلّ و علا - ايكال امر مى‏كنيم، در طى اين مراحل بى‏پايان.وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إنَّ اللّهَ بَالِغُ أمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّه لكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا 65: 3.«»