فصل سوم در تعقيب اين باب و موعظت أولوا الألباب است‏
عزيزا تو اگر اهل برهان و فلسفه‏اى، با برهان «كلّ مجرّد عاقل»«» و «بسيط الحقيقة كلّ الكمال»«» از ماوراء عوالم غيبيّه تا منتهى النّهايه عالم حس و شهادت را به علم بسيط احاطى ازلى، بى شايبه كثرت و تحديد و بى وصمه حجاب و تقييد، از ازل تا ابد، ذرّات موجودات را در حضرت علميّه منكشف دانى - چنانچه شايد اشاره به برهان «كلّ مجرّد عاقل»، بلكه يا وجهى «بسيط الحقيقة كلّ الكمال» باشد قول خداى تعالى:ألا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ 67: 14«»،چنانچه با برهان فلسفى متين دريافتى كه تمام ذرات كائنات ازلا و أبدا، عين حضور پيش حق و عالم بشراشره محضر مقدس حق است، و به آن بيان كه اثبات كند كه عالم عين ربط و محض تعلق است به حق، اثبات علم فعلى حق كنى، چنانچه اشاره به مراتب علم فعلى در كتاب خدا فرمايد در آيه شريفه:
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 207
وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُهَا إلا هُوَ 6: 59.«» و اگر اهل معرفت هستى و مشى به طريقه عرفاء شامخين كنى، با جلوه احدى و واحدى و ذاتى و فعلى اثبات علم ذاتى و فعلى حق به تمام ذرات موجودات كنى.
و اگر متعبد به كتب آسمانى و كلمات اصحاب وحى و تنزيلى، به ضرورت همه اديان، علم محيط ازلى را ثابت دانى، و حق - جلّ و علا - را عالم ذرّات كائنات غايب و حاضر خوانى، و سعه و احاطه علم او را از قرآن شريف دريافتى.«» و نيز به هر مرتبه از علم و عرفان يا تعبّد و ايمان هستى، نفوذ قدرت و احاطه سلطنت و كمال مالكيّت و تمام قاهريّت و قيّوميّت ذات مقدّسش را - علما و برهانا يا شهودا و عرفانا يا تحقّقا و ايقانا يا تعبدا و ايمانا - دريافتى، و نيز او را تنزيه از نقص و تحديد، و تسبيح از عيب و تقييد، و تبرئه از جهات نقائص و اعدام و مسلوبيت از اوصاف زشت و ناهنجار كنى، چون بخل و شحّ و حسد و حرص و امثال آن كه از كمال نقص و تمام عيب بروز كند، و ذات مقدّس كمال مطلق و جمال بى حدّ از آن عارى و برىّ باشد. و نيز سعه رحمت و بسط رحمانيّت و كمال جود و تمام نعمت او را نسبت به تمام ممكنات به مشاهده و عيان مى‏بينى.
نعمتهاى او ابتدايى و بى‏سابقه خدمت است.«»
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 208
و جلوه رحمانيّت و رحيميّت ذات مقدّسش به تمام ممكنات - خدمتگزار باشد يا عاصى، سعيد باشد يا شقى، مؤمن باشد يا كافر - مبسوط است. [1] رحمانيّت مطلقه مر او را است كه قبل از پيدايش بشر تمام وسايل حيوة ملكى و ملكوتى، دنياوى و آخرتى او را فراهم فرموده، موادّ عالم طبيعت و قواى ملكيّه و ملكوتيّه را خاضع اين انسان سركش قرار داده.
رحيميّت تامّه كامله، مخصوص ذات مقدّس است كه اين انسان را در عين اين كه از انزل موجودات طبيعيّه خلق فرموده، و بذر وجود او را در مادّه كثيفه اين عالم [2] - كه در صف نعال عوالم قرار گرفته - كشت فرموده، او را لايق حركت به اوج كمال غير متناهى و وصول به مرتبه فناى مطلق قرار داده. [3] اى انسان ضعيف بيچاره آن روزى كه در كتم عدم و چاه نيستى پنهان بودى، و نه از تو و نه از پدران تو خبرى بود «نه از درد نشان بود و نه از درد نشان» [4]،هَلْ أتَى عَلَى الإنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئا مَذْكُورا 76: 1[5]، كدام قدرت كامله و رحمت واسعه تو را از آن ظلمت بى‏منتهى نجات داد، و كدام دست توانا به تو خلعت هستى و نعمت كمال و جمال عنايت فرمود؟
__________________________________________________
[1] اقتباس از اين آيه شريفه است كه:وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ 7: 156.و رحمت من، همه چيز را فرا گرفته است. (اعراف - 156).
[2] اشاره است به اين آيه شريفه كه:لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ 15: 26.ما آدمى را از گل خشك و از لجن بويناك آفريديم. (حجر - 26).
[3] اشاره است به اين آيه شريفه كه:يَا أيُّهَا الإنْسَانُ إنَّكَ كَادِحٌ إلى رَبِّكَ كَدْحا فَمُلاقيهِ 84: 6.اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى‏روى، و او را ملاقات خواهى كرد. (انشقاق - 6).
[4] اشاره است به اين بيت:
بودم آن روز، من از طايفه دردكشان كه نه از تاك نشان بود و نه از تاك نشان‏

[5] هر آينه بر انسان مدّتى از زمان گذشت، و او چيزى در خور ذكر و ياد نبود. (انسان - 1).
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 209
آن روزى كه تو را پس از طى مراحل و مراتب به اصلاب آباء كشاندند، و ذرّاتى كثيف و قذر بودى، كدام دست قدرت تو را به رحم امّهات هدايت كرد؟ و اين ماده واحده بسيطه را، [چه كسى‏]«» اين اشكال عجيبه مرحمت كرد؟ با كدام خدمت و عبادت، لايق صورت انسانيّه شدى، و اين همه نعم ظاهره و باطنه را با كدام جديّت به دست آوردى؟ با كدام جديّت و طلب تو، تربيتهاى عالم رحم تمام شد، و هدايت به صحنه اين عالم شدى؟ و با كدام قابليت و عمل، دل سخت و سنگين اين انسان را - كه بنى نوع خود را درهم مى‏درد - به تو آن طور رحيم و شفيق كرد كه با تمام منّت - پس از آن سختيهاى زائيدن و زحمتها و تعبها - تو را به آغوش جان پرورش دهد؟ اين رحمت و رحمانيت از كيست، و با كدام طلب و كوشش پيدا شده؟ آن خون كثيف را [چه كسى‏]«» براى تو قبل از آمدن مبدّل به شير لطيف گوارا كرد كه مناسبترين غذاها براى معده ضعيف ناتوان تو باشد؟ كدام جديّت و كوشش مخلوق، اين تهيه‏ها را ديد؟ عزيزا با كدام لياقت و جدّيت و كوشش، لايق فرو فرستادن وحى الهى شدى؟ بزرگترين رحمتهاى الهى و بالاترين نعمتهاى ربّانى، نعمت هدايت به صراط مستقيم و راه‏نمايى به طرق سعادت است. آيا كدام كسب و عمل يا كدام لياقت و عبادت اين نعمت بزرگ را براى ما فراهم آورد؟ آيا با چه سابقه خدمتى ما لايق وجود انبياء عظام و سفراى كرام الهى شديم؟ و آيا در كدام يك از اين نعم ظاهريّه و باطنيّه الهى كه از حدّ احصاء و شماره
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 210
بيرون است و از طاقت عدد تحديد خارج است«»، بنده [اى‏] از بندگان يا مخلوقى از مخلوقات، دخالت و شركت داشته و دارد؟ اى انسان محجوب كه در نعمتهاى بى‏سابقه الهى غرقى و در رحمتهاى رحمانى و رحيمى فرو رفتى و ولى نعمت خود را گم كردى، اكنون كه به حد رشد و تميز رسيدى، به هر حشيشى متشبث و به هر پايه سستى معتمد شوى؟ امروز كه بايد با تفكّر در نعمتها و رحمتهاى الهيّه دست طلب را از مخلوق ضعيف كوتاه كنى، و با نظر به الطاف عامّه و خاصّه حقّ - جلّ و علا - پاى كوشش را از در خانه غير حق ببرى، و اعتماد جز به ركن ركين رحمت الهى نكنى، چه شده است كه از ولى نعم خود غفلت كرده، و به خود و عمل خود و مخلوق و عمل آنها اعتماد كردى، و مرتكب چنين شركى خفىّ يا جلىّ شدى؟ آيا در مملكت حق تعالى، متصرّفى جز خود ذات مقدّس يافتى، يا قاضى الحاجات ديگرى سراغ گرفتى، يا دست رحمت حق را كوتاه و مغلول مى‏دانى، يا نطاق رحمت او را از خود كوتاه مى‏بينى، يا او را از خود و احتياج خود غافل مى‏پندارى، يا قدرت و سلطنت او را محدود مى‏بينى، يا او را به بخل و غلّ و شحّ نسبت مى‏دهى؟ اى نويسنده مرده دل و اى گرفتار هواهاى نفسانيّه و پا بند آب و گل تا كى و چند كورى باطن و عماى قلبى؟ تا كى از ولى نعمت خود غافل و از معرفت جمال و جلال او محجوبى؟ و تا كى و چند به دامهاى ابليسى و تسويلات نفسانيّه گرفتارى؟
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 211
هان لختى از خواب گران برخيز، و دوبينى و دوخواهى را به كنار گذار، و نور توحيد را به قلب خود برسان، و حقيقت «لا حول و لا قوّة إلا باللّه» را به باطن روح بخوان، و دست شياطين جن و انس را از تصرف در مملكت حق كوتاه كن، و چشم طمع از مخلوق ضعيف بيچاره ببريَا أيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُوْنِ اللّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئا لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ مَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إنَّ اللّهَ لَقَوىٌّ عَزيزٌ 22: 73 - 74«».
بار خداوندا قوّت و عزّت، خاصّ تو است، و قدرت و سلطنت منحصر به ذات مقدس تو. ما بيچارگان ضعيف از فرط دل باختگى به دنيا، دست و پاى خود را گم كرديم، و از نور فطرت محجوب و مهجور شديم، و فطريات خويش را فراموش كرديم، و به مخلوقى ضعيف و بينوا - كه اگر ذبابى طعمه آنها را بربايد، قدرت بر استرداد آن ندارند، و اگر همه به هم، پشت به پشت دهند، تصرف در مورى نتوانند - دل داديم و اعتماد كرديم، و از ساحت قدس تو و توكّل به ذات مقدس تو دور افتاديم.
بار الها اين دل هر جائى ما را يكجائى كن، و اين چشم دو بين را يك بين فرما، و جلوه توحيد و تفريد و تجريد را در طور قلب ما متجلّى كن، و جبل انانيّت و انيّت ما را مندكّ و فانى فرما، و ما را به حدّ فنا رسان تا از رؤيت توكل
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 212
نيز فارغ شويم، إنّك الوليّ المفضال.