فصل سوّم [در تحصيل فضيلت عدالت‏]
بدان كه تعديل قواى نفسانيّه، كه غايت كمال انسانى و منتهاى سير كمالى بسته به آن است بلكه به يك معنى خود آن است، از مهمات امور است كه غفلت از آن، خسارت عظيم و خسران و شقاوت غير قابل جبران است.
و انسان تا در عالم طبيعت است ممكن است قواى سركش خود را تعديل كند و نفس چموش سركش را در مهار عقل و شرع كشد، و اين در اول جوانى
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 154
بسيار سهل و آسان است، زيرا كه نور فطرت مقهور نشده، و صفاى نفس را از دست نرفته، و اخلاق فاسده و صفات ناهنجار در نفس رسوخ ننموده.
و نفس كودك در ابتداى امر، چون صفحه كاغذ بى‏نقش و نگارى است كه هر نقشى را به سهولت و آسانى قبول كند، و چون قبول كرد، زوال آن به آسانى نشود، چنانچه مشاهد است كه اطفال را معلومات يا اخلاقى كه در اول صباوت حاصل شده تا آخر كهولت باقى و برقرار است، و نسيان به معلومات زمان طفوليت كمتر راه پيدا كند. از اين جهت، تربيت اطفال و ارتياض صبيان از مهماتى است كه عهده دارى آن، بر ذمه پدر و مادر است، و اگر در اين مرحله، سهل انگارى و فتور و سستى شود، چه بسا كه طفل بيچاره را كار به رذائل بسيار كشد و منتهى به شقاوت و بد بختى ابدى او شود.
و بايد دانست كه تربيت يك طفل را نبايد فقط يكى محسوب داشت، و همين طور سوء تربيت و سهل انگارى درباره يك طفل را نبايد يكى حساب نمود. چه بسا كه به تربيت يك طفل، يك جمعيت كثير بلكه يك ملت و يك مملكت اصلاح شود، و به فساد يك نفر، يك مملكت و ملت فاسد شود.
نورانيت يك نفر مثل فيلسوف بزرگ اسلامى خواجه نصير الملّة و الدين - رضوان اللّه عليه - و علامه بزرگوار حلّى«» - قدّس اللّه نفسه - يك مملكت و
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 155
ملت را نورانى كرده و تا ابد آن نورانيّت باقى است، و ظلمتها و شقاوتهاى مثل معاوية بن أبي سفيان«» و ائمه جور مثل او، هزاران سال بذر شقاوت و خسران ملتها و مملكتها است، چنانچه مى‏بينيم.
و چون اطفال را حشر دائم يا غالب با پدر و مادر است، تربيتهاى آنها بايد عملى باشد، يعنى، اگر فرضا خود پدر و مادر به اخلاق حسنه و اعمال صالحه متصف نيستند، در حضور طفل با تكلّف، خود را به صلاح نمايش دهند تا آنها عملا مرتاض و مربى شوند، و اين خود، شايد مبدأ اصلاح خود پدر و مادر نيز شود، زيرا كه مجاز قنطره حقيقت و تكلف راه تخلّق است.
و فساد عملى پدر و مادر از هر چيز بيشتر در اطفال سرايت كند. چه بسا كه يك طفل، كه عملا در خدمت پدر و مادر بد تربيت شد، تا آخر عمر با مجاهدت و زحمت مربيان اصلاح نشود.
و حسن تربيت و صلاح پدر و مادر از توفيقات قهريّه و سعادات غير اختياريّه‏اى است كه نصيب طفل گاهى مى‏شود، چنانچه فساد و سوء تربيت آنها نيز، از شقاوات و سوء اتفاقات قهريه‏اى است كه بى‏اختيار نصيب انسان شود، چنانچه مراحل سابقى بر اين مرحله نيز است كه ممكن است در آن مراحل، بذر سعادت انسان و شقاوت آن كشته گردد، چون اختيار زن صالح خوب خوش اخلاق سعيد، و اختيار غذاهاى مناسب حلال، در قبل از حمل و زمان حمل و ايام رضاع و امثال آن، كه تفصيل آن محتاج به رساله جداگانه‏اى است، كه اميد است به توفيق حق موفّق به افراز آن شوم، و بحث مستقصاى جداگانه در اطراف آن كنم با خواست خداى تعالى.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 156
و پس از اين مرحله، تربيتهاى خارجى از معلّمان و مربّيان - غير پدر و مادر - است كه آن را نيز در اول امر، پدر كفيل است، و صحت و فساد در اين مرحله به ذمه پدر است. و البته انتخاب معلم متديّن خوش عقيده خوش اخلاق، و مدرسه و معلّم خانه مناسب دينى اخلاقى مهذّب، در تربيت ابتدايى طفل دخالت تامّ تمام دارد. چه بسا باشد كه نقشه سعادت و شقاوت طفل در اين مرحله، ريخته شود و تزريقات معلّمين، يا شفاى امراض و يا سمّ قاتل است كه عهده‏دار آن پدر است.
و از اين مرحله كه گذشت، كم‏كم حد رشد و بلوغ پيش مى‏آيد، و استقلال فكر و نظر و ايام جوانى مى‏رسد. و انسان در اين مرحله، خود كفيل سعادت خود و ضامن شقاوت و بدبختى خود است، و هر قدم كه به ايام نو نهالى و جوانى نزديكتر است، تحصيل سعادت آسانتر و سهلتر و استقرار آن بيشتر است، چون صفحه نفس از نقوش خاليتر و به سادگى نزديكتر است. و اگر تا اين مرحله از عمر، داراى اخلاق زشت يا عادت و عمل ناهنجارى باشد، چندان محكم و مستحكم نشده و به مقدارى مراقبت و مواظبت مى‏توان آن را تصفيه و تزكيه نمود، و ريشه اخلاق زشت را از بن كند، چون نهال نو رسى كه چندان ريشه در زمين ندوانده با مختصر فشار و كمى زحمت مى‏توان آن را از جاى كند. ولى چون مدتى سهل انگارى شد و انسان در صدد اصلاح و قلع ماده فساد بر نيامد كم كم درخت فساد برومند شده و كهن گردد، و ريشه‏هاى آن سخت پنجه به زمين دل، بند كند كه با روزگارهاى دراز و رياضتهاى بسيار نيز انسان كمتر موفّق به تصفيه آن شود، و شايد عمر مجال ندهد و روزگار مهلت ندهد كه انسان اصلاح خود كند، چون درخت كهنى كه پنجه و ريشه خود را به زمين، سخت و محكم بند نموده كه با زحمتهاى بسيار و رنجهاى فراوان نتوان آن را از بيخ و بن در آورد:
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 157
درختى كه اكنون گرفت است پاى به نيروى شخصى بر آيد ز جاى ورش همچنان روزگارى هلى‏
به گردونش از بيخ بر نگسلى«»چه بسا باشد كه يك خلق زشتى چون بخل يا حسد مثلا، كه در جوان، نارس است با كمى مراقبت و زحمت بتوان اصلاح كرد، بلكه مبدل به اخلاق صالحه مقابله آنها كرد، و چون مدتى غفلت شد و سهل انگارى شد، محتاج به رياضات سخت و مجاهدات شديد طولانى باشد كه ممكن است وضعيت روزگار و رسيدن اجل به انسان مجاهد نيز، مهلت اصلاح و تصفيه ندهد و با آن اخلاق ظلمانى و كدورتهاى معنوى، كه مبدأ و منشأ فشارها و ظلمتهاى قبر و برزخ و قيامت است، انسان منتقل به آن عالم شود.
پس بر جوانها حتم و لازم است كه تا فرصت جوانى و صفاى باطنى و فطرت اصلى باقى و دست نخورده است، در صدد تصفيه و تزكيه بر آيند، و ريشه‏هاى اخلاق فاسده و اوصاف ظلمانيه را از قلوب خود بر كنند كه با بودن يكى از اخلاق زشت ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظيم است.
و نيز در ايام جوانى اراده و تصميم انسان، جوان است و محكم. از اين جهت نيز، اصلاح براى انسان آسانتر است. ولى در پيرى اراده سست و تصميم، پير است، چيره شدن بر قوا مشكلتر است. ولى پيران نيز نبايد از اصلاح نفس و تزكيه آن غفلت كنند و مأيوس شوند، زيرا كه باز هر چه هست تا انسان در اين عالم است - كه دار تبدّل و تغيّر و منزل هيولى و استعداد است - انسان با هر زحمت هم هست خود را مى‏تواند اصلاح كند، و امراض مزمنه نفسانيه به هر درجه هم برسد از استحكام، باز مى‏توان قلع ماده نمود. و هيچ مرضى از امراض
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 158
نفسانيه نيست الا آنكه آن را تا در اين عالم است انسان مى‏تواند اصلاح كند، گر چه در نفس ريشه كرده باشد و ملكه شده باشد و مستحكم گرديده باشد.
غايت امر آن كه در شدت و كثرت رياضات نفسانيّه فرق مى‏كند، و هر چه مشكل و سخت و محتاج به مشاقّ بدنى و رياضات روحيه باشد ارزش دارد، زيرا كه باز هر چه هست تا انسان در اين نشئه است در تحت اختيار خود و با اعمال عبادى و امثال آن انجام مى‏گيرد.
ولى خداى نخواسته، اگر انسان با ملكات فاسده و اوصاف خبيثه به عالم ديگر منتقل شود، اگر نور فطرت و ايمان در باطن ذاتش محفوظ باشد نيز، اصلاح و تزكيه و تصفيه نفس از تحت اختيار او خارج شود، بلكه قبل از خروج روح از بدن نيز اختيار سلب شود، و طرق ديگرى براى اصلاح او به كار برده شود، مثل سختيها و فشارهاى حال احتضار و قبض روح و وحشتهاى رؤيت ملائكه موكّله به اين عمل - كه مأمورين غلاظ و شداد حقّند -، و مثل ظلمتها و فشارهاى قبر بلكه عذابهاى گوناگون قبر كه از عوالم غيبيه است، چنانچه در روايت است از حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - كه: «قبر يا باغى از باغستانهاى بهشت و يا گودالى از گودالهاى جهنم است».«» و در روايت است از حضرت صادق كه: «مسلط مى‏شود بر كافر در قبرش نود و نه اژدها كه اگر يكى از آنها نفخه كند به زمين، هرگز درختى از زمين روئيده نشود».«»
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 159
و اهل معرفت گويند كه اين موذيات كه بر انسان در قبر مسلّط شود، ظهور ملكوت اخلاق ذميمه است«». و اين اخلاق ذميمه هم در اين عالم نيز انسان را فشار دهد و اذيت كند، لكن چون نفس در غلاف طبيعت است به واسطه غلبه خدر طبيعت بر آن، از ملكوت خود غافل است، و قدرت تامّه ملكوتيه نيز در آن ظاهر نشده است. از اين جهت، از انواع موذيات موجوده در باطن نفس غافل و احساس آنها را نكند.
و چون نشئه ملك به ملكوت عالم قبر و برزخ تبديل شد، بساط ظاهر بر چيده شود، و صفحه باطن ظاهر شود، و غيب نفس شهادت شود، و ملكات باطنه محسوس و ظاهر گردد، و به صورتهاى مناسبه جلوه كند، و انسان خود را مبتلا و محصور در انواع بليّات و موذيات بيند، و انواع ظلمتها و كدورتها و وحشتها به او احاطه كند.
و اگر به اين فشارها و زحمت و ذلّت و عذابهاى برزخى و قبرى رفع كدورتهاى نفسانى شد و اجانب و غرائب فطرت زايل شد، در قيامت به سعادت رسد، و در ظلّ عنايات شافعان - عليهم السلام - به مقام كريم موعود خود رسد. و اگر خداى نخواسته ريشه اخلاق فاسده و ظلمات و كدورتهاى نفسانيه، بكلّى زايل نشد، در أهوال و عذابهاى روز قيامت و مواقف پنجاه‏گانه«» آن واقع شود، و در تحت فشارها و عذابهاى بيشترى واقع گردد، تا بلكه امر به عذاب سخت جهنم منتهى نشود. و اگر در اين مواقف هولناك نيز نور فطرت غلبه نكرد، كار
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 160
منتهى به جهنم شود، چنانچه گفته‏اند:«آخر الدّواء الكيّ»«»،
آخرين معالجه داغ كردن است.
پس در عذابهاى گوناگون جهنم او را در طبقات آن محبوس كنند، تا غلّ و غشّ از باطن نفس و فطرت پاك شود، و طلاى خالص فطرت اللّه - كه لايق دار كرامت حق است - پيدا شود، و از اجناس غريبه خالص گردد،وَ نَزَعْنَا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إخوَانا عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِيْنَ 15: 47«».و كيفيت اين نزع در اشخاص مختلف است حسب اختلاف كمال و نقص ملكات.