شرح حديث «جنود عقل و جهل»
معرفى كتاب
كتاب «شرح حديث جنود عقل و جهل»، تأليف عارف كامل حضرت آيت الله العظمى حاج سيد روح الله خمينى قدس سره الشريف مىباشد، مؤلف تصريح به اسم آن نكرده است، ولى از فحواى كلام ايشان اسم آن بخوبى استفاده مىشود، ايشان مىفرمايد:
«لهذا اين قاصر را به خاطر افتاد كه حديث شريفى كه در كافى شريف مشتمل بر «جنود عقل و جهل» است و متضمن امهات فضائل و رذائل است، به قدر ميسور و به طريق اجمال شرح كنم.» (شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 5).
ارزش كتاب
اين كتاب يكى از مهمترين آثار قلمى مؤلف بزرگوار، و ارزشمندترين تراث اخلاقى به شمار مىآيد، ناشر آن در مقدمهى تحقيقى، اين كتاب را چنين معرفى مىنمايد: «كتاب شريف «شرح حديث جنود عقل و جهل» كتابى عرفانى، اخلاقى مشتمل بر مباحث ارزشمند عرفان نظرى، فلسفهى اسلامى، اخلاق، شرح احاديث، انسانشناسى، [و] تفسير [قرآن] همراه با نصايح اخلاقى مىباشد.
اين شرح كه به قلم تواناى عارف بالله و واصل به محبوب حضرت روح الله - سلام الله عليه - به رشتهى تحرير درآمده است، از كتب بىنظير در نوع خويش به حساب مىآيد.» (همان مأخذ، صفحهى ش).
تاريخ تأليف
تاريخ ابتدا و شروع تأليف كتاب معلوم نيست، ولى تاريخ پايان تأليف آنرا مؤلف در آخر كتاب چنين بيان مىنمايد: «به اتمام رسيد اين جلد در روز دوم شهر رمضان المبارك هزار و سيصد و شصت و سه در قصبهى محلات، در ايامى كه به واسطهى گرماى هوا از قم به آنجا مسافرت كرده بودم.» (همان مأخذ، ص 429).
همان طور كه از متن بالا فهميده مىشود و از شرح لشكرهاى عقل و جهل در كتاب مشخص مىشود، اين كتاب بيش از يك جلد بوده است، زيرا مؤلف در آخر همين كتاب به جلد ديگر كه حاوى شرح ساير لشكرهاى عقل و جهل است، تصريح نموده است.
ايشان در اين كتاب بيست و پنج عدد از هفتاد و پنج عدد لشكر عقل و جهل را شرح نموده است، البته مخفى نمايد در حديثى كه در اين كتاب از اصول كافى نقل شده است، تعداد لشكرهاى عقل و جهل هفتاد و هشت عدد مىباشد، ولى در صدر حديث عدد هفتاد و پنج را ذكر كرده است، كه الآن در صدد تحقيق اين مطلب نمىباشيم.
مؤلف در پايان شرح لشكر بيست و پنجم كه صفح و انتقام است، مىفرمايد: «ما اينجا اين جزو از شرح حديث را خاتمه مىدهيم، و تتمهى آن را با خواست خدا در مجلد ديگر قرار مىدهيم.» (همان مأخذ، ص 429).
گروه تحقيق ناشر كتاب در مقدمهى تحقيقى ذيل عنوان روش تحقيق چنين مىنويسند: «متأسفانه نسخهى اصلى اين كتاب در اختيار مؤسسه قرار ندارد و مفقود گرديده است، و تنها دو نسخه به قلم شاگردان حضرت امام در دسترس بوده است كه تحقيق اوليه بر روى آنها صورت گرفته است.» (همان مأخذ، صفحهى ش).
شيوهى شرح
شارح بزرگوار مبناى شرحش بدين قرار است، كه براى شرح هر يك از لشكرهاى عقل و جهل، مقصدى قرار داده است كه مشتمل بر چندين فصل است، كه غالبا مطالب زير در اكثر مقاصد و فصول وجود دارد، ابتدا معانى جنود عقل و جهل را بيان مىكند، سپس به بيان مراتب و درجات و مراحل آنها مىپردازد، آنگاه فوائد و ثمرات يا مضرات را توضيح مىدهند.
بعد به بيان چگونگى به حساب آمدن فضايل و رذايل از جنود عقل و جهل، مىپردازد و در آخر به ارائهى ادلهى نقلى از قرآن و سنت و شرح آيات و روايات متناسب با باب مىپردازد. و در لابلاى فصول و مطالب، مباحث عميق علمى، اخلاقى، فلسفى و عرفانى از دانشمندان برجستهى فنون مذكور بيان مىنمايند و به نقد و بررسى آراء ايشان مىپردازند.
موضوع
موضوع كتاب، علم اخلاق است، ولى مطالب كتاب صرف اخلاق علمى نمىباشد، بلكه مهمترين مطلبى كه در اين كتاب مورد توجه مؤلف آن بوده است سير و سلوك عملى سالكان كوى دوست است، به همين خاطر نگارندهى كتاب در مقدمهى كتاب مىفرمايد:
«بايد دانست كه نويسنده در نظر ندارد كه بحث در اطراف جهات علميهى اين حديث شريف كند به جهاتى...چهارم - و آن عمده است، آنكه مقصود مهم از صدور اين احاديث شريفه و مقصد أسنى از بسط علوم الهيه، إفهام نكات علميه و فلسفيه و جهات تاريخيه و ادبيه نيست و نبوده، بلكه غايت القصواى آن سبكبار نمودن نفوس است از عالم مظلم طبيعت و توجه دادن ارواح است به عالم غيب و منقطع نمودن طاير روح است از شاخسار درخت دنيا كه اصل شجرهى خبيثه است و پرواز دادن آن است به سوى فضاى عالم قدس و محفل انس، كه روح شجرهى طيبه است، و اين حاصل نيايد مگر از تصفيهى عقول و تزكيهى نفوس و اصلاح احوال و تخليص اعمال.» (همان مأخذ، ص 7 و 8).
ساختار كتاب
اين كتاب مشتمل است بر پيشگفتار، مقدمه، شش مقاله و بيست و پنج مقصد.
پيشگفتار: در بيان هدف از شرح.
مقدمه: در بيان شيوهى شرح.
مقالهى اولى: در نقل حديث شريف با سند متصل به مؤلف و ترجمهى آن.
مقالهى دوم: در بيان شمهاى از حقيقت عقل و جهل و بيان مراد حديث شريف.
مقالهى سوم: در شمهاى از خصايص و صفات اين دو حقيقت عقليه و جهليه.
مقالهى چهارم: در شمهاى از حقيقت اقبال و ادبار عقل و جهل كلى و جزئى.
مقالهى پنجم: در شرح اجمالى از بعض الفاظ حديث شريف.
مقالهى ششم: در بيان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه نه جميع وجوه و در آن بيست و پنج مقصد است و هر مقصدى مشتمل بر فصولى است.
مقصد اول: در بيان خير و شر و در آن چهار فصل است.
فصل اول: مقصود از خير و شر.
فصل دوم: در توضيح و تشريح اين مقصود است.
فصل سوم: در بيان آنكه فطرت مخموره بىحجاب و زير عقل و مبدء خيرات و خود خير است و فطرت محجوبه به طبيعت و زير جهل و مبدء شرور و خود شر است.
فصل چهارم: در بيان ضرورت اصلاح نفس.
مقصد دوم: در بيان ايمان و كفر و در آن پنج فصل است.
اول: مقصود از ايمان.
دوم: در توضيح و تتميم اين مطلب است.
سوم: در استشهاد براى اين مقصد به دليل نقلى.
چهارم: در بيان آنكه ايمان بر طبق فطرت و كفر خارج از طريقهى فطرت است.
پنجم: راه تحصيل ايمان.
مقصد سوم: در بيان تصديق و جحود است و در آن دو فصل است.
اول: مقصود از تصديق و جحود.
دوم: اصلاح نفس از جحود.
مقصد چهارم: در بيان رجاء و قنوط است و در آن چهار فصل است.
اول: در بيان آنكه رجاء و اميدوارى از جنود عقل، و قنوط از جنود جهل است.
دوم: در بيان فرق ما بين رجاء و غرور است.
سوم: در فرق ميان خوف كه از جنود عقل و قنوط كه از جنود جهل و شيطان است.
چهارم: در كيفيت جمع بين خوف و رجا است.
مقصد پنجم: در بيان عدل و جور است و در آن سه فصل است.
اول: مقصود از عدالت و جور.
دوم: عدالت و جور در كتب اخلاقيه.
سوم: در تحصيل فضيلت عدالت.
مقصد ششم: در بيان رضا و سخط است و در آن شش فصل است.
اول: مقصود از رضا و سخط.
دوم: در بيان آنكه رضا از جنود عقل و سخط از جنود جهل است.
سوم: در بيان مراتب رضا است.
چهارم: مبادى مقام رضا.
پنجم: در بيان ابتلاى مؤمنين.
ششم: در فضيلت رضا و مذمت سخط از طريق نقل.
مقصد هفتم: در بيان شكر و كفران است و در آن چهار فصل است.
اول: در معنى شكر است.
دوم: در مراتب شكر.
سوم: در بيان آنكه شكر و كفران از جنود عقل و جهل و لازمهى فطرت مخموره و محجوبه است.
چهارم: در نقل بعض احاديث شريفه در اين باب.
مقصد هشتم: در طمع و يأس است و در آن دو فصل است.
اول: مقصود از طمع و يأس.
دوم: در بيان تأثير طمع و يأس.
مقصد نهم: در بيان توكل و حرص است و در آن شش فصل است.
اول: در بيان معنى توكل است.
دوم: در اركان توكل است.
سوم: در تعقيب اين باب و موعظت اولوا الألباب است.
چهارم: در معرفت بعض مراتب و درجات توكل است.
پنجم: در بيان آنكه توكل و حرص از جنود عقل و جهل و لازمهى فطرت مخموره و محجوبه است.
ششم: در مدح توكل و مذمت حرص از طريق نقل.
مقصد دهم و يازدهم: در رأفت و رحمت و ضد آنها قسوت و غضب است و در آن نه فصل است.
اول: مقصود از رأفت و قسوت.
دوم: در بيان تأثير رأفت.
سوم: فرق ميان قساوت و غضب.
چهارم: در بيان آنكه رأفت از لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل است.
پنجم: در بيان ثمرات قوهى غضبيه.
ششم: در بيان انحراف قوهى غضبيه.
هفتم: در بيان احاديث در اين باب.
هشتم: در ذكر مختصرى براى علاج غضب.
نهم: در ذكر علاج غضب در حال سكونت نفس به قلع مادهى آن و علاج اسباب مهيجهى آن.
مقصد دوازدهم: در بيان علم و جهل است و در آن چهار فصل است.
اول: مقصود از علم و جهل.
دوم: در بيان آنكه علم از افضل فضايل است.
سوم: در بيان آنكه علم و جهل از جنود عقل و جهل و از لوازم فطرت مخموره و محجوبه است.
چهارم: در ذكر شمهاى مختصر در فضايل علم از طريق نقل.
مقصد سيزدهم: در بيان فهم و حمق است و در آن سه فصل است.
اول: مقصود از فهم و حمق.
دوم: در تعقيب اين مقصد و موعظت در اين باب.
سوم: در بيان آنكه فهم و حمق از جنود عقل و جهل و از لوازم فطرت مخموره و محجوبه است.
مقصد چهاردهم: در بيان عفت و هتك است و در آن پنج فصل است.
اول: در بيان معنى عفت است.
دوم: در بيان ثمرات قوهى شهويه است.
سوم: در بيان تأثير اعمال در قلب.
چهارم: موعظت براى اصلاح نفس.
پنجم: در ذكر بعضى روايات در فضيلت عفت.
مقصد پانزدهم: در بيان زهد و رغبت است و در آن شش فصل است.
اول: در معنى زهد و رغبت است.
دوم: در بيان درجات و مراتب زهد است.
سوم: در بيان منزلت زهد نسبت به مقام سلوك انسانيت و كمال روحانيت.
چهارم: در بيان آنكه رغبت به دنيا موجب احتجاب از حق است.
پنجم: در بيان آنكه زهد از فطريات و لوازم فطرت مخموره و رغبت از لوازم احتجاب فطرت است.
ششم: در استشهاد به ادلهى نقليه در اين باب.
مقصد شانزدهم: در بيان رفق و خرق است و در آن چهار فصل است.
اول: در بيان معنى رفق و خرق.
دوم: در بيان دخالت رفق در امور انسان.
سوم: در بيان آنكه رفق و مدارا از جنود عقل و از لوازم فطرت مخموره و خرق و عنف از جنود ابليس و جهل و از لوازم فطرت محجوبه است.
چهارم: در ذكر بعض از اخبار شريفه در اين باب و بيان اجمالى آنها.
مقصد هفدهم: در بيان رهبت و جرئت است و در آن سه فصل است.
اول: در بيان معنى رهبت.
دوم: در بيان اختلاف درجات خوف است.
سوم: در بيان آنكه خوف و رهبت از فطريات مخموره و جنود عقل و رحمان و جرئت از احتجاب فطرت و جنود جهل و شيطان است.
مقصد هجدهم: در بيان تواضع و كبر است و در آن هفت فصل است.
اول: در معنى تواضع و كبر است.
دوم: در بيان درجات تواضع و تكبر است.
سوم: شرح صدر و ضيق صدر.
چهارم: موعظت در باب.
پنجم: در شمهاى از احاديث شريفه در اين باب.
ششم: در شمهاى از احاديث دربارهى تكبر.
هفتم: در بيان آنكه تواضع و تكبر از جنود عقل و جهل و از لوازم فطرت مخموره و محجوبه است.
مقصد نوزدهم: در بيان تؤده و تسرع است و در آن سه فصل است.
اول: در بيان آنكه تؤده و تسرع از صفات ظاهره و باطنه است.
دوم: در بيان مقصود از تؤده و تسرع.
سوم: در بيان آنكه تأنى و تثبت و تسرع و شتابزدگى از جنود عقل و جهل و از فطريات مخموره و محجوبه است.
مقصد بيستم: در بيان حلم و سفه است و در آن هفت فصل است.
اول: در بيان معنى حلم و سفه.
دوم: در بيان ثمرات قوهى غضبيهى.
سوم: در بيان خطرات انحراف قوهى غضبيه.
چهارم: در بيان علاج غضب در حال فوران آن.
پنجم: در علاج اساسى سفه و افراط غضب به علاج اسباب مهيجهى آن.
ششم: در بيان تحصيل ملكهى حلم.
هفتم: در ذكر فضايل حلم از طريق منقول.
مقصد بيست و يكم: در بيان صمت و هذر است و در آن چهار فصل است.
اول: در بيان فوائد صمت.
دوم: در بيان زيانهاى هذر و هذيان و سخنان بيهوده.
سوم: در ذكر فضايل صمت و عيوب هذر از طريق نقل.
چهارم: در بيان آنكه صمت و هذر از جنود عقل و جهل و لازمهى فطرت مخموره و محجوبه است.
مقصد بيست و دوم: در بيان استسلام و استكبار است و در آن دو فصل است.
اول: مقصود از استسلام و استكبار.
دوم: در بيان آنكه استسلام و استكبار از جنود عقل و جهل است.
مقصد بيست و سوم: در بيان تسليم و شك است و در آن سه فصل است.
اول: مقصود از تسليم و شك.
دوم: در بيان فوائد تسليم.
سوم: در بيان آنكه تسليم و شك از جنود عقل و جهل و لازمهى فطرت مخموره و محجوبه است.
مقصد بيست و چهارم: در بيان صبر و جزع است و در آن پنج فصل است.
اول: مقصود از صبر و جزع.
دوم: در بيان مراتب صبر.
سوم: در بعض مراتب عرفانى صبر.
چهارم: در بيان آنكه صبر و جزع از جنود عقل و جهل و از لوازم فطرت مخموره و محجوبه است.
پنجم: در بيان احاديث در اين باب.
مقصد بيست و پنجم: در بيان صفح و انتقام است و در آن دو فصل است.
اول: در بيان ثمرات صفح و مضرات انتقام.
دوم: در ذكر بعضى از احاديث شريفه در اين باب.
آرا و ابتكارات
حضرت امام خمينى قدس سره چنانچه نزد عام و خاص بلكه نزد جهانيان مشهور است، از جامعيت ويژهاى برخوردار است، كه كمتر دانشمند اسلامى از اين ويژگى برخوردار بوده است، فلذا طبق آيهى كريمه /قل كل يعمل على شاكلته/ (إسراء/84) بگو هر كس بر طريقهى خويش عمل مىكند.
آثار وجودى ايشان چه آثار قلمى و چه آثار قدمى (انقلاب اسلامى و حكومت جمهورى اسلامى ايران)، از اين جامعيت برخوردار است و در سرتاسر آثار وجودى ايشان اين جامعيت متجلى و متبلور گشته است.
به همين خاطر است كه مؤلف در مقدمهى همين كتاب شيوهى علماى اخلاق و روش تدوين كتب اخلاقى پيشين را مورد نقد منصفانه قرار مىدهد و خود شيوهى جديد و نوينى را برمىگزيند و كتابهاى اخلاقى خويش را بر روش نوينى تدوين مىنمايد كه بدان اشارهاى مىشود.
مؤلف در مقدمهى شرح حديث جنود عقل و جهل چنين مىنگارد: «منظور ما اين است كه مقصد قرآن و حديث، تصفيهى عقول و تزكيهى نفوس است براى حاصل شدن مقصد اعلاى توحيد. و غالبا شراح احاديث شريفه و مفسرين قرآن كريم اين نكته را، كه اصل اصول است، مورد توجه قرار ندادند و سرسرى از آن گذشتهاند و جهاتى را كه مقصود از نزول قرآن و صدور احاديث به هيچوجه نبوده، از قبيل جهات ادبى و فلسفى و تاريخى و امثال آن، مورد بحث و تدقيق و فحص و تحقيق قرار دادهاند.
حتى علماى اخلاق هم كه تدوين اين علم كردند، يا به طريق علمى - فلسفى بحث و تفتيش كردند مثل كتاب شريف «طهارة الأعراق» محقق بزرگ ابن مسكويه و كتاب شريف «اخلاق ناصرى» تأليف حكيم متأله و فيلسوف متبحر افضل المتاخرين نصير الملة و الدين [خواجه نصير الدين طوسى] قدس الله نفسه الزكية - و بسيارى از قسمتهاى كتاب احياء العلوم غزالى - و اين نحو تأليف علمى را در تصفيهى اخلاق و تهذيب باطن تأثيرى بسزا نيست، اگر نگوييم اصلا و رأسا نيست.
كتاب احياء العلوم كه تمام فضلاء او را به مدح و ثنا ياد مىكنند و او را بدء و ختم علم اخلاق مىپندارند، به نظر نويسنده در اصلاح اخلاق و قلع مادهى فساد و تهذيب باطن كمكى نمىكند.
به نظر قاصر [نگارنده]، اخلاق علمى و تاريخى و همين طور تفسير ادبى و علمى و شرح احاديث بدين منوال از مقصد و مقصود دور افتادن و تبعيد قريب نمودن است. نويسنده را عقيده آن است كه مهم در علم اخلاق و شرح احاديث مربوطهى به آن يا تفسير آيات شريفه راجعه به آن، آن است كه نويسندهى آن با ابشار و تنذير و موعظت و نصيحت و تذكر دادن و يادآورى كردن، هر يك از مقاصد خود را در نفوس جايگزين كند.
به عبارت ديگر، كتاب اخلاق، موعظهى كتبيه بايد باشد و خود معالجه كند دردها و عيبها را نه آن كه راه علاج نشان دهد. ريشههاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، يك نفر را به مقصد نزديك نكند و يك قلب ظلمانى را نور ندهد و يك خلق فاسد را اصلاح ننمايد.
كتاب اخلاق آن است كه به مطالعهى آن، نفس قاسى نرم، و غير مهذب، مهذب و ظلمانى، نورانى شود و آن، به آن است كه عالم در ضمن راهنمايى، راهبر و در ضمن ارائهى علاج، معالج باشد و كتاب، خود، دواى درد باشد نه نسخهى دوا نما. طبيب روحانى بايد كلامش حكم دوا داشته باشد نه حكم نسخه. و اين كتب مذكوره نسخه هستند نه دوا، بلكه اگر جرأت بود مىگفتم: «نسخه بودن بعضى از آنها نيز مشكوك است».
نويسنده، راه نوشتن كتاب اخلاق را باز كرده كه اگر عالمى نويسنده و قادر بر تقرير و تحرير پيدا شد، اين طرز بنويسد». (شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 11 - 14، نقل به اقتصار).
ويژگىهاى كتاب
سرگشتگان وادى اخلاق و اصلاح آن، ارزش مطلب فوق و ادعاى مؤلف را بخوبى درمىيابند، و پس از مراجعه به كتاب مذكور روشن مىشود كه مؤلف به غرض و هدف خويش توفيق پيدا كرده است، و با مراجعه نمودن به ساختار كتاب در مىيابد، كه سر فصل برخى از فصول پيرامون ارائهى راه علاج فساد اخلاقى و بيان مواعظى است كه ريشههاى اخلاق فاسد را از بيخ و بن مىخشكاند.
يكى ديگر از ويژگىهاى اين كتاب، آن است كه در سرتاسر كتاب خواننده را به هدف اصلى تحصيل علوم دينى، كه همانا معرفت و وصول به توحيد ناب محمدى صلىاللهعليهوآلهوسلم است، متذكر مىسازد، بحدى كه تا زمانى كه خوانندهى سالك مشغول مطالعهى علمى اين كتاب است، از هوى و هوس و نفس و خواستههاى نفسانى متنفر گشته و شور و شوق حقيقت طلبى در درياى دل او متلاطم گشته و حالت خشوع و خضوع و انكسار و بندگى خاصى در برابر حق تعالى در وجود او متجلى مىگردد.
نويسنده در اين زمينه مىفرمايد: «حكيم وقتى الهى و عالم هنگامى ربانى و روحانى شود كه علمش الهى و ربانى شود و اگر علمى از توحيد و تجريد فرضا بحث كند، ولى حقطلبى و خداخواهى او را به اين بحث نكشانده باشد، بلكه خود علم و فنون بديعهى آن بلكه نفس و جلوههاى آن او را دعوت كرده باشد، علمش آيت و نمونه و نشانه نيست و حكمتش الهيه نيست، بلكه نفسانيه و طبيعيه است.
پس اين كه نزد علما مشهور است كه يك قسم از علوم است كه خودش منظور فى نفسه است كه در مقابل علوم عمليه است، در نظر قاصر درست نيايد، بلكه جميع علوم معتبره را سمت مقدميت است، منتهى هر يك براى چيزى و به طورى مقدمه است، پس علم توحيد علمى مقدمه است براى حصول توحيد قلبى، كه توحيد عملى است و با تعمل و تذكر و ارتياض قلبى حاصل شود.
چه بسا كسانى كه صرف عمر در توحيد علمى نموده و تمام اوقات را به مطالعه و مباحثه و تعليم و تعلم آن مصروف كردند و صبغهى توحيد نيافتهاند و عالم الهى و حكيم ربانى نشده، تزلزل قلبى آنها از ديگران بيشتر است.
اى عزيز! جميع علوم شرعيه مقدمهى معرفت الله و حصول حقيقت توحيد در قلب است كه آن صبغة الله است /و من أحسن من الله صبغة/ (بقره/138) غايت امر آنكه بعضى مقدمهى قريبه و بعضى بعيده و بعضى بلاواسطه و بعضى مع الواسطه است.
علم فقه، مقدمهى عمل است و اعمال عبادى، خود مقدمهى حصول معارف و تحصيل توحيد و تجريد است، اگر به آداب شرعيهى قلبيه و قالبيه و ظاهريه و باطنيهى آن قيام شود. و نقض نتوان نمود كه از عبادات چهل پنجاه سالهى ما هيچ معارف و حقايقى حاصل نيامده است.
چه از علوم ما نيز هيچ كيفيت و حالى حاصل نشده و ما را سر و كارى با توحيد و تجريد كه قرة العين اولياء عليهمالسلام است، نبوده و نيست. و آن شعبه از علم فقه، كه در سياست مدن و تدبير منزل و تعمير بلاد و تنظيم عباد است، نيز مقدمهى آن اعمال است كه آنها دخالت تام تمام در حصول توحيد و معارف دارند.
و همين نحو، علم به منجيات و مهلكات در علم اخلاق، مقدمه است براى تهذيب نفوس، كه آن مقدمه است براى حصول حقايق معارف و لياقت نفس براى جلوهى توحيد». (همان مأخذ، ص 9 و 10).
از ويژگىهاى ديگر كتاب كه منحصر به فرد است، آن است كه حقايق محبت الهى و دقايق وحدت عرفانى و مبانى عرفان نظرى و عملى به شيواترين وجه در اين كتاب بيان گرديده است و سپس آن را از طريق برهان و عرفان و قرآن مبرهن ساخته است، كه در حقيقت كتاب مذكور يكدورهى فشرده و مفيد از مطالب برهانى و لباب عرفانى و حقايق قرآنى و لطايف روايى و دقايق اخلاقى است.
منابع
1 - قرآن كريم.
2 - شرح حديث جنود عقل و جهل.
|