فصل چهارم در كيفيت جمع بين خوف و رجا است‏
و آن به دو نحوه است. كه يكى مختصّ به كاملين و ارباب معارف است، و آن جمع بين تجلّيات لطفيه و رحمانيّه - كه اسماء جمال است - و تجلّيات قهريّه و كبريائيّه - كه اسماى جلال است - يا جمع بين تجلّى به رحمت و تجلّى به عظمت است.
چون قلوب اولياء به حسب فطرت اصليّه، مختلف و متميّزند، يك قسم از قلوب است كه به افق رحمت نزديكتر و مناسبتر است، و آن قلوبى است كه از
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 143
اسماء جمال و رحمت، ظاهر شده، و خود ظهور تجلّى رحمت و جمال است، چون قلب عيسوى«» - على نبينا و آله و عليه السّلام -. در اين قلوب، رجاء غلبه بر خوف دارد، و تجليات جمال غالب بر تجلّيات جلال است.
و يك طايفه از قلوب است كه به افق جلال و عظمت نزديكترند و آن قلوبى است كه از تجلّى جلال ظاهر شده، و خود ظهور تجلى جلالند، چون قلب يحيوى [عليه السلام‏]. در اين قلوب، خوف غلبه بر رجا و تجلّيات جلاليّه غالب بر تجلّيات جماليّه است.
و يك قسم از قلوب، آنهايى است كه جمع بين هر دو تجلى نموده و اين نحو قلوب، هر چه به افق اعتدال نزديكتر باشند، كاملترند، تا آن جا رسد كه تجلّيات جمال و جلال بر حدّ استواء و اعتدال حقيقى، بر قلب آنها ظاهر شود. نه جلال را بر جمال غلبه باشد و نه جمال را بر جلال. و صاحب اين قلب جمعى احدى احمدى، خاتم دائره كمال و جامع ولايت مطلقه و نبوّت مطلقه است. و آن، خاتم نبوّات و مرجع و مآب ولايات است.«» و اين خوف و رجا كه از تجليات اسمائى است، منقطع شدنى نيست، و به
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 144
انقطاع‏دار طبيعت و رجوع نفوس شريفه آنان از اين عالم منقطع نشود. بلى، در هر نشئه به طورى ظاهر و داراى اثرى خاص است.
و اين كه در شرح اصول [كافى‏]، فيلسوف عظيم الشأن اسلامى و حكيم بزرگوار ايمانى - رضوان اللّه عليه - در ذيل اين فقره از حديث شريف فرمودند كه: «خوف، از كمال باقيه در عالم آخرت نيست، و منقطع مى‏شود به انقطاع اين عالم»«»، مقصود غير اين خوف است كه از تجلّيات جلال است، زيرا كه اين تجلّيات بعد از رفع اشتغال از طبيعت، بالاتر و كاملتر است. و هر چه، ارواح و نفوس در غلاف طبيعت باشند از اين تجلّيات محرومترند.
و اين خوف، از سنخ عذاب و جنس عقاب نيست تا با آن عالم منافات داشته باشد، و شايد در آن عالم نيز نسبت به همه نفوس و ارواح كامله، تجلّى لطف و رحمت غلبه بر تجلى جلال و عظمت كند. بنا بر اين، خوف منقطع شود.
ولى تحقيق آن است كه پيش اصحاب قلوب و ارباب معرفت ثابت است كه هر اسم جمالى را در باطن، جلالى و هر جلالى را جمالى است«». و چون پس از تجلّيات جلاليّه انس حاصل شد، خوف حاصل از عظمت، بدل به طمأنينه و سكون شود. پس خوف - كه از تجليات ابتدائيه اسماء جلال است - منقطع شود و انس و طمأنينه و محبت حاصل شود، و اللّه العالم.
و بايد دانست كه اين كه مذكور شد كه «خوف منقطع شود» فرق دارد با آن انقطاعى كه فيلسوف سابق الذكر و بعض شرّاح و محدّثين جليل القدر گويند«»،
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 145
زيرا كه آنچه مذكور شد حقيقتا انقطاع نيست و رجوع ظاهر به باطن و صورت به معنا است. و تفصيل اين معنى، خارج از وظيفه اين اوراق است.
و اما آن نحوه ديگر كه در جمع بين خوف و رجاء است - و شايد غالبا روايات شريفه و ادعيه مأثوره نظر به آن داشته باشند - آن است كه انسان هميشه بايد جمع كند ما بين دو نظر: يكى نظر به نقص و قصور و فقر و فاقه خود، و در اين نظر، بيابد كه ناقص محض و قاصر صرف است، و از خود [داراى‏] هيچ قدرت و قوّت و كمال و عزتى نيست، بلكه آنچه كمال و جمال و حسن و بها است از حق است، و همه محامد و اثنيه، به ذات مقدس او راجع است، بلكه در آيينه ممكن، كمال و حسن ازل را قصور و نقص عارض شده، چونان آيينه محدود با كدورتى كه نور شمس را محدود و مكدر نموده. و بدين رؤيت، در عبادات و اطاعات نيز، خوف حاصل شود تا چه رسد به خطاها و معصيتها، بلكه نزد ارباب معرفت بيشتر عبادات ما، خودپرستى و شهوت رانى و براى مقاصد نفسانيه است و از آن، كدورت و ظلمت حاصل شود. پس در اين نظر، غايت خوف حاصل آيد.
و به نظر ديگر، بايد نظر كند به بسط رحمت حق و سعه نور رحمانيت و رحيميّت و توسعه نعم غير متناهيه و كرامتهاى دائمه. و در اين نظر، رجاء حاصل آيد.
و انسان بايد دائما بين اين دو نظر باشد: نظر به ذلّ و فقر امكانى، و رحمت و نعمت واجبى، تا جمع شود بين خوف و رجاء كامل، چنانچه در حديث شريف كافى نقل فرمايد از حضرت صادق - عليه السلام - كه:
«در وصيت لقمان چيزهاى بسيار عجيب بود، و عجبتر چيزى كه در آن بود، آن بود كه به فرزند خود گفت: از خدا بترس، ترسى كه اگر در درگاه او بيائى با
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 146
خوبيهاى ثقلين، عذاب كند تو را. و اميدوار باش به خدا، اميدى كه اگر بيائى او را به گناه ثقلين، رحمت كند تو را.
پس حضرت صادق [عليه السلام‏] فرمود: هيچ بنده مؤمنى نيست مگر آن كه در قلب او دو نور است: نور خوف، و نور رجاء، كه اگر هر يك را با ديگرى موازنه كنى نچربد بر آن».«» و در ادعيه حضرت زين العابدين - سلام اللّه عليه - اشاره به اين امر بسيار است چنانچه در دعاى أبو حمزه ثمالى - كه از بالاترين مظاهر عبوديت است و دعائى بدين مثابه در لسان عبوديّيت و ادب بين يدى اللّه در بين بشر نيست - عرض كند:
«أدعوك راهبا راغبا راجيا خائفا إذا رأيت مولاى ذنوبي فزعت، و إذا رأيت كرمك طمعت. فإن عفوت فخير راحم، و إن عذّبت فغير ظالم.»«»