فصل اول [مقصود از تصديق و جحود]
بدان كه تصديق در اين مقام، عبارت از قبول حق و اعتقاد ثابت جازم به آن است، چنانچه جحود عبارت از انكار حق و ردّ آن و خاضع نشدن براى آن است.
و تصديق از جنود عقل و راجع به فطرت مخموره است، چنانچه انكار از جنود جهل و مربوط به فطرت محجوبه است.
و تفصيل اين اجمال آن كه چون فطرت انسانى به دست قدرت جمال و جلال حق - جلّ و علا - تخمير شده، و از عالم طهارت و قدس نازل شده است، در اول فطرت و خلقت نورانى و صيقلى است. و چون وجهه آن به عالم غيب
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 114
است، و حق طلب و عاشق حق است (چنانچه سابقا معلوم شد) با حقايق ايمانيه و امور حقه - كه از عالم نور و طهارت و قدس است - مناسبت ذاتيّه دارد، و با جهالات و اباطيل و اغلوطه‏ها و اكاذيب بى‏تناسب است.
و در محل خود مقرر است كه علم و عالم و معلوم بايد با هم متناسب باشد، و علم غذاى عالم است. و چنانچه غذا با متغذّى بايد مناسب باشد - زيرا كه با متغذّى متحد شود - غذاى روحانى با متغذّى نيز بايد متحد شود و با آن بايد مناسب باشد، چنانچه در باب «اتحاد عالم و معلوم» و «عاقل و معقول» مبرهن است«» و خداى تعالى در سوره مباركه عبس آيه 24 فرمايد:
فَلْيَنْظُرِ الإنْسَانُ إلَى طَعَامِهِ 80: 24بايد انسان البته نظر كند به طعام خود.
و در «كافى» شريف، سند به حضرت صادق - عليه السلام - رساند كه در معنى آيه شريفه فرمود: بايد انسان نظر كند به علمش كه اخذ مى‏كند، ببيند از كه اخذ مى‏كند.«» و «شيخ مفيد» - رضوان اللّه عليه - از حضرت باقر - عليه السّلام - به همين مضمون روايت فرموده.«» پس انسان تا به فطرت اصليه خود است، چون از عالم نور و طهارت است، متناسب با علوم حقيقيّه و معارف الهيّه و حقايق روحانيّه و عوالم غيبيّه است، و
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 115
وجهه نفس چون آيينه‏اى است نورانى و صيقلى و بى‏آلايش به زنگ و كدورت.
نقشهاى عالم غيب، كه همه از جنس علوم حقه و سنخ معارف است، در آن منتقش گردد، و آن نيز به مناسبت با آنها، بخوبى قبول كند.
و چون اباطيل و اكاذيب و قياسات باطله غلط، از نفخات شيطانيّه و عالم ظلمات و كدورات و قذارات است، وجهه نفس به فطرت مخموره، از آنها منصرف و با آنها مناسب و مواجه نيست، پس آن نقشه‏ها را قبول نكند، و از آنها منفعل نگردد. و اگر اين فطرت، تا آخر كار محفوظ ماند، و دست تصرف ابليس به آن نرسد، هيچ امرى را بر خلاف حق نپذيرد، و از هيچ حقى رو گردان نشود، و تعليمات قرآن شريف و انبياء عظام و اولياء كرام - عليهم السّلام - به همان طور كه از معدن وحى الهى و معادن علوم حقه نازل شده، در آن جلوه كند بى شايبه تصرفات نفس و دعابه‏هاى متخيّله، كه از آنها به حجابهاى ظلمانى بين عبد و حق مى‏توان تعبير نمود.
ولى همين فطرت، اگر از روحانيّت خود محجوب شد، و به واسطه اشتغال به عالم طبيعت، ظلمانى گرديد و سلطان شهوت و جهل و غضب و شيطنت بر آن غلبه كرد، و با ملاذّ دنيوى و كثرات عالم ملك مانوس شد، وجهه باطنش از عالم روحانيّت و ملكوت منصرف و تناسبش با آن عوالم نورانى منقطع گردد، و با عالم جنّ و شيطان متناسب شود، و سلطان وهم و دعابه‏هاى متخيّله - كه شيطان انسان صغير است - بر آن حكومت كند، و حقايق و معارف الهيّه و آنچه از عالم نور و طهارت و قدس است در ذائقه او تلخ و در سامعه‏اش سنگين و ناگوار آيد.
و آنچه از عالم ظلمات و قذارات و عقايد باطله و اوهام كاذبه و سفسطه و
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 116
اغلوطه است در كامش شيرين و در ذايقه روحش گوارا و خوشايند آيد، چونان آيينه زنگ زده كثيفى كه آنچه از سنخ نور و نقشه‏هاى لطيف است قبول نكند، و آنچه از قبيل زنگار و كثافت است در آن متراكم شود. پس در نفس، حالت جحود و انكار پيدا شود و دل براى هيچ حقّ و حقيقتى، حتى ضروريات و فطريات خاضع نشود.
فطرى هر صاحب فطرت است كه از هر نظام بديع و صنعت دقيق عجيبى، انتقال به منظّم و صنعتگر او پيدا كند، و جستجوى پديد آورنده او كند، و هيچ شك و ترديدى در دل او خطور نكند كه اين صنعت عجيب صنعتگر نمى‏خواهد، كشف قوّه برق و راديو و صنعت تلفن و تلگراف بى‏سيم و ديگر مصنوعات عجيبه انسان را به اصل فطرت و جبلّت خاضع كند براى صنعتگر و مستكشف آن، و او را با عظمت و بزرگى ياد كند، خواهى نخواهى.
و اگر كسى بگويد: اين‏ها چيزى نيست، محتاج به صنعتگر و استاد نيست، ممكن است اين‏ها همين طور خود به خود درست شده باشد، در سامعه هر كس اين احتمال غلط سنگين، و در ذايقه روح به طورى ناگوار و تلخ آيد كه جواب گوينده اين حرف را به سكوت و خاموشى گذراندن أولى به نظر آيد. ولى نظام عجيب عالم و صنعت بزرگ محيّر العقول كاينات، كه پيدايش قوّه برق و صنعتهاى عجيب بشرى از يك كارخانه كوچك آن يعنى مغز انسانى، پيدا شده و تمام عقول فلاسفه بزرگ عالم در هر جزئى از جزئيات ساختمان همين بشر - كه يك جزئى ضعيف ناچيز نسبت به عالم كبير است - متحيّر است. و با آن كه هزاران سال است علماء طبّ و تشريح در ساختمان ظاهرى آن دقتها كرده و بررسيها نموده‏اند، بدرستى و راستى، به حقيقت آن پى نبرده‏اند. با اين وصف،
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 117
باز در افراد اين انسان ظلوم جهول اشخاصى هستند كه دل آنها خاضع در پيشگاه عظمت و بزرگى صانع آن و پروردگار و پديد آرنده آن نيست، و غبار شك و شبهه و كدورت ترديد در دلهاى سخت آنها به طورى نشسته كه از فطريات خود غفلت كنند، و به ضروريات و واضحات عقول خاضع نشوند،قُتِلَ الإنْسَانُ مَا أكْفَرَهُ 80: 17.«» اين نيست مگر آن كه انسان به واسطه اشتغال به عالم طبيعت و مقهور شدن در دست واهمه و شيطنت، نورانيت فطرت را از دست داده، و علاقه و رابطه آن از حقايق منقطع شده، چنانچه خداى تعالى فرمايد در سوره احقاف آيه 20:
وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِيْنَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيَا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُوْنِ بِمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِى الأرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ 46: 20.«» شايد يكى از طيّبات و پاكيزه‏ها [ى‏] خود را كه كفار بردند در زندگانى دنيا، و تمتع به دنيا و استغراق در شهوات همان نور فطرت اللّه باشد كه از حضرت قدس، با طهارت و پاكيزگى نازل شده بود و از موائد آسمانى براى انسان بود، و به واسطه توجّه به دنيا و تمتع به آن، آن را از دست داد.
بالجمله، چون به حكم برهان، غذا و متغذى بايد مناسب باشد، فطرتهاى اصليّه كه از نورانيّت خود خارج نشده‏اند، لازمه آنها تصديق حق و خضوع براى حقيقت است و آن فطرتهاى محجوبه، كه جهالت و شيطنت بر آنها غلبه نموده،
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 118
لازمه آنها انكار و جحود است. پس، تصديق از جنود عقل و جحود از جنود جهل است.