فصل اوّل [مقصود از خير و شر]
بدان كه بحث از حقيقت و ماهيت خير و شر، خارج از مقصود اصلى ما است با آن كه تعريفهايى كه از آنها در كتب حكميّه و غير آن كرده‏اند غالبا تعريف به لوازم و ملزومات و لواحق و عوارض است«». و اين دو، چون به حسب
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 76
هويّت از واضحات و فطريّات است، ايكال آن را به وجدان و فطرت، اقرب به صواب و نزديكتر به مقصد و مقصود است. و مهم در اين مقام، بيان مقصود از خير و شر است كه در اين حديث شريف، يكى را وزير عقل و ديگرى را وزير جهل قرار داده.
پس بايد دانست كه مقصود، نفس خير و شر نيست، به آن معنى كه عامه مى‏فهمند، بلكه به معناى ديگرى است كه پس از اين، اشاره به آن مى‏آيد، زيرا كه نه تناسب با وزارت و نه جنديّت عقل دارد. پس مقصود از آن را توان گفت كه حقيقت فطرت است كه در آيه شريفه، اشارت به آن رفته، آن جا كه فرمايد:
فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا 30: 30.«» غايت امر آن كه: خير عبارت از فطرت مخموره است، و شر عبارت از فطرت محجوبه است.
و تفصيل اين اجمال آن كه: حق - تبارك و تعالى - با عنايت و رحمت خود، به يد قدرت خود، كه طينت آدم اوّل را مخمّر فرمود«»، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود: يكى اصلى، و ديگر تبعى، كه اين دو فطرت، براق سير و رفرف عروج او است به سوى مقصد و مقصود اصلى. و آن دو فطرت، اصل و پايه جميع فطرياتى است كه در انسان مخمّر است و ديگر فطريات، شاخه‏ها و اوراق آن است.
يكى از آن دو فطرت - كه سمت اصليّت دارد - فطرت عشق به كمال مطلق و
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 77
خير و سعادت مطلقه است كه در كانون جميع سلسله بشر، از سعيد و شقى و عالم و جاهل و عالى [و] دانى، مخمّر و مطبوع است. و اگر در تمام سلسله بشر، انسان تفحّص و گردش كند و جميع طوايف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را تفتيش كند، يك نفر را نيابد كه به حسب اصل جبلّت و فطرت، متوجه به كمال و عاشق خير و سعادت نباشد.
و مقصود از فطريات، امورى است كه بدين مثابه باشد و از اين جهت، احكام فطرت از أبده بديهيات و از اوضح واضحات خواهد بود و اگر چيزى چنين نشد از فطريات نخواهد بود.
و ديگرى از آن دو فطرت، كه سمت فرعيّت و تابعيّت دارد، فطرت تنفّر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است كه اين مخمّر بالعرض است، و به تبع آن فطرت عشق به كمال، تنفّر از نقص نيز مطبوع و مخمّر در انسان است. (و ما پس از اين، شرحى از اين باب مذكور مى‏داريم).
و اين دو فطرت، كه ذكر شد، فطرت مخموره غير محجوبه است كه محكوم احكام طبيعت نشده و وجهه روحانيت و نورانيت آنها باقى است، و اگر فطرت متوجه به طبيعت شد و محكوم به احكام آن گرديد و محجوب از روحانيت و عالم اصلى خود شد، مبدأ جميع شرور و منشأ جميع شقاوت و بدبختيهاست، كه تفصيل آن بيايد.
پس مقصود از خير - كه وزير عقل است و جميع جنود عقليه در ظلّ توجه و تصرف آن است - فطرت مخموره متوجه به روحانيت و مقام اصلى خود است و از شر - كه وزير جهل و همه جنود جهل از طفيل آن است - فطرت محكومه طبيعت و محجوبه به احكام آن است.