در توجيه ديگر از اقبال و ادبار عقل است‏
و شايد اين اقبال و ادبار اشاره باشد به تجلّى در تحت اسماء ظاهره و باطنه، كه دائما على سبيل تجدّد امثال واقع مى‏شود، چنانچه اصحاب معرفت مى‏گويند«»، و به آن تصحيح حدوث زمانى به وجهى عرفانى در جميع قاطنين ملك و ملكوت و ساكنين ناسوت و جبروت نموديم، به طورى كه منافات با مقامات مقدّسه عقليّه نداشته باشد«». و اين از موهبتهاى خاصه حق - جلّ و علا - است به اين ناچيز - و الحمد للّه و له الشّكر. و اين قوس نزولى و صعودى، غير از آن است كه حكماى محقّقين مذكور داشته‏اند.«» و اما ادبار جهل، عبارت است از: تنزل حقيقت و هم الكلّ، در مرآت مظلمه كدره اوهام جزئيه.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 42
و اما اقبال اين حقيقت جهليه، به واسطه محدوديّت و غلبه احكام كثرت و سوائيّت، صورت نگيرد و چون حقيقت عقليه از تعيّنات سوائيّه عارى و برى است، ظلمت ماهيّات را در آن تصرفى نيست و نور جمال جبروت بر نكته سوداى خلقى غلبه و قهر دارد، از اين جهت از رجوع به حقيقت غيبيّه و فناى در حضرت لاهوت امتناعى ندارد، به خلاف حقيقت و هميّه كه به واسطه اشتباك آن با ظلمات ماهيّات و تعيّنات متكثره و اعتناق آن با اعدام و تحدّدات متشتّته از ساحت قرب ازلى و آستان قدس سرمدى، بعيد و از فناى در آن حضرت، مهجور است، پس لياقت قبول اين اشراق نورى و فيض سرمدى و استعداد ايتمار به اين امر الهى را ندارد. پس، از مقام مقدس اولياى قرب، دور و از محضر مكرم اصحاب معرفت، مهجور است.
امّا ادبار عقول جزئيّه عبارت است از: توجه آنها به كثرات و اشتغال به تعيّنات، براى اكتساب كمال و ارتزاق روحانىّ و ترقيات باطنيّه روحيّه، كه بدون اين وقوع در كثرت صورت نگيرد. و اين به يك معنى، خطيئه آدم يا يكى از معانى خطيئه آدم - على نبينا و آله و عليه السلام - است، زيرا كه آدم - عليه السلام - در تحت جذبه غيبيّه اگر مانده بود، و در آن حال فنا و بى‏خبرى - كه بهشت دنيا به آن معبر است - باقى مى‏ماند، از تعمير عالم و كسب كمالات ملكيّه، آثارى نبود.
پس به واسطه تسلط شيطان بر او، توجه به كثرات حاصل شد و از درخت گندم، كه صورت دنيا در عالم جنت است، تناول نمود. پس از آن توجه، باب كثرت مفتوح و راه كمال و استكمال، بلكه باب كمال «جلا» و «استجلا» باز شد. پس با آن كه در مذهب محبت و عشق، اين توجه خطيئه و خطا بود، در طريقه عقل و سنّت نظام اتمّ لازم و حتم بود، و مبدأ همه خيرات و كمالات و بسط بساط
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 43
رحمت رحمانيّه و رحيميّه گرديد.
پس حقيقت ادبار وقوع در حجب سبعه«» است و تا در اين حجب واقع نشود، قدرت خرق حجاب پيدا نشود.
و اما اقبال عقول جزئيّه عبارت است از: خرق حجب سبعه كه بين خلق و حقّ است، كه اصول حجب و تعيّنات آنها است، و گاهى به سبعين حجاب و گاهى به سبعين الف حجاب، به حسب مراتب و جزئيات، تعبير شود، چنانچه در حديث است:«إنّ للّه سبعين ألف حجاب من نور و سبعين ألف حجاب من ظلمة...»«»
[إلى آخره‏].
پس انسان سالك پس از آن كه، متسنّن به سن الهيّه و متلبس به لباس شريعت شد و اشتغال به تهذيب باطن و تصقيل سرّ و تطهير روح و تنزيه قلب پيدا كرد، كم كم از انوار غيبيه الهيه در مرآت قلبش تجليّاتى حاصل شود و با جذبه‏هاى باطنيّه و عشق فطرى جبلّى، مجذوب عالم غيب گردد. و پس از طى اين مراحل، سلوك إلى اللّه با دستگيرى باطنى غيبى شروع شود و قلب حق طلب و حق جو شود و وجهه قلب از طبيعت منسلخ و به حقيقت منسلك گردد و با جذوه نار محبت و نور هدايت، كه يكى رفرف عشق و يكى براق سير است، به سوى كوى محبوب و جمال جميل ازل رهسپار شود و دست و رو از آلودگى توجه به غير، شست و شو دهد و با قلب پاك از آلودگى به رجز شيطان، كه
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 44
حقيقت سوائيّت و اصل اصول شجره منحوسه خبيثه غيريّت و كثرت است، متوجّه به مقصد و مقصود گردد و مترنّم به‏وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ 30: 30... [إلى آخره‏]«» گردد و خليل آسا، تنفّر از آفلين، كه مقارّ نقص و رجز است، پيدا كند و توجه به كمال مطلق نقشه قلب او گردد و چون به كلّى از عالم و هر چه در آن است - كه خود نيز يكى از آنهاست - فانى شد و به حق - جلّ جلاله - باقى، حقيقت اقبال متحقق گردد.
از اين بيان معلوم شد كه از براى جهل، ادبار ميسور و متحقق گردد و آن توجه به تعمير دنيا و اقبال تامّ به شجره خبيثه طبيعت و استيفاى شهوات و انغمار در ظلمات است، و اين حق جهل است.
و اما اقبال در حقيقت جهليّه متحقق نگردد، زيرا كه آن متقوم به دو اصل شريف است كه:
يكى ترك انانيّت و انيّت عالم [است‏] مطلقا، كه در آن منطوى است ترك انانيّت خويش. و جهل هر چه رو به ترقّيات جهليّه رود، اين خاصيت - يعنى خودخواهى و خودبينى - در آن افزون گردد و از اين جهت، نماز چهار هزار ساله شيطان«» جز تأكد انانيّت و كثرت عجب و افتخار، ثمره [اى‏] از آن حاصل نشد و به آن جا رسيد كه در مقابل امر حق، قيام كرد وخَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِيْن 7: 12«»گفت و از غايت جهل و خودبينى و خودخواهى، نورانيّت آدم (ع) را نديد و قياس مغالطى كرد.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 45
و اصل ديگر، حب كمال مطلق است كه به اصل فطرت در خميره انسان مخمّر است و آن در جهل مغلوب و محكوم، بلكه گاهى منطفى و معدوم گردد و خلود در جهنّم، تابع انطفاء نور فطرت است و آن از «إخلاد إلى الأرض»«» بطور مطلق حاصل شود.