توجيه ديگر در معنى اجاج‏
و شايد «اجاج» - كه به معنى شور و تلخ است - اشاره به دو مرتبه از تنزّل حقايق نفسيّه باشد كه يكى ملازم با ماهيّت و يكى ملازم با تعلّق است و در عالم عقلى، تعلق به اجسام اصلا نيست و ماهيّت در آنها محكوم و مقهور در تحت سطوع نور حق است و نقص امكانى در آن عوالم منجبر به كمال وجوبى است. و از اين جهت شايد، عالم آنها را جبروت گويند.
و بعض اعاظم فلاسفه از شرّاح حديث، بحر اجاج را عبارت از مادّة المواد و هيولاى اولى دانسته كه مبدأ قابلى جهل است«» و آن با احتمال آن كه مراد از جهل «وهم الكلّ» باشد در مقابل «عقل الكلّ» - كه خود آن معظّم له نيز، اشاره به آن نموده و حديث شريف را تطبيق با آن نموده - نمى‏سازد. بلى، اگر جهل را به اوهام جزئيه، كه مظاهر «و هم الكلّ» است تطبيق كنيم، مراد از بحر اجاج ممكن است هيولاى اولى باشد و ممكن است مطلق عالم اجسام يا هيولاى ثانيه باشد، و اجاجيّت آن عبارت از نقص و امكان آن باشد.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 35
صفت پنجم جهل ظلمانيّت است و آن شايد اشاره به قوّه شيطنت باشد، كه از خواصّ وهم است و وهم الكلّ اصل اصول شيطنت، و ساير اوهام جزئيه، شيطنتشان، مكتسب از آن است. و از اين جهت كه شيطنت از خواص آن است در حديث شريف، ظلمانيّت را از اوصاف خود وهم قرار داده به خلاف اجاجيّت.