فصل سوّم‏
در بيان آنكه «تسليم» از جنود عقل و رحمان است و لازمه فطرت مخموره است، و ضد آن از جنود جهل و لازمه فطرت محجوبه است بايد دانست كه انانيّت و خودرائى و خودبينى، بر خلاف فطرت اللّه است، زيرا كه فطرت مخمور بر خداخواهى و خدابينى است، و متنفّر از غير خدا و
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 405
تبعيّت غير او است - چنانچه سابقا بيان آن شده است -.«» و چون فطرت به حالت اصليه خود باشد، و محتجب به احتجابات طبيعت نشده باشد، خود سرى و خودرائى در امور نكند، و صبغه نفسانيّه به خرج ندهد، و به واسطه سلامت فطرت تسليم حق شود، و مثل قلبش مثل آينه [اى‏] گردد كه جانب نورانى آن به طرف حق باشد كه آنچه از عالم غيب وارد بر آن شود بى كم و كاست و بى تصرّف، در آن نقش بندد، و تسليم واردات غيبيه چنان شود كه خود را به كلّى از دست دهد. و اگر اين حالت قلبى به كمال خود رسيد و متمكّن در باطن شد، چه بسا كه حالت محو مطلق براى او حاصل شود، و صعق كلّى براى او دست دهد.
و گاه شود كه به واسطه عنايات خاصّه رحمانيّه، اگر خداى تعالى او را اهل طلب و محبّت ديد و بيرون از قدم انانيّت و نفسانيّت يافت، با يك جلوه و جذوه او را به صعق مطلق رساند، چنانچه براى موسى كليم رخ دادفَلَمّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقا 7: 143«».پس اگر نقائصى هم در ميان باشد، به واسطه همين جلوه رحمانى كه از روى عنايت خاصّ الهى حاصل شده از ميان برخيزد و اين مقام از تسليم، بالاتر از توكّل و رضا بقضاء اللّه است، چنانچه واضح است.
پس معلوم شد كه تسليم از فطريات مخموره و از جنود عقل و رحمان است، چنانچه ضد آن، كه شك است به معنى عامّ - كه شامل جحود و تكذيب و انكار هم شود - از جنود جهل و بر خلاف فطرت مخموره، و به واسطه احتجاب
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 406
فطرت است به حجابهاى طبيعت و انانيّت و خودرائى و خودسرى و خودخواهى كه همه آنها بر خلاف فطرت الهيه است.
و در اينجا مناسب است كه اين اوراق را نورانى كنيم به ذكر يك حديث از اهل بيت وحى و عصمت:
في الكافيّ، بإسناده عن سفيان بن عيينة قال:«سألته - أي عن الصادق عليه السلام - عن قول اللّه عزّ و جلّ:إلا مَنْ أتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيْمٍ 26: 89؟«» قال: القلب السّليم الّذي يلقى ربّه و ليس فيه أحد سواه. قال: و كلّ قلب فيه شرك أو شك، فهو ساقط. و إنّما أراد بالزّهد في الدّنيا ليفرغ قلوبهم للآخرة.»«»
قلب سليم عبارت از آن قلبى است كه در آن غير خدا نباشد، و از شك و شرك خالص باشد. و اعراض از دنيا - كه مورد سفارش بليغ اولياء خدا است - براى آن است كه قلوب از دنيا فارغ شوند و مهياى آخرت - كه به حقيقت مقام لقاء اللّه است - شوند، بلكه تمام شرايع و اديان و تمام احكام و اخلاق و معاملات و بدايات و نهايات و ارتياضات براى تهيّه حصول لقاء اللّه است. و آن مقصد اصلى از همه چيز است، و تسليم به حقيقت كامله، كفيل همه اين معانى تواند بود.
و تمام شرك و شكها از آن پيدا شود كه روح را انسان تسليم وليّ مطلق كه
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 407
حق تعالى است، نكرده و اگر روح تسليم شد، تمام ممالك وجود تسليم شود.
پس، اعضاء ظاهره و قواى ملكيّه نيز تسليم شوند. و تسليم شدن آنها آن است كه از خود و انانيّت خود حركت و سكونى نكنند، و قبض و بسط آنها در تحت اراده حق تعالى باشد، و نمونه قرب نوافل در او حاصل شود«كنت سمعه الّذي يسمع به، و بصره الّذي يبصر به...»
إلى آخره.«» و در مقابل تسليم مطلق، تزلزل و شك است كه از براى آن مراتبى است كه بعضى مراتب آن را شك جلىّ و بعضى را شك خفىّ و أخفى مى‏گوئيم. پس «شك جلىّ» تزلزل در عقايد ظاهره جليّه است، و «خفّى» تزلزل در معارف و اسرار توحيد و تجريد و تفريد است، و «أخفى» حالت تلوين و عدم تمكين در مقامات مذكوره است.