فصل چهارم‏
در بيان آنكه «صمت» به آن معنى كه مقصود در اين حديث است، از جنود عقل و لازمه فطرت مخموره است، و «هذر» و هذيان از جنود جهل و ابليس و از فطريات محجوبه است چنان كه در اين اوراق مذكور افتاد«»، انسان داراى دو فطرت است كه: يكى اصلى است و آن فطرت عشق به كمال مطلق است كه آن حق - جلّ و علا - است.
و ديگر تبعى، و آن فطرت تنفّر از نقص است و آن غير حق است به جنبه سوائيّت و غيريّت. و آنچه او را اعانت كند در اين دو مقصد، از لوازم فطرت و از
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 396
تبعات آن است.
پس چون سكوت از باطل و لغو و خوددارى از هذيان و هذر اعانت كند او را بر تفكّر و اشتغال به باطن، و معين او شود در تصفيه و تنزيه از كدورات، و او را به مبدأ كمال - كه مورد عشق فطرت است - نزديك كند، و خار طريق را از ميان بردارد، از اين جهت «صمت» از لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل و رحمان است.
و هذيان و هذر و لغو و باطل كه انسان را از كمال مطلق دور كند، و به طبيعت و احكام آن نزديك كند، مورد تنفّر فطرت است، و واسطه احتجاب آن از مبدأ كمال است. و چون نفس از فطرت اصليه خود محتجب شود، و به طبيعت و آمال آن پيوسته گردد، در اين حال احتجاب، حبّ كاذب پيدا كند به لغو و باطل، چون اشتهاء كاذبى كه مريض به طعام مضرّ پيدا كند. و چون از احتجاب بيرون آيد مى‏فهمد كه آنچه مورد علاقه طبيعيّه در اين حال بوده، مورد تنفّر فطرت است، و آنچه را از ذكر و فكر و صمت و خلوت، مورد تنفّر بوده، محبوب فطرت است.