فصل دوّم در بيان زيانهاى هذر و هذيان و اشتغال به كلام باطل و لغو، و سخنان بيهوده بى‏فائده‏
مكرّر ذكر شد كه رابطه بين روح و باطن ملكوتى با ظاهر و قواى ملكى نفس، به قدرى است كه هر يك از ظاهر و باطن، متأثر از آثار ديگر شود، و كمال و نقص و صحّت و فساد هر يك سريان به ديگرى نمايد.
چنانچه روح سالم كامل، سلامت و كمال خود را از روزنه‏هاى قواى ملكى نمايش دهد مانند كوزه كه آب صاف گواراى خود را از منافذ خود كه روابط بين ظاهر و باطن است بيرون دهدقُلْ كُلُّ يَعْمَلُ عَلى شَاكِلَتِهِ 17: 84«».و همين طور روح عليل ناقص - كه تيره بختى و پريشان روزگارى بر چهره او چيره شده و در تحت تصرف شيطان، سعادت و كمال فطرى را از دست داده و به انواع
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 389
احتجابات محتجب شده - از منافذ قواى خود، كه روابط ملكوت و ملك است رنگ خود را كه «صبغة الشيطان» و در مقابل «صبغة اللّه» است بيرون دهد، و ظاهر قواى ملكيه را به شكل و شاكله خود در آورد، چون كوزه كه آب تلخ و شور و ناگوار را از باطن خود به توسط منافذ - كه روابطند - ظاهر كند.
و نادر اتفاق افتد كه نفس قوّه ماسكه روحانيش قوى باشد، و بنيه خوددارى روحش شديد باشد، و نگذارد كسى بر اسرار روحش مطلع شود. اين خوددارى و حفظ، چون قسرى و بر خلاف طبيعت است، ناچار روزى منقطع شود، يا در دنيا در اوقاتى كه نفس از حال طبيعى بيرون رود، يا به شدّت غضب - و آن بيشتر اتفاق افتد -، و يا به غلبه شهوت - و اين كمتر ماسكه را خراب كند -.
و اگر در دنيا به واسطه اتّفاق يا شدّت قوّت ماسكه، اخلاق روحى را بروز ندهد، در آخرت - كه روز بروز حقايق و كشف سراير است - قدرت نفس بر ماسكه كه قسرى بود، غلبه كند، و ناچار آنچه در باطن است ظاهر، و آنچه در سرّ است علن شود، نه به طريق رشح و سرايت كه در دنيا بود، بلكه علّيت و معلوليّت و بودن اراده روح احدىّ التعلّق‏يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ 68: 42«»،يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ 86: 9.«» ديگر در آنجا خوددارى و امساك از اظهار، ممكن نيست. آن جا تمام روحيات ظاهر شود و تمام سراير علنى گردد. هم خوبيها ظاهر و هويدا شود، و هم بديها پيدا و آشكار گردد و صور و اشكال ملكوتى براى انواع ملكوتيّين صورت گيرد، و تناسخ ملكوتى كه در دنيا واقع شده بود و طبيعت از آن تعصى
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 390
مى‏كرد، در آن جا واقعش ظاهر شود.
تا اينجا كه مذكور شد راجع به احكام سرايت باطن و سرّ، به ظاهر و علن بود.
و نيز به واسطه همين رابطه بين روح و قواى ظاهره، اعمال و اطوار ظاهره، در روح آثار بسيار روشن به وديعه نهد. و به واسطه اعمال خوب و بد و زشت و زيبا، ملكات حسنه و فاضله و ملكات سيّئه و خبيثه پيدا شود، و تشكيل باطن و زمينه نسخ ملكوتى حاصل شود (و نكته و سرّ تكرار اذكار و اعمال صالحه، يكى براى حصول ملكات فاضله است در روح و ملكوت كه با تكرار عمل و ذكر و فكر حاصل شود).
و چون اعمال قبيحه و سيّئه شديد التأثير در نفس است - به واسطه آن كه نوعا مطابق لذّت و شهوت است و از روى حضور قلب و توجّه نفس بجا مى‏آيد -، در شرايع الهيّه از آنها شديدا جلوگيرى شده، و ترك جميع افراد طبيعت را خواسته‏اند. لكن در اعمال حسنه و حسنات اذكار و اعمال، نوعا به اتيان يك فرد يا چند فرد قانع نشده و تكرار آن را خواسته‏اند، چون تأثير آنها در روح خيلى بطى‏ء و كم است. و چون مخالف شهوات و لذّات نفسانى است، نوعا از روى بى‏رغبتى و ادبار نفس بجا آيد، و حضور قلب و اقبال روح در آنها نيست. پس آثار آنها بسيار كم شود در روح و باطن، و ملكوت نفس از آنها خيلى كم متأثر شود. و براى اثر بخشيدن آنها در روح، آداب و شرايطى مقرّر شده كه ما بعضى از آنها را در كتاب «آداب الصلاة» شرح داديم.«» تا اينجا كه شرح داده شد، از وجهه عمومى افعال حسنه و سيّئه و بد و خوب
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 391
و آثار آنها بود.
و امّا در خصوص سخنان لغو بيهوده و كلمات زشت ناشايسته نيز بايد دانست كه آنها بسيار مضرّ به حال روح است، و نفس را از صفا و صلاح و سلامت و وقار و طمأنينه و سكونت ساقط مى‏كند، و جلافت و كدورت و قساوت و غفلت و ادبار آورد، و ذكر خدا را از نظر بيندازد، و حلاوت عبادت و ذكر اللّه را از ذائقه روح ببرد، و ايمان را ضعيف و ناچيز كند، و دل را بميراند، و لغزش و خطا از آن زياد شود، و پشيمانى بسيار بار آورد، و كدورت بين دوستان و دشمنى بين مردم ايجاد كند، و مردم را به انسان بدبين كند، و او را از نظر آنان بيندازد، و اطمينان و وثوق از او ساقط شود، و او را در نظر مردم بى‏مقدار و بى‏وزن كند. و اين‏ها در صورتى است كه بر كلام او مترتّب نشود معصيتهاى گوناگون لسانى.
و خيلى كم اتفاق افتد كه انسان كه به لغو و باطل اشتغال پيدا كرد و زبان را در تحت ميزان صحيح در نياورد، از معاصى و گناهان محفوظ ماند و به همان لغو و بيهوده تا آخر به سر برد. از اين جهت، درباره سكوت و صمت سفارش بسيار شده است.