فصل اوّل [در بيان معنى حلم و سفه‏]
حلم از شعب اعتدال قوّه غضب است. و آن عبارت از ملكه‏اى است كه نفس را به واسطه آن طمأنينه حاصل شود كه بزودى و بى‏موقع، هيجان قوه غضب او نشود، و اگر بر خلاف ميل نفسانى او چيزى رخ دهد و به او مكروه يا ناگوارى رسد، از حوصله بيرون نرود و گسيخته لجام نشود.
و در مقابل آن، «سفه» به فتح فاء است از سفه از باب علم يعلم، يقال: سفه الرجل، أى عدم حلمه و سفّه الجهل حلمه، أى أطاشه و أخفّه.«» طيش و خفت و سبكى، در مقابل آن سكونت و بردبارى است و آن ملكه‏اى است كه به واسطه
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 368
آن، نفس از حوصله بيرون رود و با ناملايمات سازگار نباشد، و بدون ميزان و از روى جهالت افسار گسيخته شود، و غضبش به جوش آيد و خوددار نباشد، و اين از شعب افراط قوه غضب است.
و شايد سفاهت، در اصل، همان سبك مغزى و جهالت و خفّت عقل باشد«». و چون كسى كه متمكّن از حفظ قوّه غضبيّه نيست جاهل و سبك مغز و خفيف العقل است، از خلاف حلم به سفاهت تعبير شده است، نه آن كه جوهرا معناى سفه ضد حلم باشد. و اين گرچه مخالف ظاهر قول لغويّين است، لكن موافق اعتبار و ريشه لغت است. و در هر صورت در مقصد ما مدخليّتى ندارد، و تحقيق آن از وظيفه اين اوراق خارج است و چندان هم مورد اهميّت نيست.