فصل دوّم در بيان درجات تواضع و تكبر است‏
ما، در كتاب اربعين، شرح درجات و مراتب كبر را داديم و از آن، مراتب تواضع نيز ظاهر شود. هر كس بخواهد خوب است به آنجا رجوع كندلكن
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 335
در اينجا نيز مختصرى مذكور مى‏داريم تا فايده تمام شود. و اين تقسيم، غير از آن است كه در آن كتاب مذكور شده. بدان كه از براى تواضع درجاتى است كه تكبر در هر درجه مقابل آن است.
اوّل، تواضع اولياء كمّل و انبياء عظام است كه آنان به واسطه تجلّيات ذاتى و اسمائى و صفاتى و افعالى در قلبشان، در پيشگاه حق تعالى و مظاهر جمال و جلال آن ذات مقدّس متواضع شوند، و مشاهده كمال ربوبيّت و ذلّت عبوديّت در آنها، غايت تواضع و تذلّل را در قلبشان ايجاد كند، و هر چه در اين دو نظر و دو مشاهده كامل گردند، در حقيقت تواضع نيز كامل شوند، چنان كه ذات مقدس اعرف خلق اللّه و اعبد عباد اللّه خاتم النبيّين، متواضعترين موجودات است در پيشگاه مقدّس حق تعالى، زيرا كه در مشاهده كمال ربوبيّت و نقص عبوديّت، كاملترين موجودات است.
و اين طايفه از متواضعين، چنانچه براى حق - جلّ و علا - متواضعند، براى مظاهر جمال و جلال او نيز براى او متواضعند، و تواضع براى اينان، ظلّ تواضع براى حق است. و اينان علاوه بر تواضع، داراى مقام محبّت نيز هستند، و محبّت به مظاهر حق - تابع محبّت به حق - دارند، و اين تواضع كه مشفوع با محبت است، كاملترين مراتب تواضع است.
دوّم، تواضع اهل معرفت است كه در آنها همين تواضع اولياء هست، لكن در مرتبه ناقص‏تر است، زيرا مقام معرفت با مشاهدت حضورى فرق دارد.
سوّم، تواضع حكماء است كه در رتبه، پس از اين‏ها است. آنان نيز اگر به مقام حكمت الهى رسيده باشند و قلب آنها به نور حكمت روشن شده باشد، براى حق و خلق متواضع شوند، چنان كه در حكمتهاى لقمانى، در اين باره،
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 336
خصوصى سفارش شده.«» چهارم، تواضع مؤمنين است كه به نور ايمان، علم باللّه پيدا كردند، و خود را نيز تا آنجا كه نور آنها روشنى داده، شناخته‏اند. پس براى حق و خلق، متواضع شوند.
و در مقابل هر يك از اين مراتب، تكبّرى است، زيرا در هر احتجابى، كبريائى از براى نفس حاصل شود.
و بايد دانست كه تواضع با تملّق، و تكبّر با عزّت نفس فرقها دارد، هم در مبادى و هم در غايات و هم در ثمرات.
تواضع مبدأش علم باللّه و علم به نفس است، و غايتش خدا است يا كرامت خدا، و نتيجه و ثمره‏اش كمال نفسانى است.
تملّق، مبدأش شرك و جهل است، و غايتش نفس است، و ثمره‏اش خفّت و خوارى و نقص و عار است.
تكبر، مبدأش خودبينى و خودخواهى و جهل و غفلت از حق و مظاهر او است، و غايتش نفس و خودنمائى است، و نتيجه‏اش سركشى و طغيان است.
عزّت نفس، مبدأش توكّل على اللّه و اعتماد بر حق تعالى، و غايتش خدا است، و ثمره‏اش ترك غير است.