شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 329
فصل سوّم‏
در بيان آنكه خوف و رهبت از فطريات مخموره و جنود عقل و رحمان است، و جرئت از احتجاب فطرت و جنود جهل و شيطان است بايد دانست كه از امور فطريّه [اى‏] كه جميع عائله بشرى مخمّر بر آن است - كه اگر جميع قلوب تفتيش شود، بر خلاف آن يافت نشود، گر چه اختلاف در موارد و مصاديق داشته باشند، ولى در اصل اين حقيقت مختلف نيستند - تعظيم و ترهيب از عظيم است. رهبت و خوفى كه در قلوب، از مقتدرين و سلاطين و جبّاران حاصل شود حتّى در وقت اطمينان از ضرر، از فطرت تعظيم عظيم است.
و لهذا، در حضور سلطان عادل، اشخاصى كه به هيچ وجه معصيت و سركشى به خود سراغ ندارند كوچك و راهب و خائف هستند، بلكه كسانى كه عظمت و بزرگى عالمى را ادراك كردند، در مقابل او به حسب فطرت، خائف شوند با آن كه مأمون از ضررشان كاملا هستند.
اين كه در قلوب ما محجوبان، خوف و رهبت از حق - تعالى عظمته - وجود ندارد، براى آن است كه ادراك عظمت نكرديم. و چون محتجب است فطرت به حجابهاى غليظ طبيعت، از اين جهت جرئت بر مولى كند. آنان كه از حجاب طبيعت بيرون آمده بودند و جلوه عظمت حق - عظم شأنه - بر قلوب آنها شده بود، بى توجّه به نفع و ضرر و بدون التفات به جهنم و بهشت، قلبهاى آنها از نور عظمت و سطوت جلال، مى‏لرزيد«»، و از خوف خدا غش
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 330
مى‏كردند.«» رنگهاى مباركشان در وقت نماز، كه ميعاد حضور اولياء - عليهم السلام - و معراج قرب آنها است، زرد مى‏شد«»، و پشت مباركشان مى‏لرزيد و از خود بى‏خود مى‏شدند.«» در ليله معراج، رسول اكرم - صلّى اللّه عليه و آله و سلّم - به مشاهده هر جلوه [اى‏] از جلوات عظمت، غش مى‏كرد، و پس از آن، از جلوه‏هاى انس و رحمت به هوشش مى‏آوردند«». آن جا مقام خوف از چيزى جز عظمت نبود، و اسم و رسمى از عذاب و عقاب نبود. آن جا فطرت عشق و محبت، به تمام حقيقت و فطرت رهبت و رغبت، به تمام معنى بى‏شايبه احتجاب، حكم فرما در وجودش بود، و حكم فطرت از حكم حق جدا نبود.
و از اين جا بايد دانست كه جرئت به هر مرتبه كه باشد بى احتجاب فطرت رخ ندهد، و به هر اندازه از احتجاب، رهبت از حق تعالى تبديل شود به خوفها و رهبت‏هاى ديگر، كه جامع همه، آن است كه خوف:
يا از شهود عظمت و جلال حاصل آيد به حسب تجلّيات افعالى، تا آخرين مراتب كه تجليات صفاتى است.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 331
و اين كه آخرين مراتب را تجليات صفاتى دانستيم، زيرا كه تجليات ذاتى، مقام فناء رهبت و ازاله خوف است. وألا إنَّ أوْلِيَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ 10: 62«»نيز شايد اولياء مطلق را گويد كه به فناء كلّى نايل شدند، و انقطاع از خود و همه مراتب خوف پيدا كردند.
و يا در حال احتجاب، خوف حاصل شود. و هر خوفى كه در اين مقام حاصل آيد، از تصرّفات نفس و ابليس است كه عين جرئت بر حق است، زيرا كه خوف از غير حق براى غير حق، حق نخواهد بود.
و از اين جا خوفهاى حاصل براى انبياء كمّل و اولياء بزرگ را كه پس از حال صحو براى آنها حاصل شود، با خوف ديگران كه محتجبين هستند، مى‏توان فرق روشن گذاشت، و فرق رهبت و رغبت آنان با ديگران، واضح شود.