فصل چهارم در ذكر بعض از اخبار شريفه در اين باب و بيان اجمالى آنها
عن محمّد بن يعقوب - رحمه اللّه - بإسناده عن أبي جعفر - عليه السّلام - قال:
«إنّ اللّه رفيق يحبّ الرّفق، و يعطي على الرّفق ما لا يعطي على العنف.»«»
چندين حديث به اين مضمون تقريبا وارد شده است.«» حق - تعالى شأنه - در جميع امور، با مخلوق خود با رفق و مدارا رفتار فرمايد، حتّى تشريع شرايع - چون هدايت طرق سعادت و كمال است - عين رفق است. چنانچه تأديب طاغيان و جعل حدود و تعزيرات، كمال رفق و صلاح است، چه كه ترك آن، خرق و فساد است، حتّى براى مرتكب آن،«و إذا كان الرّفق خرقا كان الخرق رفقا»
چنانچه در حديث است«». بلكه نزد عالمان به غايات و مبادى، تعذيب اخروى رفق است.«» و اين كه مى‏فرمايد خداى تعالى عطا مى‏فرمايد بر رفق آنچه كه عطا نمى‏فرمايد بر عنف، شاهد بر آن است كه در فصل دوّم مشروحا ذكر كرديم.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 321
چنانچه در حديث ديگر كافى شريف است كه راوى گويد: شنيدم از حضرت صادق - عليه السلام - مى‏گفت: «كسى كه رفق و مدارا كند در كارش، نايل شود به آنچه كه مى‏خواهد از مردم».«» و از رسول خدا [صلّى اللّه عليه و آله‏] منقول است كه فرمود: «همانا در رفق، زيادت و بركت هست، و كسى كه محروم شد از رفق، محروم شد از خير».«»و عن محمّد بن يعقوب بإسناده قال: قال أبو جعفر - عليه السّلام: -«من قسّم له الرّفق قسّم له الإيمان.»«»
و عن أبي جعفر - عليه السّلام - قال:«إنّ لكلّ شي‏ء قفلا، و قفل الإيمان الرّفق.»«»
و اين دو حديث شريف، دلالت كند بر آنچه سابق ذكر شد كه در رياضت نفس و سلوك إلى اللّه، يكى از مهمّات، مرافقت و مدارات با آن است. و چون مرافقت با نفس نمودى، نفس انس و محبّت با عبادات و طاعات پيدا كند، و به واسطه اين محبّت و علقه، انس و محبّت با حق پيدا كند. و اين، فتح باب معارف الهيّه كه سرچشمه ايمان است، مى‏باشد، چنانچه عنف و خرق، گاهى سبب شود كه در ذائقه روح، عبادت و عبوديّت تلخ و ناگوار شود، و اين، سبب إعراض
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 322
قلب از حق شود. پس معلوم شد كه قفل ايمان رفق است، و كسى كه نصيب آن رفق باشد، ايمان نيز نصيب او شود.
و عن محمّد بن يعقوب بإسناده عن أبي عبد اللّه - عليه السّلام - قال:«قال رسول اللّه - صلّى اللّه عليه و آله - ما اصطحب اثنان إلا كان أعظمهما أجرا و أحبّهما إلى اللّه، أرفقهما بصاحبه».«»
و بإسناده عن عمر بن حنظلة عن أبي عبد اللّه - عليه السّلام - قال:«يا عمر لا تحملوا على شيعتنا، و ارفقوا بهم، فإنّ النّاس لا يحتملون ما تحملون.»«»
فرمود به عمر بن حنظله كه تحميل نكنيد بر شيعيان ما، و رفق و مدارا كنيد با آنها، زيرا كه مردم تحمّل نمى‏توانند بكنند آنچه شما تحمّل مى‏كنيد.
و اين حديث شريف، دستور كلّى است براى خواص، زيرا كه مردم هم در تحمل علوم و معارف و هم در تحمل اعمال قلبيّه و قالبيّه مختلفند، و هر علمى را خصوصا در باب معارف، نتوان افشا پيش هر كس كرد، بلكه سراير توحيد و حقايق معارف، از اسرارى است كه پيش اهلش بايد مكتوم و مخزون باشد. و نوع گمراهى‏ها و اضلال‏ها و تكفيرها از اين باب پيدا شده.
و اين كه مردم، حتى علماء ظاهر، از علوم الهيّه احتراز كنند و گرد معارف و حقايق نمى‏گردند، براى همين است كه بعضى از ارباب اصطلاح و ذوق يا اصحاب علوم رسميّه عرفانيّه تهتّك كردند، و مقاصد شريفه را با الفاظ زشت و قبيح بيان كردند، و از اصطلاح قرآن و حديث بيرون رفتند با آن كه همان مقاصد
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 323
به طور أكمل در كتاب خدا و احاديث ائمّه هدى - عليهم السلام - موجود است، ولى آنها به صورت بدى آن را جلوه دادند. از اين جهت، اسباب تنفّر طباع ظاهريين شده است. اين‏ها نيز طاقت آن نداشتند كه لبّ را از قشر و حقيقت را از صورت و معنى را از لفظ جدا كنند، يكسره با اصل مطلب مخالف شدند.
و شايد اشاره به اين معنى باشد رواياتى كه ايمان را تسهيم نموده به هفت سهم«» يا ده درجه«» يا چهل و نه جزء«»، و فرموده‏اند كسى [كه‏] داراى يك سهم است، نبايد دو سهم بر او تحميل كرد، و كسى كه داراى دو سهم است، نبايد سه سهم بر او تحميل نمود«»، و همين طور. و چون اختلاف درجات اعمال و طاقت و اشتياق بر آن غالبا از اختلاف درجات ايمان است، از اين جهت در احاديث شريفه براى تقريب به ذهن، مثلى ذكر فرمودند كه:
«مرد مسلمانى شخص نصرانى را دعوت به اسلام كرد تا قبول اسلام نمود.
پس مسلم سحر آمد و آن تازه مسلمان را بيدار كرد و برد به مسجد، و او را به نماز واداشت، و هر چه خواست آن بيچاره برود، عمل ديگرى پيشنهاد او كرد تا ظهر شد، نماز ظهر را خواندند. خواست برود، مسلم گفت: «بين ظهر و عصر فاصله [اى‏] نيست». عصر شد، نماز خواندند. خواست برود، نگذاشت تا نماز مغرب و عشا را خواندند و رفتند. فردا سحر باز مسلم آمد در منزل آن مرد، او را بيدار كرد كه عمل روز قبل را تجديد كند. شخص نصرانى گفت: «برو براى اين
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 324
دين، يك شخص كه بيكارتر از من باشد، پيدا كن، من مرد فقيرى هستم عيالمند».«» و در خلال اين احاديث شريفه، امام - عليه السلام - سفارش مى‏فرمايد كه:
«رفق و مدارا كنيد با بندگان خدا، و تحميل نكنيد بر آنها چيزى كه طاقت بر آن ندارند كه متنفر مى‏شوند و از زير بار در مى‏روند».
و چنانچه در مدح و تحسين رفق رواياتى بسيار وارد است، در ذمّ و تهجين خرق و عنف نيز رواياتى وارد شده. از آن جمله، در كافى شريف به سند خود از حضرت باقر العلوم - عليه السلام - نقل كند كه: «كسى كه نصيب او خرق گرديد، محجوب شد از او ايمان»«». و هم از حضرت باقر منقول است كه رسول خدا - صلّى اللّه عليه و آله - فرمودند: «اگر خرق خلقى بود كه ديده مى‏شد، در مخلوق خدا چيزى از او قبيح‏تر نبود».«»