فصل ششم در استشهاد به ادلّه نقليّه، در اين باب‏
و آن بيش از اين است كه در اين مختصر بگنجد و ما به ذكر مختصرى از آن اكتفا كنيم.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 305
قال اللّه تعالى:لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ 57: 23.«» و از حضرت سجاد - عليه السلام - در وسايل نقل شده كه زهد در يك آيه از كتاب خدا است، و اين آيه شريفه را قرائت فرمودند.«» و اين شاهد بر كلام سابق ماست كه زهد را از صفات نفسانيّه ملازم با عمل گرفتيم، نه نفس ترك. البته قلبى كه از محبّت دنيا خالى باشد و اعراض از دنيا كند و منصرف از آن باشد، نه تأسّف بر إدبار آن و نه فرحناكى بر إقبال آن مى‏كند.
براى قلب زاهد يك حالت سهل انگارى و بى‏اعتنائى رخ دهد كه توجّه به دنيا و زخارف آن نكند تا چه رسد كه از فوت آن تأسّف و از اتيان آن فرح براى او رخ دهد.
و قال - تعالى شأنه - في وصف قارون:فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِيْنَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيْدُونَ الْحَيوةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا اوتِيَ قارُونُ إنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيْمٍ. وَ قَالَ الَّذينَ اوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحا وَ لا يُلَقَّيها إلا الصَّابِرُونَ 28: 79 - 80.«»
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 306
آنهايى كه به حيات دنيوى دلخوش كرده بودند و مقصود و مرادشان دنيا و زينت آن بود، چون قارون با زينتهاى او ديدند، ديگ آمال و آرزويشان به جوش آمد و حسرت زينت او را داشتند. ولى آنهايى كه صاحب علم بودند و از جانب حق تعالى به آنها علم به غيب عنايت شده بود، اعتناء به زينت دنيا و قارون نداشتند و طالب ثواب اللّه بودند، و مى‏ديدند كه با صبر و شكيبائى به آن ثوابها خواهند رسيد.
و اين آيه شريفه اشاره به مقام اوّل از زهد است. و محتمل است كه آيه شريفه راجع به مقام زهد هم نباشد، و ما اين آيه را به تبع بعض محقّقين از شرّاح حديث«» ذكر كرديم.
وروى‏لمّا سئل رسول اللّه - صلّى اللّه عليه و آله - عن معنى الشّرح في قوله تعالى:فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ أنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلامِ 6: 125،و قيل: «ما هذا الشّرح؟ قال: إنّ النّور إذا دخل القلب انشرح له الصّدر و انفسح. قيل: يا رسول اللّه و هل لذلك علامة؟ قال: نعم التّجافي عن دار الغرور و الإنابة إلى دار الخلود و الإستعداد للموت قبل نزوله.»«»
معلوم است تا قلب متوجّه دار ظلمانى طبيعت و چاه تنگ تاريك دنيا است
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 307
و در غلاف ملك و غل و بند اين عالم است، تنگ و ظلمانى و تاريك است و قابل نور هدايت و جلوه جمال و جلال نيست. و هر قدر منصرف از دنيا و زخارف آن شود، شرح صدر براى او حاصل شود و قبول نور معنوى كند تا آن جا كه به كلّى از دار غرور منصرف و متجافى و منخلع شود، پس لايق جلوه نور مطلق و جمال جميل شود. و شايد استعداد براى موت، اعم از موت طبيعى حيوانى باشد. پس متعرّض جميع مراتب زهد باشد.
و امّا روايات:
فمنهاعن محمّد بن يعقوب - قدّس سرّه - بإسناده عن أبي عبد اللّه - عليه السلام - قال:«من زهد في الدّنيا أثبت اللّه الحكمة في قلبه، و أنطق بها لسانه، و بصّره عيوب الدّنيا داءها و دواءها، و أخرجه من الدّنيا سالما إلى دار السّلام.»«»
از زهد در دنيا و اعراض از آن نور حكمت كه راهنماى طريق سعادت و وصول به مقام كمال انسانيّت است، در قلب ثابت و برقرار شود، و از قلب جريان به زبان پيدا كند، چنانچه در باب اخلاص نيز وارد است كه: «كسى كه چهل روز براى خدا خالص شود، چشمه‏هاى حكمت از قلبش به زبانش جريان پيدا كند».«» اخلاص نيز با زهد حقيقى در ترك آمال و مقاصد خود شريك است، و
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 308
حقيقت حكمت با ظلمت خودخواهى و خود بينى مضادّ و منافر است، و نيز تا محبت دنيا و زخارف آن در قلب است، از عيوب آن محتجب است، زيرا كه پرده محبّت ضخيم‏ترين حجابها است، چنانچه گفته‏اند:«حبّ الشّي‏ء يعمي و يصمّ.»«»
تا محبت دنيا و رغبت به آن در قلب جايگزين است، عيبهاى آن، همه حسن مى‏نمايد و زشتيهاى آن جميل و جمال نمايش دهد. آن روزى خداى تعالى عيبهاى آن را به ما بفهماند، و درد و درمان را به ما ارائه دهد كه قلب را از محبّت دنيا تهى و از سرخ و زرد آن اعراض كنيم. پس چون اين حجاب غليظ خرق شد، عيبهائى كه به صورت خوبى و نيكوئى و جمال خودنمائى كرده بود، از پرده بيرون افتد و چون انسان درد و درمان را فهميد، راه سلوك بر او روشن شود و طريق اصلاح براى او آسان گردد.
و چون كه حبّ دنيا رأس تمام خطايا است، با زهد در دنيا سلامت نفس حاصل شود و اگر زهد حقيقى براى انسان دست [دهد]، به همه معنى سالم و بى‏عيب از دنيا به دار سلامت خارج شود، چون كه تمام عيبها از تعلّقات حاصل شود، و چون تعلّق به غير عزّ قدس نباشد، سلامت مطلقه رخ دهد.
و بإسناده عن حفص بن غياث عن أبي عبد اللّه - عليه السّلام - قال:«سمعته يقول: جعل الخير كلّه في بيت و جعل مفتاحه الزّهد في الدّنيا. ثمّ قال: قال رسول اللّه - صلّى اللّه عليه و آله -: «لا يجد الرّجل حلاوة الإيمان حتّى لا
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 309
يبالي من أكل الدّنيا»، ثمّ قال أبو عبد اللّه - عليه السّلام -: حرام على قلوبكم أن تعرف حلاوة الإيمان حتّى تزهد في الدّنيا.»«»
و از اين حديث معلوم شد كه رسيدن به خيرات و سعادات، بى قطع علاقه از دنيا و زهد در آن ميسّر نشود، و تعلّق به دنيا و رغبت به آن، اصل اصول شقاوت و احتجاب است. و نيز معلوم شود كه زهد مفتاح باب خيرات است، و چنانچه سابق بر اين ذكر شد، خود زهد مقصود بالذات نيست، چنانچه مفتاح، خود مقصود بالذات نيست، بلكه براى فتح باب است. پس فتح باب سعادت و معرفت با زهد شود.
پس از آن، حضرت صادق - عليه السلام - خود به طور اختصار، اوّل درجه زهد و اوّل درجه خيرات را بيان فرمود، و از حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - نقل فرمود كه حلاوت و شيرينى ايمان را كسى نمى‏يابد، مگر با زهد و عدم مبالات به امثال مأكولات اين دنيا، و تا از منزل حيوانى و بطن و فرج نگذرد، به مقام روحانى و منزل انسانى نخواهد رسيد.
ما اكنون كه در درجه حيوانات و منزل بهائم هستيم، از حقيقت ايمان بلكه اسلام، جز اسمى و حرفى نمى‏دانيم از اين معنى، حلاوت و شيرينى ايمان را نمى‏فهميم. تا قلب ذائقه پيدا نكند، چشيدن حلاوت براى آن ميسور [نيست‏]، و تا در منزل حيوانيت است، قلبى نيست تا ذائقه [اى‏] داشته باشد.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 310
و بإسناده عن أبي عبد اللّه - عليه السّلام: -إنّ في كتاب على - عليه السّلام -: «إنّما مثل الدّنيا كمثل الحيّة، ما ألين مسّها و في جوفها السّمّ النّاقع يحذرها الرّجل العاقل، و يهوي إليها الصّبيّ الجاهل.»
[1] امير المؤمنين - عليه السلام - كه عارف به مقامات روحانى و هادى طرق انسانيّت است و باطن و ظاهر اشياء پيش او آشكارا و ظاهر است، دنيا را از هر كس بهتر مى‏شناسد. او مى‏داند كه دنيا ظاهرش فريبنده و لذّت بخش است، ولى در هر لذّتى بازماندن از سعاداتى است و فرو رفتن در مهالكى است كه غافل جاهل آن را نمى‏داند و باور نمى‏كند. طفلى كه جز ظاهر تميز چيزى نمى‏دهد، مارى خوش خط و خال را كه ببيند، با كمال عشق و اشتياق به سوى آن روان شود، و هر چه او را تحذير كنند، باورش نمى‏آيد.
بيچاره بر هلاك تن خويشتن عجول [2] اين همه پيران طريقت و سالكان راه هدايت و راهنمايان انسانيت و كتب آسمانى و صحف انبياء عظام و اخبار اولياء كرام و نصيحت اهل معرفت و اصحاب قلوب در قلب ما غافلان جاهل هيچ تأثيرى نكرده و نمى‏كند، و ظاهر خوش خط و خال آن و زينتها و زخارف آن ما را از زهر كشنده‏اى كه در باطن دارد غافل كرده، روزى كشف باطن آن بر ما شود كه احتراز از مفاسد آن ممكن‏
__________________________________________________
[1] امام صادق - عليه السلام - فرمودند: همانا در كتاب على - عليه السلام - آمده است: به درستى كه مثل دنيا، مانند مارى است كه به گاه لمس كردن، بسيار نرم است، در حاليكه درون آن را سمّى كشنده، پر كرده است، انسان عاقل از آن پرهيز مى‏كند، ولى طفل نادان به آن تمايل پيدا مى‏كند.
(اصول كافي، ج 2، ص 104، باب ذمّ الدّنيا و الزّهد فيها، ح 22).
[2] تمام بيت سعدى اين است:
گنجشك بين كه صحبت شاهينش آرزوست بيچاره در هلاك تن خويشتن عجول(كليّات سعدى شيرازى، ص 627، طيّبات).
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 311
نباشد، زيرا كه صورت آن نقش باطن شده و فطرت پاك و پاكيزه آلوده به آن شده است، همان طور كه طلا با مواد ديگر مخلوط شود كه تا آن را ذوب نكنند، نتوان خالص آن را بيرون آورد و طلاى خالص را به دست آورد. فطرت انسانى چون معدن طلا و نقره خالص است:«النّاس معادن كمعادن الذّهب و الفضّة.»«»
و در فطرت خالصه جز حبّ حق تعالى - كه كمال مطلق است - نيست، و چون با محبت غير حق تعالى اختلاط پيدا كرد، از خلوص خارج شود. و بدتر و بالاتر اختلاط، آن است كه با محبّت دنيا و طبيعت آميخته و آلوده شود، كه چون اين آميختگى و آلودگى دست داد، به كلّى صفحه قلب را كه به حسب فطرت، صافى بود، زنگار بگيرد و هيچ حقيقتى در او به آن طور كه هست، نمايش پيدا نكند، بلكه يا اصلا از حقايق در آن نقشى واقع نشود، و يا به طور اعوجاج و انحراف واقع [شود]فَأمَّا الَّذِيْنَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيْلِهِ 3: 7.«» قلوب معوجه منحرفه كه مختلط با هواهاى نفسانيّه و حبّ نفس و دنيا شده است، تأويل كتاب شريف الهى و تأويل آيات تدوينيّه، بلكه تكوينيّه را بر طبق هواهاى نفسانيه خود كنند، و اين تفسير به رأى است كه تصرّف شيطان و نفس در آن دخالت دارد، و اين تفسير باطل و حرام است.
تأويل كتاب الهى كه عبارت از برگرداندن صورت به معنى و قشر به لبّ است، به طور كمال ميسّر نشود، مگر براى آنان كه خود آنها منحرف و معوج نباشند، و جز نور حق - تعالى شأنه - در قلب آنها چيزى نباشد، و به مقام مشيّت
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 312
مطلقه و فناى مطلق كه مقام تأويل است، رسيده باشند. و آن نيست مگر [براى‏] رسول مكرّم و خلفاى مقدّس او - عليهم الصلاة و السلام - كه آنها راسخان در علم و معرفتند«»وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيْلَهُ إلا اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ 3: 7.«» و اين مطلب را تفصيلى سزا است كه اكنون از آن معذورم، و الحمد للّه أوّلا و آخرا.