فصل چهارم [موعظت براى اصلاح نفس]
هان اى عزيز اگر انسان اين مطالبى را كه به موازين برهانيّه، پيش اهلش ثابت«» و به نور كشف و شهود، نزد اصحاب معرفت مشهود است«» و مطابق
شرححديثجنودعقلوجهل ص : 286
اشارات، بلكه صراحات كتاب الهى«» و احاديث شريفه وارده از اهل بيت وحى و تنزيل است«»، احتمال نيز دهد، بايد آرام نگيرد تا نفس را اصلاح كند.
مصيبت در آن است كه جميع آيات باهره كتب آسمانى و تمام احاديث شريفه اهل بيت عصمت، از انبياء عظام و اولياء كرام، و تمام براهين اصحاب حكمت و فلسفه و مشاهدات ارباب رياضت و شهود، در قلوب قاسيه و دلهاى سخت ما ايجاد احتمال نكرده، و عمل ما مثل اشخاصى است كه يقين حتمى به كذب همه - نعوذ باللّه - داريم.
عزيزا اگر به هر يك از ما يك طفل ده ساله [اى] اطلاع دهد كه خانهات آتش گرفت يا پسرت در آب افتاد و الآن غرق مىشود، آيا اگر اشتغال به هر كار مهمّى داشته باشيم، دست از آن برداشته، در تعقيب اين اخبار هولناك سراسيمه مىدويم يا آن كه با اطمينان نفس نشسته اعتناء نمىكنيم؟ اكنون چه شده است، تمام آيات و اخبار و برهان و عيان به قدر خبر يك بچه ده ساله در ما تأثير نكرده.
اگر تأثير كرده بود، راحتى را از ما سلب نموده بود. آيا اين كورى باطن و عماى قلب را بايد به چه نحو معالجه كرد؟ آيا اين مرض قلبى محتاج به علاج و طبيب هست؟ آيا راهى براى علاج اين احتجاب و ظلمت هست؟ آيا كسى كه به مقدار خبر يك طفل نابالغ خبر انبياء و كتب آسمانى را نشمرده، بايد او را مؤمن دانست، و خواص ايمان را براى او ثابت كرد؟ اگر آنچه را كه مذكور شد با مراجعه به احوال خود درست يافتى، بدان كه
شرححديثجنودعقلوجهل ص : 287
دود شهوت و غضب چشم باطن ما را كور كرده، و مجارى ادراك ما را بسته، و تصرف شيطان و نفس گوش ما را از شنيدن حق و آيات الهيّه كر نموده، با چشم بسته و گوش كر نتوان حقايق را دريافت كرد.
چنانچه خداى تعالى در سوره مباركه اعراف در آيه 179، در بيان احوال بعضى از ما مىفرمايد:وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيْرا مِنَ الْجِنِّ وَ الإنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لا يَسْمَعُونَ بِهَا اولئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ اولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ 7: 179.«» علامت جهنمى بودن آن است كه دلى را كه براى تفقّه و تدبّر در آيات كريمه صحف تكوين و تدوين خلق فرموده، و چشم و گوشى را كه براى بصيرت و شنوائى حقايق الهيّه مرحمت فرموده، در آنها صرف نشود، و از افق حيوانيّت تجاوز ننمايد، و به مقام انسانيّت لااقل كه مقام تدبيرات عقليّه است، نرسد. چنين انسانى به حقيقت حيوان - گرچه به صورت دنياوى ملكى انسان مىنمايد -، بلكه گمراهتر از ساير حيوانات است، به وجوهى كه يكى از آنها، آن است:
انسان اگر از طريق مستقيم منحرف شد، در هر بابى از ابواب بهيميّت و سبعيّت و شيطنت از ساير بهايم و سباع و شياطين جلو مىافتد، زيرا كه از براى قواى او سمت اطلاق است و ديگر موجودات محدود و مقيّدند، شهوت بهيمى او آخر ندارد، آتش غضب او عالم سوز است، شيطنت و روباهبازى او اهل عالم را بدبخت و بيچاره مىكند.
شرححديثجنودعقلوجهل ص : 288
عزيزا اين آيات الهيّه و تعاليم ربانيّه براى بيدار كردن ما بيچارههاى خواب، و هشيار نمودن ما سرمستان غافل آمده. اين قصص قرآنيّه كه حاصل معارف تمام انبياء، و خلاصه سير و رشد همه اولياء، و بيان درد و درمان هر عيب و مرض نفسانى، و نور هدايت طريق الهى و انسانى است، براى قصه گفتن و تاريخ عالم نيامده. مقصود از آنها با آن همه تشريفات در تنزيل و نزول، بيان تاريخ گذشتگان نيست براى صرف اطلاع و تاريخ دانى.
مقصود خدا را، از مقصد مسعودى«» و طبرى«» و امثال آنها تميز بده، و به نظر تاريخ و ادب و فصاحت و بلاغت به قرآن شريف نظر مكن كه اين صورت، خود حجابى است بس ضخيم.
قرآن كتاب رشد معنوى و تعاليم الهيّه مربوط به مقاصد اهل دنيا نيست.
تمام مقاصد دنياوى مقاصد حيوانى است و انسان در تعقيب هر مقصدى كه به دنيا نتيجهاش برگردد، برود، از افق حيوانى خارج نشده، بلكه مادامى كه در
شرححديثجنودعقلوجهل ص : 289
بند مقاصد شهوات و لذّات است - چه دنياوى و چه اخروى - در افق حيوانيّت است، و به حسب بعض مراتب، داخل آيه شريفه است كه مىفرمايد:اولئِكَ كَالأنْعَامِ 7: 179.«» آن آدمى زاده [اى] كه از تمام زحمات و رنجهاى انبياء و اولياء و تمام آيات الهيّه و صحف سماويّه و جميع اخبار و احاديث جز شهوت بطن و فرج، چيزى نيافت، و تمام مقاصد الهى و انبياء عظام را براى لذّات بطن و فرج دانست، و تمام عبادات و تحصيل علوم و معارف را وسيله رسيدن به آن لذّات قرار داد، آن أنعامى است كه بى خود به خود گمان آدم زاده برده، آدم زاده بايد معلّم به تعليم اسماء باشد. حق تعالى خاصيت و فضيلت آدم را به تعليم اسماء قرار داد و او را به همه موجودات به خاصيت علم و معارف تفضيل داده، و الا ملاذّ بطن و فرجى و مقاصد حيوانى و خواص و آثار آن موجب فضيلتى نيست.
|