شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 7
مقدّمة
بايد دانست كه نويسنده در نظر ندارد كه بحث در اطراف جهات علميّه اين حديث شريف كند، به جهاتى:
اوّل: قصور باع و قلّة اطلاع در اين ميدان.
دوم: آن كه شرّاح «كافى» شريف«» - كه از اعاظم علماء و افاخم فضلاء و زبده محققين و قدوه مدقّقين و اساتيد علم و ايقان و اساطين فلسفه و عرفانند.
براى كسى جاى كلام نگذاشتند و در هر رشته‏اى دست أخلاف را از رشته سخن كوتاه نمودند، - جزاهم اللّه عن الإسلام خيرا.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 8
سوم: آن كه استفاده از نكات علميه منحصر به اهل علم و فضل است و دست عامّه از آن كوتاه است و ما را نظر به استفاده عموم بلكه عوامّ است.
چهارم - و آن عمده است -: آن كه مقصود مهم از صدور اين احاديث شريفه و مقصد اسنى از بسط علوم الهيّه، افهام نكات علميّه و فلسفيّه و جهات تاريخيّه و ادبيّه نيست و نبوده، بلكه غايت القصواى آن سبكبار نمودن نفوس است از عالم مظلم طبيعت و توجّه دادن ارواح است به عالم غيب و منقطع نمودن طاير روح است از شاخسار درخت دنيا، كه اصل شجره خبيثه است، و پرواز دادن آن است به سوى فضاى عالم قدس و محفل انس، كه روح شجره طيّبه است. و اين حاصل نيايد مگر از تصفيه عقول و تزكيه نفوس و اصلاح احوال و تخليص اعمال.
چنانچه رسول خدا - صلى اللّه عليه و آله و سلم - در حديث شريف كافى، كه علم را منحصر فرمود به سه چيز«»، تعبير از قسم اوّل، كه علم عقايد است، به «آيه و نشانه محكمه» فرمود و اين بدين نكته است كه حتّى علوم عقايد نيز بايد آيت الهيّه باشد و منظور و مقصود از آن، طلب حق و جستجوى محبوب مطلق باشد، كه اگر متكلّمى فرضا يا حكيمى نقد عمر خود را صرف در شعب متشتّته و فنون متكثره علم كلام و حكمت كند، و علم آيت الهى و آلت حق جوئى و حق خواهى نباشد، خود آن علم حجاب، بلكه حجاب اكبر شود، و علمش علم الهى، و حكمتش حكمت الهيه نخواهد بود. بلكه پس از بحث بسيار و قال و قيل بى‏شمار، قلب را به عالم طبيعت كثرت، اعتناء افزون شود و روح را به شاخسار
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 9
شجره خبيثه، تعلق محكم گردد.
حكيم، وقتى الهى و عالم هنگامى ربّانى و روحانى شود كه علمش الهى و ربّانى باشد و اگر علمى از توحيد و تجريد فرضا بحث كند، ولى حق طلبى و خدا خواهى او را به اين بحث نكشانده باشد، بلكه خود علم و فنون بديعه آن بلكه نفس و جلوه‏هاى آن او را دعوت كرده باشد، علمش آيت و نمونه و نشانه نيست و حكمتش الهيّه نيست، بلكه نفسانيه و طبيعيّه است.
پس اين كه نزد علماء مشهور است كه يك قسم از علوم است كه خودش منظور است في نفسه - كه در مقابل علوم عمليّه است«» - در نظر قاصر درست نيايد، بلكه جميع علوم معتبره را سمت مقدّميت است، منتهى هر يك براى چيزى و به طورى مقدمه است. پس علم توحيد و توحيد علمى مقدمه است براى حصول توحيد قلبى، كه توحيد عملى است، و با تعمّل و تذكّر و ارتياض قلبى حاصل شود.
چه بسا كسانى كه صرف عمر در توحيد علمى نموده و تمام اوقات را به مطالعه و مباحثه و تعليم و تعلّم آن مصروف كردند و صبغه توحيد نيافته‏اند و عالم الهى و حكيم ربّانى نشده، تزلزل قلبى آنها از ديگران بيشتر است، زيرا كه علوم آنها سمت آيه بودن نداشته و با ارتياضات قلبيّه سر و كار نداشته‏اند و گمان كرده‏اند با مدارسه فقط، اين منزل طى مى‏شود.
اى عزيز جميع علوم شرعيّه مقدمه معرفت اللّه و حصول حقيقت توحيد
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 10
است در قلب - كه آن صبغة اللّه است:وَ مَنْ أحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً 2: 138[1] - غايت امر آن كه بعضى مقدمه قريبه و بعضى بعيده و بعضى بلا واسطه و بعضى مع الواسطه است.
علم فقه، مقدمه عمل است و اعمال عبادى، خود، مقدمه حصول معارف و تحصيل توحيد و تجريد است، اگر به آداب شرعيه قلبيّه و قالبيّه و ظاهريّه و باطنيّه آن قيام شود. و نقض نتوان نمود كه از عبادات چهل - پنجاه ساله ما هيچ معارف و حقايقى حاصل نيامده است، چه از علوم ما نيز هيچ «كيفيت و حالى حاصل نشده» [2] و ما را سر و كارى با توحيد و تجريد، كه قرة العين اولياء - عليهم السلام - است، نبوده و نيست. و آن شعبه از علم فقه، كه در سياست مدن و تدبير منزل و تعمير بلاد و تنظيم عباد است، نيز مقدمه آن اعمال است كه آنها دخالت تام تمام در حصول توحيد و معارف دارند كه تفصيل آن از حيطه اين مختصر خارج است.
و همين نحو، علم به منجيات و مهلكات در علم اخلاق، مقدمه [است‏] براى تهذيب نفوس، كه آن مقدمه است براى حصول حقايق معارف و لياقت نفس براى جلوه توحيد، و اين نزد اهلش پر واضح است و براى جاحدين نيز معلوم نخواهد شد، گر چه «مثنوى هفتاد من كاغذ شود». [3]
__________________________________________________
[1] و رنگ چه كسى از رنگ خداوند بهتر است؟ (بقره - 138).
[2] اقتباس است از اين بيت شيخ بهايى (قدّس سرّه):
علم رسمى سر به سر، قيل است و قال نى از او كيفيّتى حاصل نه حال(كليّات اشعار شيخ بهايى، ص 181).
[3] تمام بيت اين است:
گر بگويم شرح اين، بى حدّ شود مثنوي هفتاد من، كاغذ شود(مثنوي معنوي، جلال الدين مولوى، دفتر سوّم، ص 208، (رمضانى) و ص 208، بيت 2 (نيكلسون)).
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 11
از مطلب دور افتاديم و عنان قلم ما را به وادى ديگر كه بس عميق است كشاند. منظور ما اين است كه مقصد قرآن و حديث تصفيه عقول و تزكيه نفوس است براى حاصل شدن مقصد اعلاى توحيد. و غالبا شرّاح احاديث شريفه و مفسرين قرآن كريم اين نكته را، كه اصل اصول است، مورد نظر قرار ندادند و سرسرى از آن گذشته‏اند و جهاتى را كه مقصود از نزول قرآن و صدور احاديث به هيچ وجه نبوده، از قبيل جهات ادبى و فلسفى و تاريخى و امثال آن، مورد بحث و تدقيق و فحص و تحقيق قرار داده‏اند.
حتّى علماء اخلاق هم كه تدوين اين علم كردند، يا به طريق علمى - فلسفى بحث و تفتيش كردند مثل كتاب شريف «طهارة الأعراق»«» محقق بزرگ «ابن مسكويه»«» و كتاب شريف «اخلاق ناصرى»«» تأليف حكيم متألّه و فيلسوف
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 12
متبحّر افضل المتأخّرين نصير الملّة و الدّين«» - قدّس اللّه نفسه الزكيّة - و بسيارى از [قسمتهاى‏] كتاب «احياء العلوم»«» «غزالى»«» - و اين نحو تأليف علمى را در تصفيه اخلاق و تهذيب باطن تأثيرى بسزا نيست، اگر نگوييم اصلا و رأسا نيست - و يا از قبيل تاريخ الأخلاق است - به اصطلاح نويسنده - كه مشتمل بر قصص و حكايات و امثال و وقايع است، كه صرف وقت در آن انسان را از مقصد اصلى باز مى‏دارد.
كتاب «احياء العلوم» كه تمام فضلاء او را به مدح و ثنا ياد مى‏كنند و او را بدء و ختم علم اخلاق مى‏پندارند«»، به نظر نويسنده در اصلاح اخلاق و قلع ماده
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 13
فساد و تهذيب باطن كمكى نمى‏كند، بلكه كثرت ابحاث اختراعيّه و زيادى شعب علميّه و غير علميّه آن و نقلهاى بى‏فايده راست و دروغ آن«» انسان را از مقصد اصلى باز مى‏دارد و از تهذيب و تطهير اخلاق عقب مى‏اندازد.
بالجمله، به نظر قاصر، اخلاق علمى و تاريخى و همين طور تفسير ادبى و علمى و شرح احاديث بدين منوال از مقصد و مقصود دور افتادن و تبعيد قريب نمودن است. نويسنده را عقيده آن است كه مهم در علم اخلاق و شرح احاديث مربوطه به آن يا تفسير آيات شريفه راجعه به آن، آن است كه نويسنده آن با ابشار و تنذير و موعظت و نصيحت و تذكّر دادن و يادآورى كردن، هر يك از مقاصد خود را در نفوس جايگزين كند. و به عبارت ديگر، كتاب اخلاق، موعظه كتبيّه بايد باشد و خود معالجه كند دردها و عيبها را، نه آن كه راه علاج نشان دهد.
ريشه‏هاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، يك نفر را به مقصد نزديك نكند و يك قلب ظلمانى را نور ندهد و يك خلق فاسد را اصلاح ننمايد.
كتاب اخلاق آن است كه به مطالعه آن، نفس قاسى نرم، و غير مهذّب مهذّب، و ظلمانى نورانى شود، و آن، به آن است كه عالم در ضمن راهنمايى، راهبر و در ضمن ارائه علاج، معالج باشد و كتاب، خود، دواى درد باشد نه نسخه دوانما.
طبيب روحانى بايد كلامش حكم دوا داشته باشد نه حكم نسخه. و اين كتب مذكوره نسخه هستند نه دوا، بلكه اگر جرأت بود مى‏گفتم: «نسخه بودن بعضى از آنها نيز مشكوك است»، ولى از اين وادى صرف نظر كردن اولى است.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 14
نويسنده، راه نوشتن كتاب اخلاق را باز كردم كه اگر عالمى نويسنده و قادر بر تقرير و تحرير پيدا شد، اين طرز بنويسد، نه آن كه خود من را چنين قدرت يا قلم شكسته‏ام را اين توانايى يا قلب ظلمانيم را اين بينائى است. و معلوم است اشكال نمودن سهل است، ولى حل آن كردن مشكل است. و ما از خداى متعال توفيق مى‏طلبيم كه قلب سخت ما را نرمى دهد و اخلاص را نصيب فرمايد كه شايد از اين نوشته نالايق دلى به دست آيد، إنّه ولىّ الفضل و الانعام.