فصل دوّم در تعقيب اين مقصد و موعظت در اين باب‏
حبيبا لختى از خواب گران برخيز، و راه و رسم عاشقان درگاه را برگير، و دست و رويى از اين عالم ظلمت و كدورت و شيطانيّت شستشو كن، و پا به كوى دوستان نه، بلكه به سوى كوى دوست حركتى كن.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 272
عزيزا اين چند روز مهلت الهى عن قريب به سر آيد، و ما را - خواهى نخواهى - خواهند از اين دنيا برد، پس اگر با اختيار بر وى روح و ريحان است و كرامات خدا، و اگر با زور و سختى ببرند، نزع است و صعق است و فشار است و ظلمت و كدورت.
مثل ما در اين دنيا، مثل درختى است كه ريشه به زمين بند نموده، هر چه نورس باشد، زودتر و سهلتر ريشه آن بيرون آيد. و في المثل اگر درخت احساس درد و سختى مى‏كرد، هر چه ريشه آن كمتر و سست‏تر بود، درد و سختى كمتر بود. نو نهالى را كه تازه پنجه به زمين بند كرده، با زور كمى تمام ريشه‏اش بى‏زحمت و فشار بيرون آيد، ولى چون سالها بر آن گذشت، و ريشه‏هاى آن در اعماق زمين فرو رفت، و ريشه‏هاى اصلى و فرعى آن در باطن ارض پنجه افكند و محكم شد، در بيرون آوردن آن محتاج به تيشه و تبر شوند تا ريشه‏هاى او را قطع كنند و درهم شكنند. اكنون اگر درخت، احساس درد مى‏كرد در اين كندن، بين اين دو چقدر فرق بود ريشه حبّ دنيا و نفس - كه به منزله ريشه اصلى است - و فروع آنها از حرص و طمع و حبّ زن و فرزند و مال و جاه و امثال آن تا در نفس، نورس و نو نهال است، اگر انسان را بخواهند از آنها جدا كنند و ببرند، زحمتى ندارد، نه فشار عمّال موت و ملائكه اللّه را لازم دارد و نه فشار بر روح و روان انسانى واقع شود.
و اگر خداى نخواسته ريشه‏هاى آن در عالم طبيعت و دنيا محكم شد و پهن گرديد و بسط پيدا كرد، بسط آن چون بسط ريشه درخت نيست، بلكه در تمام عالم طبيعت ريشه مى‏دواند.
درخت هر چه بزرگ شود، چند مترى بيشتر از زمين را فرا نگيرد و ريشه
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 273
ندواند، ولى درخت حبّ دنيا به تمام پهنا در عالم طبيعت - در ظاهر و باطن - ريشه افكند و تمام عالم را در تحت حيازت بيرون«» آورده، و لهذا از بن كندن اين درخت را، به سلامت ممكن نيست. انسان با اين محبت در خطرى عظيم است، ممكن است وقت معاينه عالم غيب كه بقايايى از حيات ملكى نيز باقى است، چون كشف حجاب ملكوت تا اندازه‏اى شود، انسان ببيند كه براى او در آن عالم چه تهيه شده و او را از محبوبش - حق تعالى - و مأمورين او جدا كنند، و به دركات و ظلمات آن عالم كشانند. انسان با بغض و عداوت حق تعالى و مأمورين او از ملائكه عمّاله از دنيا خارج شود، و معلوم است حال چنين شخصى، چه خواهد بود.
و در روايت كافى شريف اشاره به اين معنى فرموده، راوى حديث گويد: از حضرت صادق سؤال كردم كه كسى كه دوست داشته باشد لقاء خدا را، خداوند ملاقات او را دوست دارد، و كسى كه خشمناك باشد از ملاقات خدا، خداوند خشمناك است، از ملاقات او؟ فرمود: «آرى». گفت، گفتم: به خدا قسم كه ما كراهت داريم از مردن. فرمود: «چنين نيست كه گمان كردى، همانا اين وقت معاينه است. وقتى كه ببيند آنچه را دوست دارد، چيزى محبوبتر پيش او از ورود به خدا نيست، و خدا دوست دارد ملاقات او را و او نيز دوست دارد ملاقات خدا را در اين هنگام. و چون ديد آنچه را كه كراهت دارد، هيچ چيز مبغوضتر نيست پيش او از ملاقات خدا، خداى تعالى هم خشمناك است از ملاقات او.»«» انتهى.
معلوم مى‏شود كه قبل از خروج از اين عالم، انسان بعضى از مقامات و درجات
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 274
و دركات خود را معاينه كند، و يا با سعادت تمام كه صورت كمال آن حبّ خداوندگار است، و يا با شقاوت كامل كه باطن آن بغض حق است، از دنيا خارج شود. و در اخبار و آثار«» و مكاشفات بزرگان«» اين معنى بسيار مذكور است.
انسان اگر احتمال هم بدهد كه حبّ دنيا موجب چنين مفسده‏اى است و منتهى به سوء عاقبت شود، بايد لحظه [اى‏] آرام نگيرد تا اين حبّ را از دل ريشه كن كند، و البته با رياضات علمى و عملى ممكن است انسان موفق به اين مقصد شود.
آرى در ابتدا امر، ورود در هر يك از مقامات عارفين و قطع هر مرحله از مراحل سلوك مشكل به نظر آيد. شيطان و نفس نيز به اين معنى كمك كند كه انسان را نگذارد وارد سلوك شود، ولى پس از ورود كم كم راه سهل و طريق آسان شود، هر قدمى كه در راه حق و آخرت، انسان بردارد، براى قدم ديگر، نور هدايت الهى راه را روشن كند و سلوك را سهل و آسان فرمايد.