فصل اوّل [مقصود از فهم و حمق‏]
«فهم» گاهى اطلاق شود بر سرعت انتقال و تفطّن، و گاهى اطلاق شود بر صفاى باطنى نفس و حدّت آن كه موجب سرعت انتقال است. و مقابل اول، كندى و بلادت است، و مقابل دوم حالت كدورت نفسانيّه است«» كه لازم آن غباوت و حمق است، و در هر حال «حمق» معنى جامع مقابل آن يا لازم مقابل آن است.
و ممكن است، در اين مقام به مناسبت صدور آن از منازل وحى و نبوّت و مربّيان بشر و انسانيّت مراد از «فهم»، حالت صفاى باطن براى ادراك روحانيّات
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 270
باشد، چنانچه «حمق» حالت كدورت و ظلمت نفس باشد كه موجب غباوت در ادراك حقايق روحانيّه و مطالب عرفانيّه شود.
و بايد دانست كه نفس انسانى چون آينه‏اى است كه در اوّل فطرت، مصفّى و خالى از هر گونه كدورت و ظلمت است. پس اگر اين آئينه مصفّاى نورانى با عالم انوار و اسرار مواجه شود - كه مناسب با جوهر ذات او است - كم كم از مقام نقص نورانيّت به كمال روحانيّت و نورانيّت ترقّى كند تا آن جا كه از تمام انواع كدورات و ظلمات رهائى يابد، و از قريه مظلمه طبيعت و بيت مظلم نفسيّت خلاصى يابد و هجرت كند، پس نصيب او مشاهده جمال جميل گردد و اجر او بر خدا واقع شود. چنانچه شايد اشاره به اين معنى باشد آيه شريفه:وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِرَا إلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَى اللّهِ 4: 100«»،و همين طور آيه شريفه:اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَى النُّورِ 2: 257.«» آرى، كسى كه متولّى و متصرّف باطن و ظاهر او حق تعالى باشد، و در مملكت وجودش جز حق تعالى تصرف نكند، ارض ظلمانى او مبدّل به نور الهى شودوَ أشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا 39: 69«»و از تمام انواع ظلمتها و كدورتها خلاصى يابد، و به نور مطلق كه مساوق وحدت مطلقه است رسد. و از اين جهت، شايد نور را مفرد و ظلمات را به صيغه جمع ذكر فرموده.
و اگر مرآت مصفّاى نفس را مواجه با عالم كدورت و ظلمت و دار طبيعت -
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 271
كه اسفل سافلين است - كند به واسطه مخالف بودن آن با جوهر ذات او كه از عالم نور است، كم كم كدورت طبيعت در او اثر كند، و او را ظلمانى و كدر كند، و غبار و زنگار طبيعت وجه مرآت ذات او را فرا گيرد. پس، از فهم روحانيات كور شود و از ادراك معارف الهيّه و فهم آيات ربّانيّه محروم و محجوب شود. و كم كم اين احتجاب و حمق روزافزون گردد تا آن كه نفس، سجّينى و از جنس سجّين گرددفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضَا 2: 10«»،وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إلَى الْظُّلُمَاتِ 2: 257«»،وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أكِنَّةً أنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرا 6: 25.«» و در آيات شريفه قرآنيه به اين دو مقام بسيار اشاره شده است، و خيلى مورد عنايت ذات مقدّس حق - جلّ و علا - است، چه كه تمام شرايع الهيّه، مقصد اصلى آنها همان نشر معارف است، و آن حاصل نشود جز به علاج نفوس و طرد آنها از ظلمت طبيعت، و خلاص آنها به عالم نورانيّت.