فصل چهارم در ذكر شمّه مختصرى در فضايل علم از طريق نقل‏
چه كه ذكر تمام آن از نطاق قدرت خارج و در تحت ميزان تحرير بدين مختصرات در نيايد، زيرا كه قرآن كريم به طورى درباره شأن علم و علماء و متعلّمان، اهتمام فرموده كه انسان را متحيّر كند كه به كدام يك از آيات شريفه تمسك كند. چنانچه در تشريف آدم - عليه السلام - فرمايد:وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ كُلَّهَا 2: 31«».و تعليم اسماء را سبب تقدّم او بر صنوف ملائكة اللّه قرار داد، و فضل او را بر ملكوتيّين به دانش و تعلّم اسماء اثبات فرمود. و اگر چيزى در اين مقام از حقيقت علم بالاتر بود، خداى تعالى به آن تعجيز مى‏فرمود ملائكه را، و تفضيل مى‏داد أبو البشر را.
از اين جا معلوم شود كه علم به اسماء افضل همه فضايل است و البته اين علم، علم به طرق استدلال و علم به مفاهيم و كليّات و اعتباريّات نيست، زيرا كه در آن فضلى نيست كه حق تعالى آن را موجب فخر آدم و تشريف او قرار دهد.
پس مقصود، علم به حقايق اسماء است، و رؤيت فناء خلق در حق كه حقيقت اسميّت بدان متقوّم است، در مقابل نظر ابليس كه نظر استقلال به طين آدم و نار خود بود، و آن عين جهالت و ضلالت است. و اين امتياز آدم از ابليس دستور
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 264
كلّى است از براى بنى آدم كه بايد خود را به مقام آدميّت كه تعلّم اسماء است برسانند، و نظر آنها به موجودات، نظر آيه و اسم باشد، نه نظر ابليس كه نظر استقلال است.
و خداى تعالى در اوّل سوره [اى‏] كه به پيغمبر خود نازل نمود فرموده:
إقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ. إقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْاكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ 96: 1 - 5.«» و اين آيات شريفه را دليل بر تقدم علم از تمام فضايل دانسته‏اند، به وجوهى:
اوّل، آن كه در بدو نزول وحى و مفتتح كتاب كريم خود، پس از نعمت خلقت، نعمت علم را گوشزد رسول خود فرموده. پس اگر فضيلتى بالاتر از علم متصوّر بود، مناسب بود آن را ذكر فرموده باشد.
دوّم، آن كه وجه تناسب بين آيات شريفه در اين سوره - كه در يك آيه فرمايد خلق انسان را از علق فرموده، و پس آن مقام تعليم به قلم و تعليم ما لم يعلم را ذكر فرمايد - آن است كه مقام قدرت خود را مى‏خواهد گوشزد كند كه از يك ماده كثيفه متعفّنه كه أخسّ موجود است، يك موجود شريف عالمى خلق فرمود كه اشرف كائنات است، و اگر علم اشرف فضايل انسانيه نباشد، مناسب نباشد ذكر آن در اين مقام.
سوّم، آن كه ترتّب حكم بر وصفى، مشعر به عليت است، و حق تعالى در اين آيات خود را به اكرميّت توصيف فرموده، و تعليم را بر آن مرتب فرموده،
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 265
پس معلوم مى‏شود اكرميّت حق تعالى علّت براى تعليم علم است، و اگر چيزى افضل از علم بود، مناسب بود در اين مقام كه با صيغه افعل التفضيل ذكر شد، آن مذكور شود.«» چهارم، وجهى است كه به نظر نويسنده رسيد در اين حال، و آن از تفضّلات خداوند كريم است كه تعليم كند، انسان را آنچه ندانسته است. آن وجه آن است كه خداى تعالى خلقت انسان و تعليم او را به ربّ محمّد - صلّى اللّه عليه و آله - نسبت داده، و ربّ محمّد - صلّى اللّه عليه و آله - چنانچه در علم اسماء مقرّر است، اسم جامع اعظم است، و اين اسم اعظم مبدأ خلقت انسان كامل است، و ديگر موجودات لياقت مبدئيت اين اسم را ندارند. و خداى - تبارك و تعالى - از غايت تشريف علم و عظمت آن، خلقت او را نيز به ربّ خاص به محمّد - صلّى اللّه عليه و آله - نسبت داده، و حق تعالى در مواردى كه عنايت خاص به امرى دارد، ربّ محمّد - صلّى اللّه عليه و آله - را ذكر مى‏فرمايد، چنانچه از مطالعه قرآن كريم و مراجعه به آيات شريفه كه به اين سياق است، معلوم شود.
چنانچه در آيه شريفه سوره «هود» فرمايد:مَا مِنْ دَابَّةٍ إلا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إنَّ رَبّي عَلَى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ 11: 56«»،صراط مستقيم را به ربّ محمّد - صلّى اللّه عليه و آله - نسبت داده، و اين علاوه بر تناسب مقام استقامت مطلقه با ربّ انسان كامل، به واسطه غايت عنايت به مطلوب، اين اضافه مذكور شده.
و نيز در آيه شريفه تحكيم فرمايد:
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 266
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ 4: 65«»... إلى آخره و در سوره حجر فرمايد:فَوَ رَبِّكَ لَنَسئَلَنَّهُمْ أجْمَعينَ 15: 92«»،و اين موارد، مورد عنايت خاص است.
بالجمله نسبت تعليم را به ربّ انسان كامل دادن، بزرگتر عظمت است از براى حقيقت علم، چنانچه واضح است.
و از آياتى كه غايت شرف علم و فضيلت آن را مدلّل كند، آيه شريفه‏شَهِدَ اللّهُ أنَّهُ لا إلهَ إلا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ اولُوا العِلْمِ 3: 18«»است كه شهادت أولوا العلم را قرين با شهادت خود و ملائكه قرار داده، و اصل قرين بودن گر چه فضيلت عظيمى است، ولى در كيفيت شهادت نيز شايد قرين باشند، و اين از غايت كمال و عظمت است، زيرا كه شهادت حق - تعالى شأنه - فقط شهادت قولى نيست، چنانچه شهادت ملائكه نيز شهادت قولى محض نيست، بلكه اين شهادت ذاتى [است‏] كه نفس كمال وجود دليل بر وحدت است، چنانچه در محل خود مقرر است.«» و بنا بر اين براى أولوا العلم نيز مقام صرافت وجود ثابت شده است، و اين كمالى است كه فوق آن كمالى نيست.
و علم تأويل قرآن را به راسخين در علم اختصاص داده پس از ذات مقدّس خود، چنانچه فرموده:وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيْلَهُ إلا اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ 3: 7«»الى غير ذلك از خواصى كه خداوند براى علم و فضايلى كه براى اهل علم مقرر
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 267
فرموده، چون ايمان«» و توحيد«» و خشيت«» و خضوع و خشوع«» و امثال آن كه در قرآن شريف مذكور است.«» و امّا روايات شريفه در اين باب از غايت كثرت قابل احاطه نيست، و ما از ذكر آنها خوددارى مى‏كنيم. هر كس مى‏خواهد رجوع كند به كتب اصحاب«» و در «منية المريد»«» شهيد سعيد«» - رحمه اللّه - شطر كثيرى از آن مرقوم
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 268
است«». طالبين رجوع به آن صحيفه نورانيّه كنند.