فصل سوّم‏
در بيان آنكه علم، از لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل است و جهل، از لوازم فطرت محجوبه و از جنود ابليس است و اين به مراجعه به فطرت بنى الانسان واضح شود كه تمام سلسله بشر، عاشق كمال مطلق هستند، چنانچه سابقا مذكور شد«» و همه متنفر از نقص
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 262
هستند، و چون علم با كمال مطلق مساوق است، پس عشق به كمال عشق به علم است، و همين طور جهل نيز با نقصان توأم و مساوق است. علاوه، خود علم نيز به عنوان خود، مورد علاقه فطرت و جهل مورد تنفر آن است، چنانچه از مراجعه به فطرت بشر ظاهر شود.
غايت امر آن كه در تشخيص علوم، خلاف بين آنها هست، و اين خلاف نيز از احتجاب فطرت است، و الا علم مطلق مورد عشق و علاقه فطرت است. و بايد دانست كه علم به اين معنى مشهور پيش عامّه كه عبارت از علم به مفاهيم و عناوين و علم ارتسامى است، مورد عشق فطرت نيست، زيرا كه اين‏ها گر چه يك وجهه [اى‏] در آن نيز باشد، ولى از جهاتى ناقص هستند، و هر چه در او نقص باشد از حدود عشق فطرت خارج است. پس جميع علوم جزئيه و كليه مفهوميّه، مورد عشق فطرت نخواهد بود، حتى علم باللّه و شئون ذاتيّه و صفاتيّه و افعاليّه.
بلكه مورد علاقه و عشق فطرت، معرفت به طور مشاهده حضوريه است كه به رفع حجب حاصل شود، و حجب همه به نقص و عدم برگردد و آنگاه فطرت به معشوق و مطلوب خود رسد كه جميع حجب ظلمانيّه و نورانيّه از ميان برخيزد. پس شهود جمال جميل مطلق، بى‏حجاب تعيّنات رخ دهد، و در اين مشاهده شهود «كلّ الكمال» حاصل شود، و فطرت به محبوب خود برسد،ألا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 13: 28«»وَ إلَى اللّهِ الْمَصِيرُ 3: 28«»- و إليه المرجع و المآب.
و از اين بيانات و مطالب سابق بر اين، معلوم شود كه علم از لوازم فطرت
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 263
است، به اين معنى كه اگر فطرت محتجب نشود، و در غلاف طبيعت نرود، متوجه به معرفت مطلقه شود، و اگر محتجب شود، به اندازه احتجاب از معرفت باز ماند، تا برسد به آنجا كه جهول مطلق شود.