فصل دوّم [در بيان آنكه علم از افضل فضايل است]
بدان كه علم، از افضل كمالات و اعظم فضايل است، چه كه آن از اشرف اسماء الهيّه و از صفات موجود بما هو موجود است. و نظام وجود و طراز غيب و شهود، به بركت علم منتظم شده، و هر موجودى تحقّقش به اين حقيقت شريفه زيادتر بود، به مقام مقدّس حق و مرتبه قدس واجبى نزديكتر است، بلكه علم و وجود، مساوق هستند، و هر جا شعاع هستى افتاده، به همان اندازه شعاع نور علم افتاده است. از اين جهت، خلوّ از تمام حقيقت علم، خلوّ از تمام حقيقت وجود است، و خالى از آن، معدوم مطلق است.
و اين مطلب، به برهان متين پيوسته است كه دار وجود، دار علم است، و ذرهاى از موجودات حتى جمادات و نباتات خالى از علم نيستند، و به اندازه حظّ
__________________________________________________
[1] تمام بيت اين است:
الا كلّ شىء ما خلا اللّه باطل و كلّ نعيم لا محالة زائل(ديوان لبيد، ص 148).
شرححديثجنودعقلوجهل ص : 260
وجودى، حظّ از علم دارند.«» گر چه از بعض اكابر فلاسفه در باب «اتحاد عاقل و معقول» ظاهر شود كه عالم طبيعت و مادّه خالى از عالميت و معلوميت است«»، به بيانى كه پيش ما تمام نيست. و ما به برهان لمّى متين، اثبات اين مطلب را - كه از شئون توحيد است - فى الحقيقه، به ثبوت رسانديم.«» و حق - تبارك و تعالى - در قرآن شريف به اين مطلب بسيار اعتناء فرموده و در بسيارى آيات، صراحتا اعلان علم موجودات و تسبيح آنها را از ذات مقدّس حق، فرموده.«» و محجوبان، چون اين مطلب را به وجدان يا برهان در نيافتهاند، تسبيح را به تسبيح تكوينى حمل كردند«»، با آن كه تسبيح تكوين، تسبيح نيست، چنانچه واضح است، ولى اهل معرفت به مشاهده حضوريّه، اين حقيقت را دريافتهاند، و در روايات شريفه صراحاتى است در اين باب، كه قابل حمل بر تسبيح تكوينى يا ذكر تكوينى نيست، چنانچه از مراجعه به آنها ظاهر شود.«» بالجمله، نوعا منكران، عدم وجدان را دليل بر عدم وجود گرفتهاند با آن كه آنها علم ملائكة اللّه و علم حق تعالى را هم نيافتهاند.
بالجمله، انسان چون افق وجودش در يك حدّ محدودى است و نيز به واسطه انغمار در طبيعت از غير طبيعت خود محجوب است، عوالم فوق خود و دون خود را نيافته است، بلكه از خود نيز كاملا محجوب است، و لهذا خود را
شرححديثجنودعقلوجهل ص : 261
همين پوست و استخوان و بدن ملكى و ادراكات حسّى و خيالى گمان كرده و از حقيقت و لبّ خود غافل است. از اين جهت، تمام همّ و حزنش براى مقاصد ملكى و تدبيرات بطن و فرج است، و چون از خود غافل و محجوب است، مقاصد انسانى خود را نداند و براى آن قدمى بر ندارد. آرى، كسى كه جز حيات حيوانى چيزى در خود در نيافته، جز مقصد حيوانى به چيزى نپردازد.
بالجمله، علم و خصوصا علم باللّه و اسماء و صفات و آيات ذات مقدّس و علم به آنچه مربوط است با حق تعالى از اعظم فضايل است، و علم به طرق براهين و فنون استدلالات و علم به مهلكات و منجيات و علم به سنن و آداب شريعت مطهره الهيه از مطلوبات غيريّه است كه به واسطه آنها علم باللّه - كه در باب علم مقصد اصلى و مقصود ذاتى است - حاصل شود، چه كه تمام علوم و شرايع حقّه و اعمال موظّفه و آنچه مربوط به علم اديان است، يا اوّلا و بىواسطه يا ثانيا و بالواسطه، به علم باللّه برگردد. و علم باللّه به طور برهان نيز مقصود اصلى نيست، بلكه ميزان در كمال، معرفت اللّه است كه اخيره مراتب آن فناء مطلق است كه ترك تعيّنات و رفض غبار انانيّت و انيّت است - رزقنا اللّه و جميع المؤمنين.
|