شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:لا راحة لمؤمن على الحقيقة الا عند لقاء اللّه، و ما سوى ذلك ففى اربعة اشياء:
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 202
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: نيست هيچ راحتى از براى مؤمن، كه از انحاء كدورت مبرّا باشد، مگر ملاقات كردن رحمت الهى و واصل شدن به جناب عزّت، پس بنا بر اين در دنيا راحت نمى‏باشد، مگر در چهار چيز:
صمت: تعرف به حال قلبك و نفسك فيما يكون بينك و بين باريك.
يكى از راحتهاى دنيا - در صمت و خاموشى است، امّا به شرط آنكه خاموشى مقارن فكر و ذكر باشد و در بدايع و غرايب الهى، تأمّل كند. مثل آنكه با خود بگويد كه: جناب عزّت به حكمت كامله خود، تو را از عدم به وجود آورد و بر ساير مخلوقات، تفضيل داد و صنايع بديعه و غرايب عجيبه، در تو وديعه گذاشت كه از او غافل نباشى و از فرموده او مخالفت جايز ندانى. حاصل، آدمى بايد، در هنگام سكوت، از امثال اين فكرها غافل و مانند اين انديشه‏ها، عاطل نباشد و همواره متوجّه جناب احديّت باشد.
و خلوة: تنجو بها (و حلم تنجو به) من افات الزّمان ظاهرا و باطنا.
يكى ديگر از جمله راحتهاى دنيا - خلوت و گوشه‏گيرى است، امّا خلوتى كه منجى باشد، نه مهلك. يعنى: به طاعت و عبادت و ذكر خدا گذرد، نه به لهو و لعب و ارتكاب مناهى. (و يكى ديگر حلم است) و او نيز به شرط مذكور و قيد «من افات الزّمان» قيد هر دو است. يعنى: خلوت و حلم ممدوح، خلوت و حلمى است كه آدمى به آن، از آفات ظاهرى و باطنى زمان، در امان باشد. ظاهرى: مثل مجادله و منازعه با مردمان، و باطنى: مثل طغيان نفس و سورت غضب و مانند اين‏ها. و دورى از فساد و فتنه، عين راحت است و در بعضى از نسخه‏ها بجاى «حلم»، «علم» است و اين اظهر است:
و جوع: تميت به الشّهوات و الوسواس.
يكى ديگر - گرسنگى است، امّا گرسنگى‏اى كه بر طرف كند خواهشهاى نفسانى را، نه گرسنگى‏اى كه مقارن صبر و شكيبائى نباشد و مخاطرات شيطانى در خاطر
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 203
گذرد.
و سهر: تنوّر به قلبك، و تصفّى به طبعك، و تزكّى به روحك.
يكى ديگر - سحرخيزى و كم خوابى است. و خاصيّت كم خوابى خصوص در سحر، آن است كه دل را نورانى مى‏كند و نفس را از آلايش و كدورات جلا مى‏دهد و روح را مصفّا مى‏كند.
قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله: من اصبح امنا في سربه، معافى في بدنه، و عنده قوت يومه، فكانّما حيزت له الدّنيا بحذافيرها.
حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرموده است كه: هر كه صبح كند و شب را به روز آرد و از شرّ مردم ايمن باشد و معاش آن روز داشته باشد، پس، بايد قياس كند كه تمام دنيا از او است و دقيقه‏اى از شكر فرو نگذارد و نگويد كه: فردا چه خواهم خورد؟ و چه خواهم پوشيد؟ چنانكه حضرت بارى در حديث قدسى مى‏فرمايد كه: اى فرزندان آدم: چنانكه من، عمل فردا را امروز از شما نمى‏خواهم، شما هم روزى فردا را، امروز از من نخواهيد.
و قال وهب بن منبّه: فى كتب الاوّلين كان مكتوبا: يا قناعة: العزّ و الغنى معك.
وهب بن منبّه نقل مى‏كند كه: در كلام قدما ديده‏ام نوشته كه: اى قناعت، عزّت با تو است و غنا با تو. يعنى: هر كه قناعت دارد در نظر خالق و خلايق، عزيز و محترم است. چرا كه منشأ خفّت و ذلّت، طمع است و قانع از اين خصلت رذيله، برى است. و نيز هر كه قانع است، غنى است، چرا كه قانع به قدر دخل، خرج مى‏كند و هر كه چنين است، هرگز محتاج به كس نمى‏شود و هيچ كس از دخل فى الجمله، كه لازمه حيات است، منفكّ نيست. حديث است كه:«من قنع شبع، و من قنع استغنى.»
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 204
فاز من فاز بك.
يعنى: رستگار شد هر كه راه به قناعت برد.
قال ابو ذر رحمه اللّه: هتك ستر من لا يثق بربّه و لو كان محبوسا في الصّمّ الصّياخيد.
ابو ذر رحمه اللّه مى‏فرمايد كه: دريده شد پرده كسى كه اعتماد به پروردگار خود نكرد، هر چند در ميان سنگ سخت، محكم باشد. يعنى: هر كه در كارها اعتماد به خداى خود نكرد، هر چند در ميان سنگ باشد كه رسوا مى‏شود و پرده او دريده مى‏شود و از مردم خفّت و خوارى مى‏كشد. بنابراين تفسير، جمله شرطيّه وصليّه، متعلّق است به هتك. و ممكن است كه جمله مذكوره، متعلّق باشد به موصول. يعنى: هر كه اعتماد به خداى خود ندارد، هر چند در ميان سنگ باشد، كه رسوا مى‏شود. و فرق ميان اين دو معنى، ظاهر است.
فليس احد اخسر و اذلّ و انزل ممّن، لا يصدّق ربّه فيما ضمن له، و تكفّل به من قبل ان خلقه، و هو مع ذلك يعتمد على قوّته، و تدبيره و جهده. و يتعدّى حدود ربّه، باسباب قد اغناه اللّه تعالى عنها.
يعنى: نيست هيچكس زيانكارتر و خوارتر از كسى كه، تصديق نكند پروردگار خود را در آن چيز كه پروردگار عالم، ضامن شده است و متكفّل شده است، پيش از خلق كردن خلايق كه آن چيز را تا خلايق، حيات داشته باشند، به ايشان رساند كه روزى باشد. و او با وجود علم به اين، اعتماد به حضرت او نكند و اعتماد كلّى به زور و قوّت خود نمايد و سعى خود را مناط اعتبار داند و از حدود الهى تجاوز نمايد، با وجود عدم احتياج به اين سعى و تحصيل اسباب، با وجود مسبب الاسباب، كه ضامن حقيقى و كفيل تحقيقى است.