شرح
قال الصّادق عليه السّلام:الصّمت شعار المحقّقين بحقائق ما سبق، و جفّ القلم به.
حضرت امام صادق عليه السّلام مىفرمايد كه: صمت و خاموشى، طريقه اهل تحقيق است. و شعار كسانى است كه به چشم بصيرت در احوال گذشتهها، نظر كنند و تغييرات و تبديلات كه بر انبياى سابقين و لاحقين و ملوك جبّارين و اشقيا و سعداى ماضين واقع شده، تفكّر نمايند. چه، معلوم است كه نظر اين چنين، موجب حيرت است و حيرت، موجب صمت و سكوت، و نيست سبب سكوت، مگر اين و بس. و از اسباب و علل صمت، زايد بر اين، از طاقت بشرى بيرون است. و به اين معنى اشارت كرد كه«وجفّ القلم به»
و هو مفتاح كلّ راحة من الدّنيا و الاخرة.
يعنى: صمت و خاموشى، كليد راحت است و هم راحت دنيا و هم راحت آخرت.
و الصّون من الخطايا و الزّلل.
و نيز كم گوئى، موجب حفظ و حراست از خطاها و لغزيدنيها است، چرا كه اكثر گناه و خطا، از زبان ناشى مىشود. هر گاه او محبوس شد، البتّه از اكثر گناهان محفوظ است.
و قد جعله اللّه سترا على الجاهل، و تزيّنا للعالم.
به تحقيق كه گردانيده است خداوند عالم، خاموشى و كم گوئى را، ستر و حجاب از براى جاهل و زينت از براى عالم. چرا كه چون جاهل، علم و معرفت ندارد، هر گاه ملازم صمت شد، حالش نزد مردم پوشيده است و رسوا نمىشود. و
شرحمصباحالشريعة ص : 197
عالم چون هر چه مىگويد، از دانش مىگويد و در گفتگو خجالت نمىكشد، و مع هذا ملازم صمت و خاموشى است. پس خاموشى، زينت است از براى او.
و فيه عزل الهوى.
و نيز خاموشى و كم گوئى، باعث دورى است از خواهشهاى نفسانى. چرا كه نفس آدمى بالذّات، ميل دارد به شنيدن لغو، و اختيار صمت با وجود ميل به نقيض، موجب بازداشتن نفس است از خواهشهاى او، و حبس نفس از خواهشها با وجود ميل، رياضت است. از اين جهت فرمود كه:
و رياضة النّفس.
يعنى: در صمت، رياضت نفس است.
و حلاوة العبادة، و زوال قساوة القلب.
و نيز از جمله فوايد خاموشى، ادراك كردن لذّت عبادت است و زايلشدن قساوت دل. چرا كه نفس آدمى، به مثابه آينه است. چنانكه آئينه به تعاقب نفس، چركين و تيره مىشود. با وجود كثافت جرم آئينه محسوس، آئينه باطن كه نفس است با وجود تجرّد و صفاى جبلّى، چرا چركين و كثيف نشود از بسيار گفتن؟ و اين وقتى است كه گفتن مشتمل بر مناهى نباشد، كه اگر باشد با وجود قساوت، موجب عذاب و عقاب نيز خواهد بود.
و العفاف و المروّة.
و نيز در صمت عفّت است از ارتكاب مناهى. چه به حكم: «من رتع حول الحمى كاد ان يقع فيه»، هر كه بسيار مىگويد، نمىشود كه از گفتن بد و منهى محفوظ باشد. از اين جهت، كمگوئى مورث عفّت نفس است. و نيز در صمت، مروّت است، چرا كه معنى مروّت، عمل كردن است به آنچه لايق و سزاوار باشد.
و لايق به زبان چنانكه مذكور شد، تنطّق به ضروريّات است، خواه ضرورى دنيوى و خواه عقبى.
شرحمصباحالشريعة ص : 198
و الظّرف.
و نيز كم گوئى، مورث (كياست و) حسن خلق است، چه بسيار گفتن و بسيار شنيدن، خلق را تنگ مىكند.
فاغلق باب لسانك عمّا لك منه بدّ، لا سيّما اذا لم تجد اهلا للكلام، و المساعد في المذاكرة للّه و في اللّه.
مىفرمايد كه: هر گاه دانستى كه مفاسد و معايب بسيارگوئى، بسيار است. پس در به روى زبان ببند و قفل او را مگشا، مگر وقتى كه ضرور شود. خصوص وقتى كه نيابى كسى كه از براى خدا و در راه خدا با او تكلّم توان كرد و اهليّت اين داشته باشد و درد سخن داشته باشد و به سخن برسد و حقّ در او اثر كند.
و كان الرّبيع بن خثيم يضع قرطاسا بين يديه، فيكتب كلّ ما يتكلّم به، ثمّ يحاسب نفسه في عشيّته ماله و ما عليه، و يقول: اه، نجا الصّامتون و بقينا.
ربيع پسر خثيم، كه صفتش را دانستى، طريقش آن بوده كه در اوّل هر روز، پارچه كاغذى پيش خود مىگذاشت و هر چه مىگفت، مىنوشت. و در شام نوشتهها را مىخواند و با نفس خود محاسبه مىكرد و مىگفت: آه كه: نجات يافتند خاموشان و كم گويان و ما بسيارگو، ماندهايم در عين تقصير و گناه. و معلوم است كه هر گفتنى كه بايد نوشته شود، چه قدر خواهد داشت و چه قدر خواهد بود.
و كان بعض اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يضع حصاة في فمه، فاذا اراد ان يتكلّم بما، علم انّه للّه و في اللّه و لوجه اللّه، اخرجها من فمه.
مىفرمايد كه: بود طريق بعضى از اصحاب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، كه مىگذاشتهاند سنگى در دهن خود، و هر گاه خواستهاند كه حرفى بگويند، با خود فكر مىكردهاند اگر از
شرحمصباحالشريعة ص : 199
براى خدا و در راه خدا بود و نفع اخروى در او بود، سنگ را از دهن بيرون كرده مىگفتهاند وگر نه، نه.
و انّ كثيرا من الصّحابة رضى اللّه عنهم، كانوا يتنفّسون الصّعداء، و يتكلّمون شبه المرضى.
بسيارى از صحابه آن حضرت، اكثر اوقات، ساكت بودهاند و آه بلندى از سينه پردرد مىكشيدهاند. و به سبيل ندرت كه حرفى مىزدهاند، حرف زدن ايشان شبيه بود به حرف زدن بيماران، كه از روى ضعف و خستگى باشد.
و انّما سبب هلاك الخلق و نجاتهم، الكلام و الصّمت.
و به درستى و راستى كه، نيست هلاكت خلايق و نجات ايشان، مگر در حرف زدن و خاموش بودن. يعنى: هلاكت در حرفزدن و نجات در خاموشى.
فطوبى لمن رزق معرفة عيب الكلام و صوابه، و فوائد الصّمت، فانّ ذلك من اخلاق الانبياء، و شعار الاصفياء.
يعنى: خوشا حال كسى كه راه برده است و تميز كرده است، ميان كلام معيوب و كلام درست. يعنى: دانسته است كه كلام معيوب، كلامى است كه مشتمل باشد بر غيبت مسلمانان، يا هجو و لغو و دروغ و مثل اينها. و كلام درست، كلامى است كه گفتنش ضرور باشد، يا روا باشد و ضرر دينى بر او مترتّب نشود. و خوشا حال كسى كه راه برده است بر فوائد صمت و خاموشى، كه هر كه راه به او برد، البتّه اختيار صمت مىكند و از رذيله پرگوئى نجات مىيابد. چرا كه صمت از اخلاق پيغمبران است و شعار اصفيا و برگزيدگان است.
و من علم قدر الكلام احسن صحبة الصّمت.
هر كه دانست قدر كلام را و راه به نقايص او برد البتّه اختيار مىكند صمت را و لب به تكلّم نمىگشايد، مگر به ضرورت. يا مراد اين باشد كه هر كه دانست قدر
شرحمصباحالشريعة ص : 200
كلام را كه چه جوهر لطيفى است، او را به هرزه خرج نمىكند و بى ضرورت از مخزن دهن، بيرون نمىكند.
و من اشرف على لطائف الصّمت، و ائتمن على خزائنه، كان كلامه و صمته عبادة.
يعنى: هر كه مطّلع شد بر لطايف و فوايد خاموشى و راه به خزاين او برد و معايب و مضارّ تكلّم، به او معلوم شد، تكلّم و صمت او، عبادت است. امّا حرف زدن: به واسطه آنكه چون به معايب تكلّم راه برده است، البتّه حرف زدنش به قدر ضرورت خواهد بود و تكلّم به قدر ضرورت، عبادت است. و امّا خاموشى: ظاهر است و احتياج به بيان ندارد.
و لا يطلع على عبادته هذه الا الملك الجبّار.
مىفرمايد كه: از جمله فوايد صمت آن است كه، صمت عبادتى است كه مطّلع نيست بر او مگر حضرت بارى، عزّ اسمه، به خلاف ساير عبادات، از نماز و روزه و حجّ و غير اينها از فرائض و سنن، كه چون بودن اينها عبادت، امرى است مشهور و معروف. و وصف عبادت، لازم اينها است: هر كه اين عملها را از كسى مىبيند، مىگويد كه: او عبادت مىكند، به خلاف صمت، كه صامت را كسى نمىگويد كه عبادت مىكند، با وجود آنكه آن از اهمّ عبادتها است و غير حضرت بارى به او اطّلاع ندارد، پس مرتبه او كاملتر از عبادتهاى ديگر است.
|