شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:اطلب السّلامة اينما كنت، و في اىّ حال كنت، لدينك و قلبك و عواقب امورك في اللّه عزّ و جلّ.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: مؤمن بايد در همه حال و در هر جا كه باشد و به هر حال كه باشد، در پى حفظ دين و اعتقاد خود باشد، كه تا به اغواى شياطين انس و جنّ، انحرافى در آنها راه نيابد و به دل كه خزانه معارف الهى و اعتقادات است، فتورى بهم نرسد و وخامت عاقبت، كه نتيجه شقاوت است، عياذا باللّه، روى ندهد.
فليست من طلبها وجدها.
و نيست سلامتى دين و ستودگى عاقبت، چيزى كه هر كه او را طلب كند به آسانى به او تواند رسيد، و به سهولت به دست تواند آورد. بلكه موقوف است به جهاد نفس و مقاومت و منازعت با شياطين، و اين در غايت عسرت و دشوارى است.
فكيف من تعرّض للبلاء، و سلك مسلك ضدّ السّلامة و خالف اصولها، بل راى السّلامة تلفا، و التّلف سلامة.
يعنى: چون توانند حفظ دين خود كرد، جمعى كه در دنيا گرفتار بلا و فتنه باشند، از بابت ملازمت حكّام جور و مصاحبت ارباب فسق. و به راهى روند كه ضدّ راه سلامت باشد و راه هلاكت را، راه نجات تصوّر كرده باشند و از راه هلاكت، خواهند به راه نجات رسند.
و السّلامة قد عزّت في الخلق في كلّ عصر، خاصّة في هذا الزّمان.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 175
مى‏فرمايد كه: دين را به سلامت داشتن، بسيار مشكل است و دين سالم بسيار كمياب و عزيز الوجود است در هر زمان. خصوص در اين زمان، يعنى: زمان خودش. و زمان مترجم، مى‏توان گفت كه: سلامت دين، مفقود است و دين سالم، معدوم.
و سبيل وجودها في احتمال جفاء الخلق و اذيّتهم، و الصّبر عند الرّزايا، و خفّة المؤن، و الفرار من اشياء يلزمك رعايتها، و القناعة بالاقلّ و الميسور.
شروع كرده است به بيان كردن شرايط سلامت دين و اصول آن. مى‏فرمايد كه:
از جمله شروط دين، احتمال جفاى خلق است و گوارا كردن اذيّت و آزار ايشان به خود، كه هر چند آزار از ايشان به تو رسد، نفس نكشى و به خوب و بد، متعرّض ايشان نشوى.
يكى ديگر - صبر كردن است در مصائب و بلايا. مثل امراض بدنى و تنگى معاش. و هر چه از دوست به تو رسد، راضى باشى و لب به شكوه نگشائى و منافى شكرگزارى به خاطر نگذرانى.
سوم - تخفيف دادن مؤنت است. يعنى: از مأكول و مشروب و منكوح و مركوب و ملبوس و غير اين‏ها، ميانه‏رو باشى. و به هر چه رو دهد به او بسازى و زياده، طلب نكنى.
چهارم - ترك تعارفات كردن، هر چند به حسب عرف، رعايتش لازم باشد. چرا كه رعايت آنها موجب تضييع عمر است و تهاون در شرع. و اين موجب خسران دين است، چنانكه به تجربه معلوم است.
پنجم - قناعت است و به هر چه ميسّر شود، به او ساختن و به قدر ضرورت، اكتفا نمودن. و فرق تخفيف مؤنه و قناعت، ظاهر است، چرا كه قناعت، از لوازم تخفيف مؤنه است.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 176
فان لم تكن فالعزلة.
پس اگر اين مراتب ميسّر نشود، عزلت اختيار بايد كرد و ترك اختلاط مردم و آمد و شد ايشان نمود.
و ان لم تقدر فالصّمت و ليس كالعزلة.
و اگر قدرت بر عزلت و گوشه‏گيرى نباشد، پس ملازم صمت بايد بود و كم‏گوئى را شعار خود بايد ساخت، هر چند صمت به عزلت نمى‏رسد. چرا كه در صمت، حرف كسى را نگفتن ممكن است، امّا نشنيدن ممكن نيست و عزلت هر دو را دارد.
و ان لم تستطع فالكلام بما ينفعك و ليس كالصّمت.
و اگر قدرت بر صمت نداشته باشى، پس متكلّم شو به قدر ضرورت، و به طريقى كه به ضرر آخرت منجرّ نشود. هر چند با وجود اين مراتب، باز به خاموشى نمى‏رسد، چرا كه زبان، همين كه راه حرف يافت، نمى‏شود كه از لغو بالكلّيّه احتراز كند.
و ان لم تجد السّبيل إليه فالانقلاب في الاسفار من بلد إلى بلد، و طرح النّفس في بوادى التّلف بسرّ صاف، و قلب خاشع، و بدن صابر.
و اگر قادر به اين هم نباشى و راه به اين هم نيابى، پس لا علاج، بايد اختيار سفر كنى و از قريه‏اى به قريه‏اى و از شهرى به شهرى، منتقل شوى. و بيندازى نفس خود را در باديه‏هاى زحمت و تلف، تا شايد كه به حكم: «فى الحركة بركة»، به شهرى يا به دهى يا به گوشه‏اى برسى، كه توانى دين خود را در آنجا بسلامت داشت و از اغواى شياطين محفوظ ماند. امّا به شرط آنكه به تقريب زحمت سفر، نفس ميل به كدورت و تيرگى نكند و از خوف الهى و خشوع منحرف نشود و در بناى صبر و شكيبائى، فتورى راه نيابد و تخيّلات فاسده به خاطر خطور نكند.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 177
قال اللّه تعالى:انَّ الَّذينَ تَوَفَّيهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى انْفُسِهِمْ، قالُوا فيمَ كُنْتُمْ؟ قالُوا: كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الارْضِ، قالُوا: الَمْ تَكُنْ ارْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها 4: 97؟(نساء - 97)
چنانكه جناب عزّت در مقام تعبير و توبيخ جميع كه، ترك هجرت كردند و مرافقت كفّار نمودند، فرموده است كه: به درستى كه آنان كه جان مى‏ستانند از ايشان فرشتگان، كه اعوان ملك الموتند، در حالتى كه ستمكار بوده‏اند بر نفس خود به ترك هجرت و مرافقت كفّار، گفتند فرشتگان از روى سرزنش، مر ايشان را كه: در چه چيز بوديد شما در كار دين خود؟ و با كدام طايفه بوديد از مشركان و موحّدان؟ ايشان بر سبيل اعتذار گفتند: بوديم ما ضعيفان و عاجزان در زمين مكّه، و كفّار بر ما غالب بودند و نتوانستيم كه هجرت كنيم. و يا آنكه به اظهار كلمه اسلام عاجز بوديم؟ گفتند فرشتگان به ايشان بر سبيل تكذيب كه: آيا نبود زمين خدا گشاده و بسيار، كه هجرت كنيد به طرف ديگر از آن. چنانكه مهاجران حبشه كردند، مى‏بايست شما هم هجرت كنيد و از شهر خود به شهر ديگر رويد و دين خود را سالم نگاه داريد.
و انتهز مغنم عباد اللّه الصّالحين، و لا تنافس الاشكال.
يعنى: خواه در حضر و خواه در سفر، غنيمت دان صحبت مردم خوب را و با مردم خوب و صالح و عالم، اوقات گذران. تا به حكم: «الصّحبة تؤثّر»، خو و طبيعت ايشان گيرى. و با كسانى كه به صورت، انسانند و از معنى انسانيّت دورند، همصحبت مباش، و يا آنكه با اقران و امثال خود، مفاخره و گزندگى مكن، هر چند به از ايشان باشى.
و لا تنازع الاضداد.
و هر كه با تو در مقام منازعه و مجادله باشد، مجادله مكن و از روى مماشات با او سر كن.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 178
و من قال لك: انا، فقل أنت.
و هر كه در قولى يا فعلى، با تو در مقام ردّ گويد: من، تو در مقام ردّ او مشو و مگو: من. و در صدد مخالفت او مشو و طرف نقيض مگير.
و لا تدّع شيئا و ان احاط به علمك، و تحقّقت به معرفتك.
و در هيچ چيز دعوى جزم و قطع مكن، هر چند به گمان خود عالم به او باشى.
چرا كه علم به حقيقت اشياء «كما هي»، مخصوص جناب احديّت است.
و لا تكشف سرّك الا لمن هو اشرف منك في الدّين، و انّى تجد الشّرف.
و ضمير خود به هيچ كس مگو، مگر به كسى كه ديندارى او از تو زياد يا مساوى باشد، و خاطر تو از او جمع باشد. و كجا مى‏توان يافت كسى كه خاطر از او جمع توان كرد؟ چرا كه مؤمن كامل، بسيار كم است، بلكه ناياب است.
و اذا فعلت ذلك اصبت السّلامة، و بقيت مع اللّه بلا علاقة.
هر گاه به عمل آوردى صفات مذكوره را، مى‏توان گفت كه: به دست آورده‏اى آنچه را كه طلب مى‏كردى و رسيده‏اى به صفت سلامت. و في الجمله موانع و حواجب وصول به بارى تعالى را از خود سلب كرده‏اى و به او رسيده‏اى و به حكم: «من كان للّه كان للّه له»، معلوم مى‏شود كه او را نيز به تو التفاتى هست.