شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 106
شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:اذا استقبلت القبلة فانس الدّنيا و ما فيها، و الخلق و ما هم فيه، و عاين بسرّك عظمة اللّه، و اذكر وقوفك بين يديه يوم تبلو كلّ نفس ما اسلفت، و ردّوا إلى اللّه مولاهم الحقّ.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: هر گاه رو به قبله آوردى از براى نماز، پس بايد فراموش كنى دنيا را و هر چه در دنيا است، و باز فراموش كنى خلق عالم را و آنچه خلق عالم گرفتار او هستند. حاصل: هر چه موجب غفلت است از حضرت بارى، از لوح خاطر محو كن، و به نظر بصيرت مشاهده كن بزرگوارى خداى را. و به خاطر رسان، ايستاده شدن از روى خجالت و شرمندگى، پيش روى خداى را عزّ و جلّ، در روزى كه آشكار مى‏شود از براى هر نفس، هر چه كرده است در دنيا، از نيك و بد. و بازگشت همه در آن روز به جانب خداوند عالم است، كه حقّ محض است و ظلم به او روا نيست.
و قف على قدم الخوف و الرّجاء.
و بايست به قدم خوف و رجا، به طريقى كه ترس عذاب و اميد رحمت يكسان باشد.
فإذا كبّرت فاستصغر ما بين السّموات العلى و الثّرى دون كبريائه.
يعنى: هر گاه تكبير احترام نماز مى‏گوئى، يا هر تكبيرى كه مى‏گوئى، در خاطر بگذران سهل بودن و حقير بودن هر چه در آسمان‏ها و زمينها است، در جنب بزرگوارى خداوند عالم.
فانّ اللّه اذا اطّلع على قلب العبد و هو يكبّر، و في قلبه عارض عن حقيقة تكبيره قال: يا كاذب أ تخدعني؟ و عزّتى و جلالى لاحرمنّك حلاوة ذكرى، و لاحجبنّك عن قربى، و المسارّة بمناجاتى.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 107
يعنى: اگر نمازگزار، در وقت تكبير نماز گفتن، به خاطر نگذراند بزرگوارى خداى را به طريقى كه دانستى، در دل او خدشه‏اى از بزرگى او باشد، يا بزرگى غير او را در آن وقت به خاطر گذراند، خداوند عالم در جواب تكبير او مى‏گويد كه:
اى دروغگو، خدعه مى‏كنى به من؟ و فريب من مى‏دهى؟ قسم به بزرگوارى من كه در مكافات اين عمل تو، مبتلا كنم تو را به بلاى چندى، كه آسان‏تر از همه اين باشد كه: محروم كنم تو را از ذكر خود، كه توفيق ذكر من نيابى، نگذارم كه به بساط قرب من نزديك شوى.
و اعلم انّه غير محتاج إلى خدمتك، و هو غنىّ عن عبادتك و دعائك، و انّما دعاك بفضله ليرحمك، و يبعدك عن عقوبته، و يبشّر عليك من بركات حنّانيّته.
يعنى: بدان، به تحقيق كه خداوند عالم، محتاج نيست به خدمت تو، و او مستغنى است از بندگى تو و دعاى تو. به فضل و كرم خود، تو را خوانده است به عبادت خود، تا به وسيله عبادت، قابليّت رحمت او بهم رسانى، به درجات عاليه بهشت فائز گردى، و از دركات جهنّم خلاصى و از بركات عطوفت او بشارت يابى.
و يهديك إلى سبيل رضاه.
و برساند تو را به راهى كه، مرضىّ خودش باشد.
و يفتح لك باب مغفرته.
و بگشايد بر تو، در مغفرت و آمرزش خود را.
فلو خلق اللّه عزّ و جلّ ضعف ما خلق من العوالم اضعافا مضاعفة على سرمد الابد، لكان عنده سواء كفروا باجمعهم به او وحّدوه.
يعنى: اگر به سبيل فرض، خداوند عالم، از ابتداى عالم تا انقراض عالم، در هر قطعه‏اى از زمان، به چند برابر آنچه خلق كرده است از اصناف خلايق، ايجاد كند و
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 108
همه مشرك و كافر باشند، به هيچ وجه نقصان به او راه نمى‏يابد، نه به ذات و نه به صفات او، و اگر همه مسلم و مؤمن باشند و در غايت اطاعت و انقياد، از اطاعت و انقياد ايشان، به هيچ نحو از انحاء نفعى و كمالى از براى وى حاصل نمى‏شود. چرا كه هر چه كمال او است و به او لايق است، از براى او حاصل است. چرا كه قوّه و تحصيل و انتظار، نقص است و به او لايق نيست و او از صفات نقيصه، منزّه است.
فليس له من عبادة الخلق الا اظهار الكرم و القدرة.
و نيست از براى خداوند عالم از عبادت و طاعت بندگان، مگر اظهار كرم و توانائى خود، كه تا خلايق بدانند كه پروردگار ايشان، به چه مرتبه كريم است، كه به عبادت ضعيف معدودى، درجات عاليه غير معدود، كرامت مى‏فرمايد. و بدانند كه قدرت او غير متناهى است و آخر ندارد. چنانكه حديث است كه: هر كه هزار آيه از قرآن تلاوت كند، مى‏نويسند ملائكه از براى او در نامه حسنات او، يك قنطار نيكوئى. و قنطار الهى چنانكه در احاديث بيان شده است، پانزده هزار مثقال است، و هر مثقال، بيست و چهار قيراط است، و هر قيراطى كوچكترش به قدر كوه احد است و بزرگترش آنقدر كه پر كند ميان زمين و آسمان را. پس اگر همه مكلّفين از ذكور و اناث و حرّ و عبد، يا اكثر اين عمل را بجا بياورند و مكرّر تلاوت كنند، بايد ملاحظه كرد چه قدر خواهد شد؟ و از اين قبيل ثواب بلكه زايد بر اين، به ازاى عملهاى چند، در احاديث و كتب ادعيه مذكور است. و ممكن است كه مراد از كرم و قدرت ذات اقدس الهى باشد، و تعبير از او به كرم و قدرت به جاى كريم و قادر، به اعتبار عينيّت صفات باشد و اشاره باشد به حديث قدسى: «كنت كنزا مخفيّا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لاعرف»، يعنى: بودم من پيش از ايجاد عالم، گنج پنهانى و دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق كردم خلايق را تا مرا بشناسند و راه به صفات من ببرند. و اين فقره، ردّ است به اشاعره كه مى‏گويند: خدا را در ايجاد عالم، غرضى و مطلبى نيست و به گمان لزوم استكمال، به اين ورطه افتاده‏اند و ندانسته‏اند كه استكمال وقتى لازم است كه فايده ايجاد، راجع به ذات
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 109
احدى شود. امّا هر گاه مقصود از ايجاد، استكمال غير باشد و استكمال كمال باشد، محذور ندارد.
بايد دانست كه بنابر توجيه ثانى، لازم است كه اضافه اوّل، اضافه صفت باشد بر موصوف، و مراد از اضافه، موصوف باشد نه صفت. هر چند خالى از بعد نيست، چرا كه كلام در عبادت است نه در عابد، هر چند قابل توجيه است. به هر تقدير توجيه اوّل، اولى و اسلم است. و ظهور كرم و قدرت را، بنابر توجيه اوّل، بايد حمل كرد به آخرت، و به دنيا هم ممكن است، به اعتبار خبر دادن مخبر صادق، به توجيه ثانى، محمول است به دنيا چنانكه معلوم است.
فاجعل الحياء رداء، و العجز ازارا، و ادخل تحت سرّ سلطان اللّه تغنم فوائد ربوبيّته، مستعينا به و مستغيثا إليه.
پس، بگردان حيا را رداى خود، و اظهار عجز و تقصير را، لباس خود. يعنى:
هميشه ملازم حيا باش و از اظهار عجز و تقصير، كه شعار و دثار عرفا و دوستان الهى است، فارغ مباش، كه اگر در اتيان اوامر، قصورى راه يابد، و «كما ينبغى» به عمل نيايد، فى الجمله عذر داشته باشى. و داخل كن خود را در تحت سرّ سلطنت الهى. يعنى: ملتجى شو به اسرار و الطاف صمدى، و خود را در حفظ و حمايت او كش، تا از شرور و مكايد ديو لعين شيطان، نجات يابى، و از فوايد موائد الهى، غنيمتهاى گوناگون به دست آرى، مدد و يارى ازو خواه و به او استغاثه كن، كه فرياد رس مستغيثان و چاره ساز بيچارگان او است.