شرحمصباحالشريعة ص : 556
شرح
قال الصّادق عليه السّلام:الصّبر يظهر ما في بواطن العباد من النّور و الصّفاء، و الجزع يظهر ما في بواطنهم من الظّلمة و الوحشة.
حضرت امام صادق عليه السّلام مىفرمايد كه: صبر، ظاهر مىكند آنچه در باطن آدمى است از نور و صفا، و جزع، ظاهر مىكند آنچه در باطن وى است از ظلمت و وحشت. يعنى: صبر در بلا و محنت، نشانه نور باطن است و جزع و اضطراب نشانه كدورت و تيرگى باطن است.
و الصّبر يدّعيه كلّ احد و ما يثبت عنده الا المخبتون، و الجزع ينكره كلّ احد.
مىفرمايد: همه كس دعوى صبر مىكنند و مىگويند: ما در سختيها صبور هستيم و صبر داريم، و انكار جزع و اضطراب مىكنند و در دعوى خود صادق نيستند مگر نيكوكاران و پاك طينتان.
و هو ابين على المنافقين، لانّ نزول المحنة و المصيبة يخبر عن الصّادق و الكاذب.
مىفرمايد: جزع و اضطراب در هنگام نزول بلا، بر منافقين ظاهرتر است از غير منافقين، چرا كه نزول بلا خبر مىدهد از راستگو و دروغگو. يعنى: از نزول بلا و مصيبت، حال كس ظاهر مىشود كه صادق است در دعواى خود، كه مىگويد:
من صبر دارم، يا كاذب. اگر در وقت نزول بلا و محنت، صبر كرد و از رذيله جزع و اضطراب احتراز كرد، معلوم مىشود كه صادق است و از صمت كذب و نفاق مبرّا است و الا كاذب.
و تفسير الصّبر ما يستمرّ مذاقه، و ما كان عن اضطراب لا يسمّى صبرا، و تفسير الجزع اضطراب القلب، و تحزّن الشّخص، و تغيير اللّون، و تغيير
شرحمصباحالشريعة ص : 557
الحال.
مىفرمايد: معنى صبر، هر چيزى است كه تلخ مزه باشد و مقارن اضطراب نباشد، چه، هر چه تلخ باشد و مقارن اضطراب باشد او را صبر نمىنامند و معنى جزع اضطراب دل است با اظهار حزن و تغيير حال و تغيير لون.
حاصل آنكه اگر در حال نزول مكروه، رنگ كسى تغيير كند، يا حال او ديگرگون شود، يا به زبان اظهار شكوه كند، او از جمله صابران نيست و از سلك صابران بيرون است.
و كلّ نازلة خلت أوائلها من الإخبات و الإنابة و التّضرّع إلى اللّه، فصاحبها جزوع غير صابر.
يعنى: هر گاه مصيبتى و حادثهاى بر كسى فرود آيد و آن كس در اوّل آن حادثه، ملازم صبر و شكيبائى نشود و انابه و رجوع به حضرت بارى عزّ اسمه، ننمايد هر آينه آن كس از اهل جزع است، نه از اهل صبر.
و الصّبر ما اوّله مرّ و اخره حلو لقوم، و لقوم اوّله و اخره حلو، فمن دخله من اواخره فقد دخل، و من دخله من اوائله فقد خرج.
مىفرمايد كه: مراتب صبر، نظر به اشخاص، مختلف مىشود، نظر به بعضى كه صفت صبر ملكه ايشان است و نتيجه صبر را معاينه مىبينند. مثل نفوس كامله بلايا و حوادث كه به ايشان رو مىدهد، از آخر صبر كه حلاوت و شيرينى است، داخل در صبر مىشوند و تلخى صبر به ايشان نمىنمايد. و هر كه از اوّل صبر كه تلخى به حلاوت منتقل مىشود و جزع نمىكند و كسانى كه در اين مرتبه نيستند و مرتبه ايشان در صبر پستتر و تهذيب اخلاق چندان نكردهاند، از اوّل صبر داخل در صبر مىشوند و انتقال از تلخى به حلاوت ندارند و لحظه به لحظه، اضطراب ايشان زياد مىشود. و بعضى كه در نهايت تقدّس ذات هستند و اين دار دنيا، زندان ايشان است مطمح نظر ايشان بلا و محنت است و در آرزوى بلا و محنتند، هم اوّل صبر از
شرحمصباحالشريعة ص : 558
براى ايشان، شيرينى است و هم آخر. چنانكه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از بس كه خواهان شهادت بود و شهادت از براى او فوز عظيم بود، از روى كمال مهربانى قاتل لعين خود را از خواب بيدار مىكرد و به او نوازش مىنمود، مانند كسى كه از كشته شدن خود به دست قاتلش، خوشحال باشد تا به حدّى كه بعد از ضرب مىگفت:«فزت و ربّ الكعبة،»
يعنى: خلاص شدم از محنتهاى دنيا، قسم به صاحب كعبه.
و من عرف قدر الصّبر لا يصبر عمّا منه الصّبر.
و هر كه شناخت قدر صبر را و راه به فوايد صبر برد، هرگز از نزول حادثه و نازله جزع نمىكند.
قال اللّه تعالى في قصّة موسى و الخضر على نبيّنا و اله عليهما السّلام.
وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرا 18: 68(كهف - 68).
چنانكه خداوند عالم در قصّه حضرت موسى و خضر عليهما السّلام مىفرمايد: اى موسى چون صبر مىتوانى كرد بر چيزى كه علم تو فرا نگرفته است او را؟ نام خضر «ارميا» است و پدرش «ملكا» و لقبش خضرا است. چه هر جا كه او مىنشست، آن زمين سبز مىشد.
و از مجاهد نقل است كه: چون حضرت خضر نماز گزاردى، پيرامون وى به يكبار سبز گشتى. آوردهاند كه: چون موسى و يوشع على نبيّنا و آله عليهما السّلام به مكان خضر عليه السّلام رسيدند، او را ديدند تكيه كرده و جامه خود در سر كشيده، موسى عليه السّلام بر او سلام كرد، خضر عليه السّلام جامه از روى خود باز كرده، جواب داد و گفت: تو كيستى؟ گفت: من موسىام، حقّ سبحانه و تعالى فرموده كه با تو صحبت دارم و از تو چيزى بياموزم.
ابن جريح گفته كه: حضرت موسى عليه السّلام خضر را ديد كه سجّاده سبزى بر روى آب كشيده و بر بالاى آن نشسته، بر وى سلام كرد. حضرت خضر عليه السّلام برخاست و
شرحمصباحالشريعة ص : 559
گفت: «و عليك السّلام يا نبىّ بنى اسرائيل»، موسى گفت: چه دانستى كه من نبىّ بنى اسرائيلم؟ گفت: آن كس كه تو را به من راهنمائى كرد، احوال تو را نيز به من اعلام نمود، پس بنشستند و سخن در پيوستند. مرغى بيامد و منقار در آب زد و قطرهاى آب برداشت و در پر خود ماليد و برفت. خضر به موسى گفت: دانى كه اين چه رمزى است؟ گفت: نه. خضر گفت: جهانيان در علم بنى اسرائيل عاجزند، و بنى اسرائيل در علم تو، و تو در علم من، و علم من و تو و جمله عالميان نسبت به علم الهى، مقدار اين يك قطره آب است كه اين مرغ از دريا برداشت و در پر خود ماليد.
در خبر است كه از حضرت امام موسى عليه السّلام پرسيدند كه: خضر عالمتر بود يا موسى؟ فرمود كه: خضر عليه السّلام از موسى عليه السّلام پرسيد و موسى عليه السّلام جواب نداشت. اگر هر دو نزد من حاضر آمدندى و از من پرسيدندى، جواب هر دو بگفتمى. و من آنچه از ايشان پرسيدمى، ندانستندى.
فمن صبر كرها و لم يشك إلى الخلق و لم يجزع بهتك ستره فهو من العامّ، و نصيبه ما قال اللّه تعالى:
پس هر كه صبر كرد از روى كراهت و لب به شكوه نگشود و بى تابى و جزع بخود راه نداد و پرده ستر را ندريد، هر چند اين صبر در مرتبه اعلى نيست و به واسطه كراهت باطن از مرتبه اعلى افتاده است، امّا باز ممدوح است و مستحقّ ثواب است. و ثواب او را حضرت بارى در قرآن ياد كرده و گفته:
«وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» 2: 155،اى بالجنّة و المغفرة.
يعنى: بشارت ده اى حبيب من جماعتى را كه اهل صبرند و در سختيها صبر مىكنند و جزع نمىنمايند به آمرزش گناهان و به داخل شدن بهشت.
و من استقبل البلاء بالرّحب، و صبر على سكينة و وقار، فهو من الخاصّ و نصيبه ما قال اللّه تعالى:
شرحمصباحالشريعة ص : 560
و هر كه در وقت نزول بلا، استقبال بلا كند و به دل و جان خواهان او باشد و در وقت نزول بلا، مرحبا به بلا گويد و به آرام دل و بدن، صابر باشد. پس اين صبر، صبر خواصّ الهى است. چنانكه صبر اوّل، صبر عوام است و مزد اين صبر، آن است كه خداى تعالى در قرآن مجيد ياد كرده و فرموده:
انَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ. 8: 46(انفال - 46)
يعنى: خداى تعالى با صابران است و مرتبهاى بالاتر از اين نمىباشد كه خداى تعالى با كسى باشد و آن كس، مشمول مرحمت و عاطفت الهى باشد.
از ابن عبّاس مروى است كه صبر در قرآن مجيد بر سه مرتبه واقع است:
اوّل - صبر بر اداى فرايض، و اين صبر را سيصد درجه است.
دوم - صبر بر محارم، و او را ششصد درجه است.
سوم - صبر بر صدمات، اوّل از مصيبتها. و اين صبر را نهصد درجه است، و فضل اين مرتبه بر مراتب صبر اداى فرايض از آن جهت است كه هر مؤمن، بر اداى فرايض و اجتناب از محارم، صبر تواند كرد. امّا صبر بر ورود مصيبت جز به قوّت تحمّل اقوياى ارباب يقين و صحّت تصرّف اتقياى اهل تمكين، ميسّر نگردد. و از اين جهت بود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در دعا مىفرمود كه:«اللّهمّ انّى اسالك ما تهوّن به علىّ مصائب الدّنيا،»
يعنى: بار خدايا من از حضرت تو، يقينى مىخواهم كه تو به قوّت آن يقين، مصيبتهاى دنيا را بر من آسان كنى. و باز مىفرمود كه يقول اللّه تعالى:«اذا ابتليت عبدى ببلاء فصبر و لم يشكنى إلى عوّاده، أبدلته لحما خيرا من لحمه، و دما خيرا من دمه، فان أبرأته يبرا و لا ذنب له، و ان توفّيته فالى رحمتى،»
فرمود: حضرت بارى عزّ اسمه، مىفرمايد: چون حضرت خداوندى ما بندهاى را به بلائى مبتلا گرداند، پس آن بنده صبر را شعار حال خود سازد و نزد هر پرسنده از ما شكايت نياغازد، ما گوشتى معنوى بهتر از گوشت صورى در او پوشانيم و خونى روحانى بهتر از خون جسمانى، در باطن او روان گردانيم. پس اگر او را شفا دهيم، اوساخ غبار آثام را از دامن همّت او بيفشانيم، و اگر قبض روح او
شرحمصباحالشريعة ص : 561
كنيم او را به منزل روح و ريحان رسانيم.
روايت است كه حضرت داود عليه السّلام مناجات كرد: الهى چيست جزاى آن غمزده مسكين كه با دل حزين و باطن پرسوز و انين، بر صدمات بلاى تو، بر وفاى رضاى تو صبر كند؟ حقّ جلّ و علا فرمود: جزاى آن بنده آن است كه دل سليم او را، خلعت ايمان پوشانم و عطاى اين نعمت بى نهايت از او باز نستانم. پس كمال صابر آن است كه از هر حركتى كه آن مذموم است، صبر كند.
ببايد دانست كه اسامى صبر به حسب حال، مختلف مىگردد و در هر محلّ اسمى ديگر مناسب آن حال بر او اطلاق كرده مىشود. مثلا اگر صبر بر مصائب بود، آن را صبر خوانند و از اسم حقيقى او در اين محلّ عدول نكنند. و اگر از شهوت بطن و فرج بود، آن را عفت خوانند. و اگر در حال حرب و مقاتله بود، آن را شجاعت خوانند مقابل آن جبن است. و اگر در حال فروخوردن خشم بود، آن را حلم خوانند، و مقابل آن تهتّك است. و اگر در حال ظهور نائبهاى از نوائب روزگار باشد آن را سعت صدر خوانند، و مقابل آن ضجر است. و اگر در اخفاى كلام بود، آن را كتمان سرّ خوانند، و مقابل آن اذاعت است. و اگر صبر از فضول مال بود، آن را زهد خوانند، و مقابل آن حرص است. و اگر صبر بر قدر يسير بود از حظوظ، آن را قناعت خوانند، و مقابل آن شره است. و بر اين قياس، عارف چون به نظر بصيرت تأمّل كند، اكثر ابواب ايمان را در اين صفت (قناعت) بيابد.
|