شرح
قال الصّادق عليه السّلام:صفة الرّضا ان يرضى المحبوب و المكروه.
حضرت امام صادق عليه السّلام مىفرمايد كه: صفت رضا، راضى شدن بنده است به محبوب و مكروه، يعنى: اين هر دو پيش او مساوى باشند.
و الرّضا شعاع نور المعرفة، و الرّاضى فان عن جميع اختياره، و الرّاضى حقيقة هو المرضىّ عنه، و الرّضا اسم يجتمع فيه معانى العبوديّة.
يعنى: رضا دادن به كرده خداوند عالم، شعاع نور معرفت الهى است. چنانكه سخط و عدم رضا، اثر جهل و نادانى است، و راضى كسى است كه دست از
شرحمصباحالشريعة ص : 540
خواهش خود بردارد و آنچه مولاى حقيقى درباره او تقدير و قسمت كرده، راضى شود. و هر كه به مرتبه رضا رسيد و به كرده و داده خدا راضى شد، بلا شكّ چنين كسى مرضىّ خدا است و خدا از او راضى است، و جميع معانى بندگى در معنى رضا جمع است. يعنى: هر كه به مرتبه رضا رسيد، به جميع مراتب بندگى رسيده است.
سمعت ابى محمّدا الباقر عليه السّلام يقول: تعلّق القلب بالموجود شرك، و بالمفقود كفر.
حضرت صادق عليه السّلام مىفرمايد كه: از پدر خود امام محمّد باقر عليه السّلام شنيدم كه گفت: دل بستن و علاقه داشتن به هر موجود، شرك است، و علاقه بر مفقود، كفر.
چون موجود شايبه تركيب دارد، چرا كه معنى موجود، ذاتى است صاحب وجود، و از واجب الوجود انحاى تركيب منتفى است. پس مراد از «موجود» ممكن موجود است و راست است كه علاقه به هر ممكن، به منزله شرك است، و فقره ثانيه، دليل فقره اولى است. يعنى: چون هر موجود ممكن به مقتضاى:كُلُّ شَىْءٍ هالِكٌ الا وَجْهَهُ 28: 88(قصص - 88)، در حكم عدم است، پس علاقه به موجود، به معدوم است و علاقه به معدوم، كفر است. پس علاقه به موجود كفر است، و چون موجود بما هو موجود شائبهى وجود دارد، اگر امكان نباشد موصوف به وجوب مىتواند، بود به خلاف مفقود معدوم، كه چون وجود ندارد، امكان وجوب ندارد.
پس علاقه به او از اين حيثيّت كه معدوم است، امكان كفر دارد و بس.
چرا كه كفر، انكار مبدأ است مطلقا، و شرك، اعتقاد به وجود مبدأ است با وجود شريك، هر چند كه شرك را هم به اعتبار اشتمال بر معنى كفر، كفرش توان گفت. و به واسطه اشعار بر فرق مذكور، اطلاق «شرك» كرد بر اوّل، و «كفر» بر ثانى.
و چون دانستى كه حقيقت «رضا» راضى بودن از حضرت پروردگار است و بر كرده او گردن تسليم نهادن، پس معلوم شد كه هر كه علاقه و تعلّق به غير خدا
شرحمصباحالشريعة ص : 541
دارد، خواه آن غير موجود و خواه معدوم، آن كس از حقيقت رضا بيرون است و او را راضى نمىتوان گفت، از اين جهت فرمود كه:
و هما خارجان عن سنّة الرّضا.
يعنى: اين دو چيز كه علاقه قلب باشد به موجود و معدوم، بيرون هستند از طريقه رضا.
و اعجب ممّن يدّعى العبوديّة للّه، كيف ينازعه في مقدوراته، حاشا الرّاضين العارفين.
مىفرمايد كه: عجب دارم من از كسى كه دعوى بندگى خدا كند و اعتقاد و اذعان به اين داشته باشد و با وجود اين اعتقاد و اذعان، راضى به تقدير الهى نباشد و با او در مقام منازعه و مجادله باشد و گويد: چرا مرا فقير كرد يا عليل كرد؟
|