شرح
قال الصّادق عليه السّلام:الخوف رقيب القلب، و الرّجاء شفيع النّفس.
حضرت امام صادق عليه السّلام مىفرمايد كه: خوف الهى رقيب دل و ديدبان دل است و محافظت مىكند و نگاه مىدارد نفس را از افعال و اعمال بد، و رجا و اميدوارى رحمت حقّ، شفيع نفس است و به نفس مىگويد: هر چند مخالفت حكم الهى موجب خسران و بعد از رحمت است، امّا خداوند تعالى كريم است و در اعلاى مرتبه كرم و رحم است و گناه تو در جنب رحمت او قدرى ندارد، خاطر جمع دار.
حاصل آنكه حقّ سبحانه و تعالى، به وفور عفو و رحمت و شمول لطف و مكرمت كه مثمر رجا و اميد است، موصوف است. همچنين بارگاه كبريا و جلال او به جنود قهر و سطوت، كه مورث خوف و بيم است، محفوف است.
پس بايد كه در بندگان اميد و بيم يكسان باشد، هيچ يك بر ديگرى زياد نبوده باشد. چنانكه از حضرت باقر عليه السّلام مروى است كه آن حضرت فرمود كه:«ليس من عبد مؤمن الا و في قلبه نوران، نور خيفة و نور رجاء، لو وزن هذا لم يزد على هذا».
يعنى: نيست هيچ بندهاى مؤمن، مگر آنكه در دل او دو نور است: يكى نور بيم و يكى نور اميد. كه اگر وزن كرده شود، هيچ يك از آنها را بر ديگرى زيادتى نباشد.
از جمله وصاياى لقمان است كه: بترس از خداى، ترسيدنى كه چنين پندارى كه اگر نزد او آئى، به نيكى جنّ و انس هر آينه عذاب كند تو را. و اميدوار باش به رحمت او، اميدواريى كه گمان برى كه اگر نزد او آئى، به گناهان جنّ و انس هر آينه بخشد و بيامرزد تو را.
شرحمصباحالشريعة ص : 533
و من كان باللّه عارفا كان من اللّه خائفا، و هما جناحا الايمان يطير بهما العبد المحقّق إلى رضوان اللّه تعالى، و عينا عقله و يبصر بهما إلى وعد اللّه تعالى و وعيده، و الخوف طالع عدل اللّه باتّقاء وعيده. و الرّجاء داعى فضل اللّه و هو يحيى القلب، و الخوف يميت النّفس.
مىفرمايد كه: هر كه شناساتر است به پروردگار خود، خوف او بيشتر است و ترس خدا بيشتر دارد، و خوف و رجا، دو بال ايمان هستند كه مىپرد مؤمن به اين دو بال، به سوى رضوان الهى. و باز اميد و ترس دو چشم عقل هستند، كه عقل به اين دو چشم، مىبيند وعد و وعيد الهى را.
بايد دانست كه نظر خوف به عدل است يعنى: مىگويد كه: خداى تعالى عادل است و ثواب و عقاب، فراخور عدالت مىدهد و به قدر عمل خير ثواب مىدهد و به قدر عمل بد عقاب، و از اين راه، خوف و بيم در او بهم مىرسد.
بنابر اين ترجمه بجاى «وعد» مىبايد «عدل» باشد، چنانكه در بعضى از نسخ واقع است و بجاى «ناهى وعيده»، «ناهى وعده». مگر آنكه در «ناهى» ارتكاب تجريد كنيم و از او ميل مطلق اراده نمائيم، و «تجريد» در كلام فصحا شايع است. و رجا مىخواند بنده را به جانب فضل و كرم الهى و مىگويد: خداوند عالم كريم است و مقتضاى كرم عفو است و از تقصير بندگان مىگذرد. و رجا باعث حيات قلب است كه قلب به سبب او تازه مىشود و از كدورت بر مىآيد، و خوف، باعث هلاكت و مردن نفس است كه نفس به سبب او افسرده مىشود.
قال النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله: المؤمن بين خوفين، خوف ما مضى و خوف ما بقى، و بموت النّفس تكون حياة القلب، و بحياة القلب البلوغ إلى الاستقامة، و من عبد اللّه على ميزان الخوف و الرّجاء لا يضلّ، و يصل إلى ماموله.
حضرت سيّد المرسلين، عليه و اله صلوة ربّ العالمين، مىفرمايد كه: مؤمن واقع
شرحمصباحالشريعة ص : 534
شده است در ميان دو خوف:
يكى - خوف گذشته كه مبادا عمر گذشته و تلف شده، موافق رضاى الهى نباشد.
دوم - خوف آينده كه مبادا در حين صحّت يا مرض يا وقت احتضار، به اغواى شيطان لعين، انحرافى در اعتقاد او بهم رسد، يا به فريب او، ارتكاب نا مشروعى رو دهد. و به موت نفس امّاره، دل زنده مىشود و زندگى دل، سبب است از براى استقامت اعمال و افعال، چنانكه زندگى نفس امّاره، سبب است از براى كجى و بدى افعال و اعمال، و هر كه بندگى كند خدا را به ترازوى خوف و رجا، كه هر دو نزد وى مساوى باشند، به نحوى كه اگر سنجيده شوند هيچكدام بر ديگرى راجح نباشد، هرگز گمراه نمىشود و به اميدى كه دارد كه رحمت الهى باشد، مىرسد.
چرا كه اگر رجا غالب باشد بر خوف و خوف كم باشد؟ رفته رفته رجا مىكشد به امن و امن از عذاب الهى، عين خسران آخرت است. چنانكه فرموده:فَلا يَامَنُ مَكْرَ اللَّهِ الا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ 7: 99(اعراف - 99)، و اگر خوف غالب باشد بر رجا و رجا كم باشد، اين مىكشد به يأس. و يأس از رحمت الهى، عين كفر است. چنانكه فرموده:انَّهُ لا يَايْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ الا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ 12: 87(يوسف - 87)، پس رسيد كه مىبايد خوف و رجا مساوى باشد، تا لازم نيايد، نه خسران آخرت و نه كفر.
و كيف لا يخاف العبد و هو غير عالم بما يختم صحيفته، و لا له عمل يتوصّل به استحقاقا، و لا قدرة له على شيء و لا مفرّ، و كيف لا يرجو و هو يعرف نفسه بالعجز، و هو غريق في بحر آلاء اللّه و نعمائه من حيث لا تحصى و لا تعدّ.
و چون خوف و ترس نباشد از براى بنده؟ در حالتى كه نداند عاقبت خود را كه سعيد است يا شقىّ؟ و صحيفه عملش مشحون به سيّئات خواهد بود، يا به حسنات؟ و نظر به عمل خود كه مىكند نمىيابد عملى كه به آن خرسند توان بود و به سبب
شرحمصباحالشريعة ص : 535
آن عمل، استحقاق اجرى تواند داشت و چون رجا نداشته باشد؟ و اميدوار به رحمت و مغفرت الهى نباشد؟ در حالتى كه خداى تعالى بنده خود را مىشناسد و مىداند كه در نهايت عجز و ناتوانى است و در دنيا هميشه مستغرق نعمتهاى او بوده و در هيچ وقت و هيچ لمحه از نعمتهاى او خالى نبوده، پس به حكم: «الظّاهر عنوان الباطن»، از حكيم على الاطلاق و كريم بالاستحقاق، مستبعد است كه به اعتبار اختلاف نشأه، با وجود اتّحاد فاعل و قابل، تغيير سلوك نمايد.
فالمحبّ يعبد ربّه على الرّجاء بمشاهدة احواله بغير متّهم، و الزّاهد يعبد على الخوف.
مىفرمايد كه: خوف و رجا هر كدام مسلك خاصّى هستند و به كسى منسوبند، امّا رجا، مسلك محبّ است كه مولاى خود را به سمت محبوبيّت، ملاحظه مىكند و محبوب كى هرگز به آزار محبّ راضى است؟ و به عذاب و عقاب او دل مىتواند داد؟ و خوف، مسلك زاهد است كه مولاى خود را به عنوان قهّاريّت، اخذ كرده است و از اين جهت در جميع حركات و سكنات از او خائف و هراسان است كه مبادا خلاف رضاى او واقع شود و از ذات احدى به نيابت صفت قهّاريّت، كه مناط غضب و ايلام است، مستحقّ عقاب گردد.
قال اويس لهرم بن حبّان: قد عمل النّاس على الرّجاء، تعال: نعمل على الخوف.
اويس قرنى كه يكى از كمّل صوفيّه است و بسيار بزرگ است، به هرم بن حبّان مىگفته كه: مردمان كار به خود آسان كردهاند و بندگى خدا را از روى رجا مىكنند، بيا تا ما عمل به خوف كنيم و آنچه مقتضاى خوف است به عمل آريم كه احتياط مقتضى اين است.
و الخوف خوفان، ثابت و معارض، فالثّابت من الخوف يورث الرّجاء، و المعارض منه يورث خوفا ثابتا.
شرحمصباحالشريعة ص : 536
مىفرمايد كه: خوف الهى منقسم مىشود به دو قسم: يكى خوف ثابت و يكى خوف معارض.
امّا خوف ثابت، خوفى است كه مركوز است در طبع، و خائف به مقتضاى اين خوف كه اتيان به اوامر و اجتناب از مناهى است، عمل مىكند و مسامحه كه از توابع رجاء است از او ناشى نمىشود و به سبب عدم معارضه خوف با رجا، تزلزل و اضطراب بهم نمىرساند. اين چنين خوف بلا شكّ منتج مغفرت است.
و امّا خوف معارض هر چند گاهى معارضه با رجا مىكند و به سبب معارضه در اساس خوف، تزلزل بهم مىرسد. امّا به ملاحظه مرجّحات خوف، خوف معارض هم راجع به خوف ثابت مىشود و مثل او مورث نجات مىشود.
و در بعضى از نسخهها، بجاى «ثابت»، «ثانى» است و بنابر اين نسخه، معنى چنين مىشود كه: خوف معارض، در هر معارضه مورث خوف ديگر است و چون صرفه و غبطه در رعايت خوف، بيشتر است و احتياط نيز با او است، در هر مرتبهاى از مراتب معارضه خوف با رجا، گويا خوف ديگر بهم مىرسد. و «ثانى» را بايد حمل كرد بر برابر اوّل، تا با ثالث و رابع و فوق جمع تواند شد.
و الرّجاء رجاءان، عاكف و باد، فالعاكف منه يقوّى نسبة المحبّة، و البادى منه يصحّح اصل العجز و التّقصير و الحياء.
مىفرمايد كه: رجا هم مثل خوف، منقسم است به دو قسم: يكى رجاى عاكف، دوم رجاى بادى.
رجاى عاكف، رجايى است كه صفت رجا از براى صاحب رجا، ملكه و جبلّى باشد و اين صفت در او راسخ باشد. مثل رسوخ بديهيّات اوّليّه، و چون دانستى كه بناى صفت رجا بر صفت محبوبيّت است، چنانكه بناى خوف بر صفت قهّاريّت است. پس قوّت رجا موجب قوّت نسبت محبّت است.
و رجاى بادى، رجايى است كه در مرتبه حال است و به مرتبه ملكه نرسيده و مصحّح رجايش غير اظهار عجز و تقصير نيست، يعنى: راه به عجز و تقصير خود
شرحمصباحالشريعة ص : 537
برده است و دانسته است كه كفايت كلّ مهمّات از جناب احديّت است جلّ جلاله و نسبت دنيا و آخرت به او مساوى است. پس هرگاه در دنيا سلوكش با بنده در نهايت مهربانى و اشفاق باشد، معلوم است كه در آخرت نيز چنين خواهد بود.
|