شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:فساد الظّاهر من فساد الباطن، و من اصلح سريرته اصلح اللَّه علانيته، و من خان اللَّه في السّرّ هتك اللَّه علانيته.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: فساد ظاهر از فساد باطن است، هر كه باطنش پاك است و به صفات ذميمه ملوّث نيست، خداى تعالى ظاهر او را هم صالح مى‏كند، و در نظر مردم، عزيز و محترم مى‏دارد. و هر كه باطنش از غدر و مكر و شيطنت، تيره و سياه است، حضرت عزّت ظاهر او را نيز مثل باطن، خفيف و خوار مى‏دارد.
و اعظم الفساد ان يرضى العبد بالغفلة عن اللَّه تعالى، هذا الفساد يتولّد من طول الامل و الحرص و الكبر، كما اخبر اللَّه تعالى في قصّة قارون فى قوله:وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِى الارْضِ انَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ. 28: 77
يعنى: عظيم‏ترين فساد، غافل بودن است از جناب احديّت، و اين غفلت ناشى نمى‏شود مگر از طول امل و حرص و كبر. چنانكه خداوند جليل در قرآن عزيز در قصّه قارون، خبر داده كه:
وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِى الارْضِ انَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ 28: 77(قصص - 77).
يعنى: مجوى تباهكارى و بيدادگرى و تكبّر و فعل معاصى در زمين، به درستى كه خداى تعالى دوست نمى‏دارد فساد كنندگان را كه در دنيا تفاخر و تعظّم كنند و افعال بد از ايشان به ظهور رسد. قارون به روايت ابن جريج، پسر عمّ حضرت موسى عليه السّلام بوده، چه پدر قارون يصهر بن قاهث است و پدر موسى عليه السّلام، عمران بن قاهث از
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 497
اولاد لاوى بن يعقوب و قارون را از غايت خوبى صورت و زيبائى طلعت، منوّر خواندندى و در قرائت تراه اقرأ از همه بنى اسرائيل بوده و يكى از سبعين مختار آن حضرت است، كه ايمان به او آورده بود و در زمان فقر و احتياج، مردى متواضع و متخلّق بود و گويند كه: وى به ظاهر ايمان آورده بود، امّا به باطن كافر بود، مانند سامرى. حق تعالى خواست كه او را ممتحن سازد و به انفاق، تا كفر او بر عالميان ظاهر گردد. پس او را به وسيله كثرت مال و جاه امتحان كرد.
و كانت هذه الخصال من صنع قارون و اعتقاده، و اصلها من حبّ الدّنيا و جمعها، و متابعة النّفس و هواها، و اقامة شهواتها، و حبّ المحمدة، و موافقة الشّيطان، و اتّباع خطواته، و كلّ ذلك يجتمع بحسب الغفلة عن اللَّه و نسيان مننه.
مى‏فرمايد كه: اين خصلتهاى مذكوره، از بابت غفلت و طول امل و حرص، همه در قارون جمع بود و به هر كدام از اين صفات رذيله مذكوره، موصوف بود و منشأ و اصل اين صفات ذميمه، دوست داشتن دنيا است و جمع كردن دنيا و پيروى كردن نفس و هوا، و به عمل آوردن خواهشهاى نفس و دوست داشتن محمدت، كه مردم حمد و ثناى او كنند و خوبى او گويند و متابعت كردن شيطان و گوش به اغواى او داشتن، و همه اين‏ها به سبب غفلت از حضرت بارى است و فراموش كردن نعمتهاى او.
و علاج ذلك: الفرار من النّاس، و رفض الدّنيا، و طلاق الرّاحة، و الانقطاع عن العادات، و قطع عروق منابت الشّهوات بدوام ذكر اللَّه، و لزوم الطّاعة له، و احتمال جفاء الخلق، و ملامة القربى، و شماتة العدوّ من الاهل و الولد و القرابة، فاذا فعلت ذلك فقد فتحت عليك باب عطف اللَّه، و حسن نظره إليك بالمغفرة و الرّحمة، و خرجت من جملة
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 498
الغافلين، و فككت قلبك من اسر الشّيطان، و قدمت باب اللَّه في معشر الواردين إليه، و سلكت مسلكا رجوت الاذن بالدّخول على الملك الكريم الجواد الرّحيم، و استيطاء بساطه على شرط الاذن، و من وطئ بساط الملك على شرط الاذن، لا يحرم سلامته و كرامته، لانّه الملك الكريم و الجواد الرّحيم.
مى‏فرمايد كه: علاج اين خصلتهاى ذميمه، از اصل و فرع، دورى‏كردن است از خلايق، و ترك كردن دنيا است، و طلاق دادن راحت و در پى راحت نبودن، و از تعارفات ميان مردم كناره گرفتن، و منشأ شهوات و خواهشهاى نفسانى را از بيخ بر كندن، و وصول به اين‏ها ميسّر نمى‏شود مگر به دوام ذكر الهى، و ملازمت طاعت و بندگى، و تحمّل نمودن جفا و آزار خلق، و از ملامت خويشان و ساير مردم باك نداشتن، و شماتت دشمنان و اقربا را به خود آسان كردن. هر گاه تو اين‏ها را بجا آوردى پس به يقين گشوده‏اى به روى خود، درى از عطوفت و شفقت الهى را، و منظور نظر رحمت رحيم حقيقى شده‏اى، و از سلك غافلان بيرون رفته، در فرقه بيداران منسلك شده‏اى، و دل خود را از بند شيطان لعين خلاصى داده‏اى، و با گروه روندگان به جانب خدا ملحق گشته‏اى، و به راهى رفته‏اى كه رونده آن راه زود باشد كه مأذون شود به دخول بهشت و مرخّص شود به گذاشتن قدم بر بساط مالك الملوك، و هر كه قدم گذاشت بر بساط مالك الملوك، محروم نمى‏شود از سلامت از عقاب و عذاب، و دور نمى‏ماند از كرامت: «مفتّحة لهم الابواب».