شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:طوبى لعبد جاهد للَّه نفسه و هواه، و من هزم جند نفسه و هواه ظفر برضا اللَّه، و من جاوز عقله نفسه الامّارة بالسّوء بالجهد و الاستكانة، و الخضوع على بساط خدمة اللَّه تعالى فقد فاز فوزا عظيما.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: خوشا حال بنده‏اى كه از براى خدا و تقرّب به جناب او، هميشه در مقام جهاد نفس باشد و هرگز از او غافل نشود و عنان اختيار از دست ندهد و نگذارد كه نفس و خواهشهاى نفس بر او غالب شوند. بلكه همه مغلوب و مقهور او باشند، و هر كه توفيق جهاد نفس يافت و جنود نفس امّاره را مغلوب خود كرد، پس به تحقيق كه به دست آورده است رضاى الهى را، و هر كه فريب نفس امّاره نخورد و به مقتضاى حكم عقل عمل كرد و ملازم عبادت و آه و ناله شد و از عظمت و بزرگوارى حضرت خداوندى عزّ اسمه، غافل نشد و قرب بساط جناب او را نصب العين خود نمود، پس به يقين و تحقيق كه رسيده است به درجات عاليه، و گرديده است منسلك در سلك مقرّبين و رستگاران.
و لا حجاب اظلم و اوحش بين العبد و بين اللَّه من النّفس و الهوى، و ليس لقتلهما و قطعهما سلاح و آلة مثل الافتقار إلى اللَّه، و الخشوع و الخضوع و الجوع و الظّمأ بالنّهار و السّهر بالّيل، فان مات صاحبه مات شهيدا، و ان عاش و استقام ادّى عاقبته إلى الرّضوان الاكبر.
مى‏فرمايد كه: نيست هيچ حجابى موحش‏تر و هيچ مقامى مظلم‏تر و تيره‏تر، ميان بنده و پروردگار، از نفس امّاره و خواهشهاى او. يعنى: اين دو چيز بيشتر از همه، بنده را از خدا دور مى‏كنند و قلع و قمع اين دو موحش مظلم، ميسّر نيست مگر به
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 493
التجا بردن به جناب پروردگار و عجز و استغاثه به او نمودن، و گرسنگى و تشنگى را ملازم شدن، و سحرخيزى را مواظبت‏نمودن. پس اگر در اثناى اين نبرد و جهاد با نفس، موت به او رسيد و دعوت حقّ را اجابت نمود، مثاب و مأجور است و ثوابش برابر ثواب شهيد است، و در قيامت با شهدا محشور مى‏شود و اگر زيست و به همين حال ماند و انحرافى در او راه نيافت، عاقبت او رضوان اكبر است كه رضاى الهى باشد، يا اعلاى مراتب بهشت، كه نامش رضوان است، جاى او خواهد بود. و «رضوان اكبر» به هر دو معنى تفسير شده است.
قال اللَّه تعالى:وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَّنَهُمْ سُبُلَنا وَ انَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ. 29: 69(عنكبوت - 69)
چنانكه خداوند عالم در قرآن مجيد فرموده است: هر كه در راه ما جهاد كرد و از براى تحصيل رضاى ما، زحمت به نفس خود داد، ما مى‏نمائيم به او راه حق را و ضايع نمى‏گذاريم ما، مزد نيكوكاران را.
و اذا رايت مجتهدا ابلغ منك في الاجتهاد، فوبّخ نفسك و لمها و عيّرها تحثيثا على الازدياد عليه، و اجعل لها زماما من الامر، و عنانا من النّهى، و سقها كالرّائض للفاره الّذى لا يذهب عليه خطوة من خطواتها، الا و قد صحّح اوّلها و اخرها.
يعنى: هر گاه مى‏بينى كسى را كه جدّ و جهد او در عبادت و جهاد نفس، بيشتر از تو باشد، پس توبيخ و سرزنش نفس خود كن و ملامت نفس خود كن، كه چرا تو در اين مرتبه پست باشى و با وجود امكان رسيدن به مراتب عاليه، به اين مرتبه پست مانده باشى آخر مهار امر و عنان نفس را محكم دار و مگذار كه قدم از جادّه اطاعت بيرون گذارد، و بران نفس را و به راه‏انداز نفس را، مثل راندن اسب نجيب اصيل كه در نهايت هموارى راه رود و از غايت هموارى و خوش راهى، قدم از راه بيرون نگذارد.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 494
و كان رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله: يصلّى حتّى يتورّم قدماه و يقول: ا فلا اكون عبدا شكورا؟ اراد به ان تعتبر بها امّته، و لا يغفلوا عن الاجتهاد و التّعبّد و الرّياضة بحال.
مى‏فرمايد كه: حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله با وجود قرب و منزلت او به جناب احديّت دقيقه‏اى عبادات از او فوت نمى‏شد و از كثرت نماز، پاهاى مبارك او ورم مى‏كرد و به اين حال مى‏فرمود كه: آيا نبوده باشم من نزد پروردگار، بنده نيك شكر كننده؟ و به حكم: «النّاس على دين ملوكهم»، امّت را نيز تأسّى به آن حضرت به قدر مقدور، لازم است و اقتدا به او واجب و احتراز از غفلت و كسالت از جهاد نفس، متحتّم.
الا و انّك لو وجدت حلاوة عبادة اللَّه، و رايت بركاتها و استضات بنورها، لم تصبر عنها ساعة واحدة و لو قطعت اربا اربا، فما اعرض من اعرض عنها الا بحرمان فوائد السّلف من العصمة و التّوفيق.
مى‏فرمايد كه: اگر بيابى تو لذّت عبادت را و فوايد بندگى پروردگار را ادراك كنى و كيفيّت آن را مشاهده نمائى و به نور عبادت، نفس خود را جلا دهى و از كدورتها او را پاك گردانى، لمحه‏اى از عبادت او فارغ و لحظه‏اى از بندگى او عاطل نمى‏توانى بود، هر چند گوشت بدن تو را به مقراض بچينند. پس هر كه از عبادت و بندگى خدا اعراض كند و رغبت به عبادت چندان نشان ندهد، پس به تحقيق و يقين كه او، لذّت و كيفيّت عبادت نيافته است و به فوايد و عوايد آن راه نبرده است.
قيل لربيع بن خثيم: ما لك لا تنام باللّيل؟ قال: لانّى اخاف البيات.
از ربيع كه يكى از زهّاد است، پرسيدند كه: چرا شب خواب نمى‏روى و استراحت نمى‏كنى؟ گفت: مى‏ترسم از شبيخون مرگ. يعنى: مى‏ترسم كه مرگ به من رسد و من در خواب باشم و توفيق انابه و رجوع نيابم.