شرح
قال الصّادق عليه السّلام:الصّدق نور متشعشع في عالمه، كالشّمس يستضيء بها كلّ شيء بمعناه، من غير نقصان يقع على معناه.
حضرت امام صادق عليه السّلام مىفرمايد كه: صدق و راستى، صفتى است در غايت نورانيّت و جلا در عالم خود كه عالم معقول است و از غايت نورانيّت و جلائى كه دارد، سرايت مىكند نور او به ساير قوا و مشاعر و ايشان را نيز از افعال ردّيه و اعمال كريهه باز مىدارد. مثل آنكه چشم را از ديدن ناملايم، و سمع را از شنيدن نامناسب، و همچنين ساير قوا و اعضا را از ارتكاب خلاف شرع مانع مىشود.
از يكى از اكابر مشهور است كه، كسى از او سؤال كرد كه: مرا وعظى و پندى ده كه سبب نجات من باشد در قيامت. فرمود كه: ملازم صدق باش و دست از صدق و راستى بر مدار و از رذيله كذب و دروغ، محترز باش. سائل هر چند گفت كه:
وعظ را زياد كن، در جواب او مىگفت: به آنچه گفتم عمل كن كه مشتمل است بر همه مواعظ. سائل مىگويد: چنان بود كه او مىگفت، و هر كار ناملايمى كه خواستم به عمل آرم او را منافى صدق يافته، از او احتراز مىنمودم.
و ديگر مىفرمايد كه: صدق در عالم معقول، مانند آفتاب است در عالم محسوس. چنانكه آفتاب اجسام كثيفه را ظاهر مىكند و نور مىبخشد، صدق و راستى هم ساير قوى و حواسّ را نورانى مىكند و جلا مىدهد و ايشان را از افعال و اعمال نا ملايم و نا مشروع باز مىدارد، چنانكه دانستى. و چنانكه به طلوع آفتاب كلّ اجسام كثيفه، قبول نور مىكنند و منوّر مىشوند و در نور آفتاب به استضائت
شرحمصباحالشريعة ص : 455
اجسام، نقصان راه نمىيابد، همچنين صدق و راستى هم موجب نورانيّت ساير قوا است و از كمال او چيزى كم نمىشود.
و الصّادق حقّا هو الّذى يصدّق كلّ كاذب بحقيقة صدق ما لديه، و هو المعنى الّذى لا يسمع معه سواه، او ضدّه مثل آدم عليه السّلام، صدّق ابليس في كذبه حين اقسم له كاذبا لعدم ما به من الكذب في آدم عليه السّلام.
مىفرمايد كه: صادق به حقّ و حقيقت كسى است كه، تصديق كند و راست داند قول هر كاذب را، چه آنچه نزد او است، حقيقت صدق است و از معنى كذب و حقيقت ناراستى، عارى است و به اعتقاد او كذب و دروغ وجود ندارد. از اين جهت هر چه مىشنود، از هر كه باشد خواه راست و خواه دروغ، قياس به خود همه را راست مىپندارد. مثل حضرت آدم عليه السّلام كه چون صادق حقيقى بود و از شوائب دروغ و حيله خالى بود، گول از شيطان خورد و قسم دروغ او را قبول كرد. و خداوند عالم نيز اشارت به اين نمود كه:
وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما. 20: 115(طه - 115)
يعنى: نيافتيم ما آدم را كه اراده مخالفت حكم خدا كند، امّا چون ابليس قسم دروغ خورد، گفته او را راست پنداشت و كرد آنچه كرد.
و لانّ ابليس أبدع شيئا، كان اوّل من أبدعه و هو غير معهود ظاهرا و باطنا، فخسر هو بكذبه على معنى لم ينتفع من صدق ادم عليه السّلام على بقاء الابد.
و به سبب اين بدعت بد، كه از شيطان ناشى شد و اختراع دروغ كه كرد، گرديد شيطان اوّل كسى كه بدعت گذاشت در روى زمين، و احداث نمود چيزى كه هرگز نبود، نه به حسب ظاهر و نه به حسب باطن، و به خيال كسى هم نمىگذشت. و به سبب اين بدعت، خاسر و زيانكار شد، و به اين دروغ كه به آدم عليه السّلام گفت و فريب
شرحمصباحالشريعة ص : 456
او داد، نفعى عايد او نشد و غير خسران ابد و وبال سرمد، چيزى بر دروغ او مترتّب نشد و به حضرت آدم عليه السّلام نيز به سبب تصديق او نقصانى نرسيد، چرا كه او دروغ را مؤكّد به قسم ساخت و دروغ را به لباس صدق، تلقين آدم كرد، و او از مقتضاى جبلّت خود منحرف نشد و ميل به باطل نكرد، لهذا در نبوّت او خللى راه نيافت.
چنانكه مىفرمايد كه:
و افاد ادم عليه السّلام بتصديقه كذبه بشهادة الملائكة بنفى عزمه، عمّا يضّاد عهده في الحقيقة على معنى، لم ينتقض من اصطفائه بكذبه شيئا.
يعنى: تلقين كرد ابليس به حضرت آدم عليه السّلام دروغ را به لباس صدق، و خود را چنان به او نمود كه آنچه راست مىگويد.
مؤيّد اين مقال و مؤكد اين آنكه شهادت دادند ملائكه كه نيافتيم ما حضرت آدم را كه به خواهش نفس و ميل طبع خود، مخالفت امر الهى كرده باشد. بلكه ارتكاب او، اكل شجره منهيّه را از آن جهت بود كه كذب بعد از آنكه وجود نداشت و معدوم صرف و ليس محض بود، شيطان او را ابداع كرد و از براى فريب حضرت آدم، اين خصلت نا محمود را از براى اغواى آن محمود از مكمن غيب، به ظهور آورد و اين بدعت را مؤكّد به قسم نيز ساخت و از اين راه فريب آدم داد و اين منافى نبوّت و قرب الهى نيست، چنانكه گذشت.
فالصّدق صفة الصّادق، و حقيقة الصّدق ما يقتضى تزكية اللَّه لعبده، كما ذكر عن صدق عيسى عليه السّلام في القيامة بسبب ما اشار إليه من صدقه، و هو مرآة للصّادقين من رجال امّة محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.
يعنى: صداقت و راستى، صفتى است و زينتى است از براى صادق، و صادق را در روز قيامت به اين صفت صدق مىخوانند، و نيز حضرت بارى عزّ اسمه، در روز قيامت، صادقان را به صفت صدق مدح و ثنا خواهد كرد. چنانكه حضرت عيسى عليه السّلام را به «مرآة الصّادقين» مدح مىكنند و صادقان امّت پيغمبر ما را عليه السّلام به
شرحمصباحالشريعة ص : 457
آيه وافى هدايه: ذيل، مدح مىنمايند، چنانكه فرموده.
فقال اللَّه تعالى:هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقينَ صِدْقُهُمْ. 5: 119(مائده - 119)
چنانكه حضرت بارى بعد از مدح حضرت عيسى على نبيّنا و عليه السّلام، مدح شيعيان و صادق امّت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله مىكند و مىگويد: روز قيامت روزى است كه نفع مىكند راستگويان را راستى ايشان.
و قال امير المؤمنين عليه السّلام: الصّدق سيف اللَّه في ارضه و سمائه، اينما اهوى به نفذ، فاذا اردت ان تعلم أ صادق أنت ام كاذب؟ فانظر في قصد معناك و غور دعوك، و عيّرهما بقسطاس من اللَّه عزّ و جلّ، كانّك في القيامة.
و فرموده است حضرت امير المؤمنين عليه السّلام كه: راستى و درستى، شمشير خدا است در زمين و آسمان، به هر جا كه فرود مىآيد، نفوذ مىكند و جا مىكند.
يعنى: هر شخص كه توفيق اين كمال يافت و به اين صفت كمال موصوف شد، از ساير اشخاص بنى نوع خود، تميز مىيابد و زيادتى بهم مىرساند. پس اگر تو خواهى بدانى كه موصوفى به صدق يا نه و به صفت صدق و راستى متّصفى يا نه؟ بسنج آنچه در دل تو است به آنچه به زبان مىگوئى و اين دو چيز را به قسطاس الهى و ترازوى عدل و به معيار بصيرت سنجيده كن، همان قياس كه در روز قيامت، افعال و اعمال خود را به ترازوى عدل ربّانى مىسنجى، اگر بسنجيدى و هر دو را موافق يافتى و در باطن و ظاهر خود، تفاوت نيافتى، بدانكه در دعواى خود صادقى و به اين توفيق موفّقى. چنانكه مىفرمايد:
قال اللَّه تعالى:وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ. 7: 8(اعراف - 8).
چنانكه خداوند عالم مىفرمايد كه: حقّ و راستى در روز قيامت، در ترازوى عمل سنگينتر از همه عملها است.
شرحمصباحالشريعة ص : 458
فاذا اعتدل معناك بدعواك ثبت لك الصّدق.
پس چنان كه در دنيا نيز ملازم صدق باشى و در دعواى صدق، محقّ باشى.
و هرگاه در ظاهر و باطن و آشكار و نهان، ملازم صدق شدى، ثابت مىشود از براى تو معنى صدق، و در قيامت در سلك صدّيقان محشور خواهى شد.
بايد دانست كه كمال صدق حاصل نمىشود در آدمى مگر به وجود چهار صدق:
اوّل - صدق زبان كه هر چه گويد و هر خبر كه دهد، خواه با خدا و خواه با خلق و خواه از ماضى و خواه از مستقبل، راست گويد، و به هر چه گويد و خبر دهد صادق باشد. پس بنابر اين با وجود ميل به دنيا و رغبت به دنيا در گفتن:«وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّماواتِ وَ الارْضَ» 6: 79(انعام - 79)، و گفتن:«ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعينُ» 1: 5(حمد - 5)، و امثال اينها از ادعيه و آيات كاذب، خواهد بود.
دوم - صدق نيّت است. يعنى: صدق حقيقى و راستى و درستى تحقيقى، مقتضى آن است كه در نيّت هر فعل، طاعت و عبادت غير خدا ملحوظ نباشد و به تقرّب حضرت بارى، غير او را دخيل نكند و الا در آن نيّت كاذب خواهد بود.
سوم - صدق عزم است. يعنى: عزمش آن باشد كه اگر ولايت ناحيهاى به او رجوع شود، عدالت كند و اگر صاحب ثروت و تموّل شود، به ضعفا و اهل حاجت احسان نمايد و اگر در قضا و ولايت ناحيهاى و تدريس مدرسهاى، اولى از خود يابد ولايت و تدريس به او رجوع كند.
چهارم - صدق مقامات است. يعنى: در هر مقام از مقامات ستّ: كه زهد است و محبّت و توكّل و خوف و رجا و رضا، حقيقت آن مقام را طلب كند و به مرتبه ضعيف آن راضى نشود و در هر مقام از مقامات مذكوره، كامل باشد و اگر به خلاف آن باشد و به مرتبه ناقص اين مراتب راضى شود، كاذب خواهد بود نه صادق. و به اين تفصيل اشارت فرمود:
و ادنى حدّ الصّدق ان لا يخالف اللّسان القلب و لا القلب اللّسان.
يعنى: آنچه گفتيم در تفسير صدق از تساوى ظاهر و باطن و مخالفت نكردن
شرحمصباحالشريعة ص : 459
زبان با دل و دل با زبان، ادناى مرتبه صدق است.
و مثل الصّادق الموصوف بما ذكرنا، كمثل النّازع روحه، ان لم تنزع فما ذا يصنع؟
مىفرمايد كه: صدق حقيقى و صادق تحقيقى، مانند كسى است كه در نزع روح باشد. چنانكه او در آن حالت، به موت راضىتر از حيات است. آدم راستگو كه ملازم راستى و درستى است نيز به مردن راضىتر است، چرا كه دنيا زندان او است و هميشه بايد عنان نفس را كشيده دارد كه مبادا منافى صدق به عمل آيد و از اين كمال محروم شود و مخالفت ظاهر با باطن ظهور يابد و در هر لمحهاى و هر لحظهاى بايد با بسيارى از اعادى و دشمنان از انس و جنّ، نبرد كند و محاربه و مجاهده نمايد و هرگز از اين جهاد فارغ نباشد.
حيات دنيا با اين همه زحمت چه اعتبار تواند داشت؟ و موت نسبت به او، البتّه آسانتر و سهلتر است.
|