شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 394
شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:لا تحلّ الفتيا لمن لا يستفتى من اللَّه تعالى بصفاء سرّه، و اخلاص علمه و علانيته، و برهان من ربّه في كلّ حال.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: فتوى دادن در مسائل شرعيّه، حلال نيست كسى را كه استفتا نكند از حقّ سبحانه و تعالى، با باطن پاك از لوث آلودگى‏ها و با نفس پاكيزه از كدورت ارتكاب مناهى، و جايز نيست فتوى دادن از براى كسى كه عبادت و طاعتش، خالص نباشد و ظاهر و باطن او موافق نباشد و در جميع مسائل ضرورى و حالات لابدّى، برهان و مستمسك قائمى مثل آيه يا حديث نداشته باشد. يعنى: تا كسى موصوف به اين صفات نباشد، جايز نيست او را فتوى دادن در هيچ حكمى از احكام.
لانّ من افتى فقد حكم، و الحكم لا يصحّ الا باذن من اللَّه و برهانه.
چرا كه فتوى دادن، حكم كردن است در مسائل شرعى، و حكم جزم كردن در شرعيّات، صحيح نيست مگر به اذن شارع و مرخّص شدن از جانب شارع، به دليل و برهان قائم.
و من حكم بخبر بلا معاينة فهو جاهل ماخوذ بجهله، و ماثوم بحكمه.
مى‏فرمايد كه: هر كه حكم كند به خبرى و حديثى و نسبت دهد او را به پيغمبر يا وصىّ پيغمبر و خود آن خبر را نديده باشد و جزم و قطع به آن نداشته باشد، پس آن مفتى جاهل است در آن حكم، و آثم و گناهكار است.
قال النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله: أجرأكم بالفتيا أجرأكم على اللَّه تعالى.
حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله مى‏فرمايد كه: جرأت بر فتوى دادن، جرأت بر خدا است.
هر كه از شما كه به فتوى دادن جرأت بيشتر داريد، گويا بر خداى تعالى جرأت بيشتر داريد. حاصل آنكه فتوى و جرأت بر فتوى، بسيار امر خطير است و به آسانى
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 395
ارتكاب او نمى‏توان كرد و فتوى نمى‏توان داد. چنانكه به صحّت پيوسته كه:
علامه حلّى (ره) را بعد از فوت به خواب ديدند و از كيفيّت احوالش استفسار نمودند؟ جواب گفت: «لو لا زيارة الحسين و تصنيف الالفين، لهلكتنى الفتاوى»، يعنى: اگر زيارت امام حسين عليه السّلام نكرده بودم و تصنيف الفين، (كه دو هزار دليل است بر اثبات امامت بلا فصل مرتضى علىّ عليه السّلام، نكرده بودم)، هر آينه هلاك مى‏كرد مرا فتواها كه كرده بودم.
او لا يعلم المفتى انّه هو الّذى يدخل بين اللَّه و بين عباده، و هو الحائل بين الجنّة و النّار.
يعنى: آيا نمى‏داند مفتى كه در وقت فتوى دادن، داخل شده است ميان جناب عزّت و بنده‏اى كه مستفتى باشد و حكم خدا را به او مى‏رساند و كار پيغمبر مى‏كند، و ايستاده است در ميان بهشت و دوزخ. كه اگر در آنچه مى‏گويد و فتوى مى‏دهد، صادق باشد و موافق گفته شارع باشد، از اهل نجات است و داخل بهشت مى‏شود، و اگر العياذ باللَّه، مخطى باشد و از روى علم و دانش نباشد، هالك است و داخل جهنّم خواهد شد.
قال سفيان بن عيينة: كيف ينتفع بعلمى غيرى و انا حرمت نفسي نفعها.
از سفيان بن عيينه مروى است كه مى‏گفته است كه: چگونه منتفع شود از علم من غير من، در حالى كه نفس من از او منتفع نباشد و من از او محروم باشم و به آنچه مى‏گويم، عمل نكنم.
و لا تحلّ الفتيا في الحلال و الحرام بين الخلق الا لمن كان اتّبع الخلق من اهل زمانه و ناحيته و بلده بالحقّ.
مى‏فرمايد كه: فتوى دادن حلال نيست در حلال و حرام در ميان خلق، مگر از براى كسى كه متابعت او، حقّ را بيشتر از متابعت اهل زمان خود و ناحيه خود باشد، يعنى: افضل و اتقى و اصلح شهر خود باشد و در آن شهر و ناحيه، در فضيلت و
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 396
تقوى به از او نباشد.
قال النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله: و ذلك لربّما و لعلّ، و لعسى لانّ الفتيا عظيمة.
حضرت سيّد بشر صلّى اللَّه عليه و آله مى‏فرمايد كه: فتوى دادن در احكام شرع، بسيار عظيم و خطير است، چرا كه بسيار باشد كه خطا كند و خلاف قانون شرع، فتوى دهد. بلكه احتمال خطا از صواب نزديكتر است و امكان غلط از صحّت بيشتر.
يا مراد اين باشد كه: مفتى بعد از بذل جهد در تحقيق مسئله و اتّصاف به شرايط فتوى، فتوى را از روى قطع و جزم نگويد و نگويد كه حكم خدا البتّه چنين است كه من مى‏گويم، بلكه بايد به سبيل احتمال بگويد، و بگويد كه: شايد اين مسئله چنين باشد، يا نزديك است كه چنين باشد.
و قال امير المؤمنين عليه السّلام لقاض: هل تعرف النّاسخ و المنسوخ؟ قال لا، قال: اذا هلكت و اهلكت.
حضرت امير عليه السّلام از يك قاضى پرسيد كه: آيا تو شناخته‏اى منسوخ قرآن را از ناسخ؟ و دانسته‏اى كه در قرآن و حديث، كدام آيه و كدام حديث ناسخ است و كدام منسوخ؟ قاضى گفت: نه، حضرت فرمود كه: راه به مراد و قصد الهى از هر آيه قرآن برده‏اى؟ و مراد او را عزّ شأنه، از هر آيه از آيات قرآن دانسته‏اى كه چه چيز است؟ گفت: نه، فرمود كه: پس تو هر گاه ناسخ را از منسوخ تميز نكرده باشى، و بر مراد الهى از هر آيه از آيات قرآنى راه نبرده باشى و با اين همه جهل و نادانى، حكم كنى در ميان مردم و فتوى دهى، خود جهنّمى هستى و هم كسى كه به فتواى تو عمل كند.
و المفتى يحتاج إلى معرفة معانى القران، و حقائق السّنن، و بواطن الإشارات و الاداب، و الاجماع و الاختلاف، و الاطّلاع على اصول ما اجمعوا عليه، و ما اختلفوا فيه، ثمّ إلى حسن الاختيار، ثمّ العمل الصّالح،
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 397
ثمّ الحكمة، ثمّ التّقوى، ثمّ حينئذ ان قدر.
مى‏فرمايد كه: مفتى را لا بدّ و ناچار است از شناختن چند چيز، تا تواند فتوى داد:
يكى - شناختن معانى قرآن. خصوص، شناختن معانى آياتى كه احكام شرع از آنها مستنبط است.
دوم - شناختن حقايق سنن. يعنى: علم داشتن به احاديث پيغمبر و ائمّه عليهم السّلام و راه بردن به ظواهر و بواطن اشارات و تأويلات و صحّت و فساد سندهاى احاديث و روات و آداب آن.
سوم - فرق كردن مسائل اجماعيّه از اختلافيّه و اطّلاع يافتن بر اصول اجماعيّات و اختلافيّات.
چهارم - ترجيح دادن و قادر بودن بر آن.
پنجم - عدالت يعنى: ملكه راسخه داشتن بر اتيان اوامر و اجتناب از منهيّات و عدم اصرار بر صغاير.
ششم - حكمت يعنى: ملازم مروّت و حميّت بودن، و در كارها ميانه‏رو بودن و از افراط و تفريط احتراز نمودن.
هفتم - تقوى و پرهيزگارى داشتن و از محرّمات و شبهات اجتناب نمودن.
حاصل آنكه اگر كسى تواند كه موصوف به همه اين صفات باشد، فتوى مى‏تواند داد اگر قادر بر اجراى احكام باشد وگر نه، نه.