شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:العلم اصل كلّ حال سنىّ، و منتهى كلّ منزلة رفيعة، لذلك قال النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله: طلب العلم فريضة على كلّ مسلم اى علم التّقوى و اليقين.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: علم، اصل همه صفتهاى خوب است، و منشأ جميع كارهاى نيكو است، و هر كه علم ندارد و عالم به احكام دين نيست، هر چند عملش به سبيل اتّفاق خوب باشد كه معيوب است و فاعلش مغبون و از درجه اعتبار ساقط است، از اين جهت حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است كه:
طلب كردن علم، فرض است بر جميع مسلمانان، خواه مرد و خواه زن، و فرموده است كه: مراد از علم در اين حديث، علم به احكام شرع است و از شبهات و محرّمات اجتناب كردن و به آنچه به پيغمبر ما آمده است، از احوال مبدأ و معاد يقين داشتن. و اين تفسير محتمل است كه از حضرت صادق عليه السّلام باشد و محتمل است كه از مؤلّف باشد و ثانى اقوى است، چنانكه معلوم است.
و قال صلّى اللَّه عليه و آله: اطلبوا العلم و لو بالصّين، و هو علم معرفة النّفس، و فيه معرفة الرّبّ.
و نيز آن حضرت مى‏فرمايد كه: طلب كنيد علم را هر چند به شهرهاى دور بايد رفت، مثل چين و ماچين. و اين كنايه از آن است كه در تحصيل علم به هيچ وجه عذر، مسموع نيست و دورى معلّم از متعلّم، عذر نمى‏شود و مى‏فرمايد كه: مراد از
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 385
اين علم شناختن نفس است و از شناخت نفس، شناخت حق تعالى حاصل مى‏شود.
چنانكه فرموده است كه:
قال النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله: من عرف نفسه فقد عرف ربّه.
يعنى: هر كه شناخت نفس خود را، به تحقيق كه شناخته است پروردگار خود را، چرا كه هر گاه دانست، كه بدن انسان با وجود ضعف و حقارتى كه دارد، محتاج به مدبّر و متصرّف است و بى وجود مدبّر و متصرّف، كارهاى بدن متمشّى نمى‏شود پس خواهد دانستن كه عالم با وجود عظمت و جبروت، كه مشتمل است بر مجرّدات و مادّيات و مركّبات و بسائط و علويّات و سفليّات و هر كدام از اين‏ها مشتمل بر اجناس متعدّده و انواع متشتّته و افراد مختلفه، و هر شخصى از آنها مشتمل بر لطايف صنع و عجايب فطرت كه راه ندارد به تفاصيل آن، مگر ذات اقدس بارى تعالى، چنانكه فرموده:قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِدادا لِكَلِماتِ رَبّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ انْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبّى وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدا 18: 109(كهف - 109)، البتّه و به طريق اولى بايد محتاج باشد به وجود صانع قدير مدبّر خبير. و چنانكه شخص واحد و بدن واحد، زياده از يك نفس نمى‏تواند داشت و تعدّد نفس در بدن واحد، موجب اختلال بدن است. عالم نيز دو مدبّر و بيشتر نمى‏تواند داشت وگر نه به حكم:لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ الا اللَّهَ لَفَسَدَتا 21: 22(انبياء - 22)، فساد در نظام عالم علوى و سفلى، راه خواهد يافت و از نظامى كه دارد، خواهد افتاد، و چنانكه نفس علم به تصرّفات و تدبيرات خود دارد و مدبّر كاينات و خالق موجودات نيز به حكم:ا لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفَ الْخَبير 67: 14(ملك - 14)، نيز، به همه ذرّات عالم، بايد عالم باشد، و به كلّ ذرّات عالم، علمش محيط باشد. چنانكه فرموده:وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِى الارْضِ وَ لا فِى السَّماءِ 10: 61(يونس - 61). و چنانكه نفس، نسبت او به همه اعضا و جوارح بدن يكسان است و اختصاص به مكان خاصّ و عضو خاصّ ندارد، خداوند عالم نيز نسبت او به كلّ كاينات، مساوى است و از زمان و مكان معرّى و منزّه است. و مثل:نَحْنُ اقْرَبُ الَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ 50: 16(ق - 16)، محمول است به
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 386
احاطه علمى، نه مكانى. و همچنين ساير صفات الهى را، از صفات نفس مى‏توان فهميد و به فكر و تأمّل، راه به او مى‏توان برد.
بعضى، از اين حديث شريف، استدلال كرده‏اند به بداهت معرفت واجب الوجود، و بعضى استدلال كرده‏اند به امتناع معرفت ذات و صفات الهى. و جمع ميان قولين به كنه و به وجه است، چنانكه به اندك تأمّل ظاهر مى‏شود.
ثمّ عليك من العلم بما لا يصحّ العمل الا به و هو الاخلاص.
مى‏فرمايد كه: بعد از آنكه علم به احكام شرع و معرفت نفس و معرفت واجب الوجود، فى الجمله حاصل كردى، لازم است بدانى كه هيچ عمل، خواه واجب و خواه سنّت و خواه حرام و خواه مكروه، بى اخلاص خالص به درجه صحّت نمى‏رسد و به حليه قبول در نمى‏آيد.
قال النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله: نعوذ باللَّه من علم لا ينفع، و هو العلم الّذى يضادّ العمل بالاخلاص.
حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است كه: پناه مى‏بريم ما به خداوند عالم، از علمى كه نفع نداشته باشد و آن علمى است كه مقارن عمل نباشد و از اخلاص خالى باشد و باعث و داعى به آن علم، نجات از عذاب و قرب الهى نباشد.
و اعلم انّ قليل العلم يحتاج إلى كثير العمل، لانّ علم ساعة يلزم صاحبه استعمال طول العمر.
يعنى: بدان كه علم اندك، مستدعى عمل بسيار است، چرا كه تحصيل يك مسئله يا بيشتر، زياده از يك ساعت يا نيم ساعت نيست و عملش در تمام عمر است. حاصل آنكه علم از براى عمل است و علمى كه عمل با او نيست، وبال است و در آخرت موجب عقاب و نكال است.
قال عيسى بن مريم عليه السّلام: رايت حجرا مكتوبا عليه: اقلبنى، فقلبته، فاذا
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 387
عليه من باطنه مكتوب: من لا يعمل بما يعلم مشوم عليه طلب ما لا يعلم، و مردود عليه ما عمل.
حضرت عيسى على نبيّنا و اله عليه السّلام مى‏فرمايد كه: ديدم سنگى را بر وى نقش بود كه: مرا برگردان، برگرداندم. در باطن سنگ نوشته بود كه: هر كه عمل نكرد به آنچه دانسته است، شوم است بر او طلب كردن آنچه ندانسته است، و مردود است بر او آنچه دانسته است و عمل نكرده. يعنى: كيفيّت و حلاوت آنچه دانسته است هم، از او محو مى‏شود.
اوحى اللَّه إلى داود عليه السّلام: انّ أهون ما انا صانع بعالم غير عامل بعمله، اشدّ من سبعين عقوبة باطنيّة ان اخرج من قلبه حلاوة ذكرى.
حضرت بارى «عزّ اسمه»، وحى كرد به حضرت داود عليه السّلام كه: اى داود، به تحقيق و يقين كه سهل‏ترين كارى كه من مى‏كنم به عالم بى عمل، كه آن كار از هفتاد قسم عقاب و عذاب باطنى سخت‏تر است، آن است كه، حلاوت و مزه ذكر خود را از او سلب مى‏كنم. كه هر چند ذكر من كند، كيفيّت آن ذكر در نيابد و هر چند «يا اللَّه» گويد، لبّيك نشنود، و اين نشانه دورى است از رحمت الهى، و دورى از رحمت رحيم «على الاطلاق»، و علامت شقاوت و بدبختى، اعاذنا اللَّه منه.
و ليس إلى اللَّه تعالى طريق يسلك الا بالعلم، و العلم زين المرء في الدّنيا، و سياقه إلى الجنّة، و به يصل إلى رضوان اللَّه تعالى.
مى‏فرمايد كه: نيست هيچ راهى كه به آن راه توان به خدا رسيد، مگر به راه علم، و علم زينت مرد است در دنيا، و راننده و رساننده است صاحب خود را به بهشت.
و به وسيله علم به دست مى‏توان آورد رضاى خداوند عالم را به شرط عمل.
و العالم حقّا هو الّذى ينطق عنه اعماله الصّالحة، و اوراده الزّاكية،
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 388
و صدّقه تقواه.
مى‏فرمايد كه: عالم حقيقى كسى است كه كردار او گواهى دهد به علم او. يعنى:
عملهاى نيكو و پسنديده از او صادر شود و شغل و كار او محمود باشد. و نيز تقوى مصدّق او باشد بر علم. يعنى: با وجود عمل صالح، بايد متّقى و پرهيزگار هم باشد.
لا لسانه و مناظرته و معادلته و تصاوله و دعواه.
نه آنكه زباندار باشد و با وجود جهل و نادانى، از زور زبان و حرّافى، بر اكثر فائق آيد و دعوى دانش و علم كند و از عمل عارى باشد و در تحت آيه كريمه:
لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ 61: 2(صف - 2)، مندرج باشد.
و لقد كان يطلب هذا العلم في غير هذا الزّمان من كان فيه عقل، و نسك و حياء و خشية.
يعنى: در زمان سابق، طلب علم نمى‏كرده‏اند مگر كسانى كه از اهل عقل و عبادت و حيا و خشيت بوده‏اند.
و انا ارى طالبه اليوم من ليس فيه من ذلك شي‏ء.
و من مى‏بينم در اين زمان، طلب‏كننده علم جماعتى را كه در ايشان، هيچيك از صفات مذكوره نيست.
و المعلّم يحتاج إلى عقل و رفق و شفقة و نصح و حلم و صبر و بذل.
يعنى: در معلّم چند صفت بايد باشد، تا استفاده علم از او به وجه اكمل ميسّر شود.
اوّل آنكه - عاقل باشد. يعنى آنچه تعليم مى‏دهد از روى دانش باشد، نه از روى شكّ و وهم.
دوم آنكه - صاحب رفق و ملايمت باشد، كه اگر متعلّم در تحقيق مسئله ايستادگى نمايد، غيظ و خشم بر او استيلا نيابد.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 389
سوم آنكه - مشفق و مهربان باشد به متعلّم، چه به قدر اشفاق معلّم، افاضه علوم به متعلّم مى‏شود.
چهارم آنكه - تعليم او خالص باشد از اغراض فاسده، كه بدون اخلاص، توفيق به هيچ كار ميسّر نيست، خصوص تحصيل علم.
پنجم آنكه - حليم باشد و حلم نزديك به رفق است و تفاوت به طبيعى بودن اوّل است و كسبى بودن ثانى.
ششم آنكه - صبر و شكيبائى داشته باشد كه در تحقيق مسائل به تأنّى و درنگ پيش رود و از سرعت و عجله محترز باشد و با متعلّم اگر مدركش پست باشد، خشونت نكند.
هفتم آنكه - بذل علم كند. يعنى هر گاه كسى را قابل تربيت داند و آن كس از او طلب تعلّم نمايد، مضايقه نكند، چرا كه چنانكه گذشت از براى هر چيز زكوة است و زكوة علم نشر علم است.
و المتعلّم يحتاج إلى رغبة و ادارة و فراغ و نسك و خشية و حفظ و حزم.
يعنى: متعلم نيز محتاج است به چند صفت:
يكى آنكه - رغبت بسيار به تحصيل علم داشته باشد، كه تا به حكم:«من طلب شيئا و جدّ، وجد و من قرع بابا و لجّ، ولج،»
به مطلب فائز شود. چه، در تحصيل هر كار، خصوص علم كه اهمّ كارها است و اشقّ شغلها، اهتمام و سعى بسيار در كار است و هر كه را رغبت نيست، جدّ نيست و جدّ كه نيست، علم نيست.
دوم آنكه - اراده جزم داشتن و سخت شدن، به حيثيّتى كه اگر سنگ ببارد، سر از شغل مطالعه و مباحثه بر ندارد و هيچ شغل و كار را مانع او نگرداند.
سوم آنكه - فارغ البال بودن و هيچ كار با او جمع نكردن، وگر نه هيچ كدام كما ينبغى حاصل نخواهد شد.
چهارم آنكه - به عبادت و تقوى بودن، چرا كه علم، صفتى است بس شريف، و
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 390
كمالى است بس منيف، و در محلّ خسيس جا نمى‏كند.
پنجم آنكه - ملازم خوف الهى بودن.
ششم آنكه - از هر چه منافى حفظ است، اجتناب كردن، تا قوّت حافظه، ضعيف نشود كه قوّت حفظ از براى تحصيل علم، معين قوى است.
هفتم آنكه - مقوّيات تعقّل به كار بردن و از منافيات آن، احتراز نمودن و بيدارى و سحرخيزى را ملازم بودن.
حاصل آنكه: از براى تحصيل علم، هر زحمت كه كسى به خود راه دهد، گنجايش دارد، و از براى رسيدن به او، از هر مطلب عالى مى‏توان گذشت.
حديث است كه:«اوّل ما يوضع في الميزان، العلم و الخلق الحسن.»
و اوّل خلعتى كه بر دوش حضرت آدم عليه السّلام كشيدند، علم بود. كه:وَ عَلَّمَ ادَمَ الاسْماءَ كُلَّها 2: 31(بقره - 31)، و بعد از او، ميراث جمله انبيا گشت و سر دفتر مقامات و احوال همه اوليا آمد. و اين، همان علم است كه خليل جليل فرمود:انّى قَدْ جاءَنى مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَاتِكَ 19: 43(مريم - 43). و يعقوب عليه السّلام گفت:انّى اعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ 12: 96(يوسف - 96). و از حال خضر خبر دادند كه:وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما 18: 65(كهف - 65). و جاى ديگر فرموده:وَ لُوطا آتَيْناهُ حُكْما وَ عِلْما 21: 74(انبياء - 74). و گفت:وَ لَقَدْ اتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْما 27: 15(نحل - 15). و در حقّ مهتر و بهتر عالم فرمود:وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ 4: 113(نساء - 113).وَ قُلْ رَبِّ زِدْنى عِلْما 20: 114(طه - 114). و اين علم، قطره‏اى است از بحر محيط علم قديم، كه آن صفت پاك خداوندى است جلّ جلاله، همچو صفتهاى ديگر، چون حيات و قدرت و سمع و بصر و كلام و امثال آن. و همچنانكه روح و جسم آدم صفى عليه السّلام از قدرت و حكمت در وجود آمد، اين علم كه منبع اخلاق او بود هم، بر آن ترتيب به دو قسم نازل شد، كسبى و قدرتى:
آنچه قدرتى بود، بر عطاى محض بى‏علّت تعلّق گرفت.
و آنچه حكمتى بود، به جهد و كسب مردم حواله گشت.
قسم عطائى انبيا را آمد، «فحسب».
اين قسم كه كسبى بود، بر جمله دريّت بنى آدم به نسبت مراتبى كه در اصل
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 391
خلقت با سرشت هر يكى همراه است، منقسم گشت. و اگرچه همه اوليا را به قدر متابعت انبيا از قسم عطائى نيز حظّى بود، امّا قاعده سلوك از براى ايشان اقوى است كه «ما اتّخذ اللَّه وليّا جاهلا قطّ»، و اين از آن است كه سلوك، روش نفس است، كه علم كسبى تعلّق بدو دارد. همچنانكه علم عطائى تعلّق به روح دارد.
و چون نفس از عالم حكمت در وجود آمده است، به واسطه احتياج، لا جرم تحصيل علم كسبى او را بى سبب ميسّر نگردد. و روح چون از عالم قدرت آمد، از سبب مستغنى است و هميشه فيض از علم ازل مى‏پذيرد بى‏واسطه،«وَ انَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ» 27: 6(نحل - 6)، اشاره بدين معنى است.