شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:لا يصحّ الاقتداء الا بصحّة قسمة الارواح في الازل، و امتزاج نور الوقت بنور الاوّل، و ليس الاقتداء بالتّرسّم بحركات الظّاهر، و التّنسّب إلى اولياء الدّين من الحكماء و الائمّة.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: اقتدا كدام است؟ و به كه اقتدا مى‏توان كرد؟ و اقتدا به كه صحيح است؟ و به كه صحيح نيست؟ مى‏فرمايد:
نيست صحيح، اقتدا كردن به هر كه باشد و به هر طريق كه باشد، بلكه صحّت اقتدا منوط است به صحّت قسمت ارواح در ازل. يعنى: اقتدا بايد موافق قسمت الهى باشد در ازل و موافق قانونى باشد كه حكيم «على الاطلاق» و خلاق به استحقاق، از آدم تا خاتم قرار داده كه هر زمانى از ازمنه و عصرى از اعصار، به حسب اقتضاى حكم و مصالح نبوّت و وصايت، منسوب به كه باشد. پس اگر اقتداى آدمى موافق قسمت ازلى است، اين چنين اقتدا صحيح است. مثل آنكه موافق قسمت ازلى آن است كه محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله خاتم النّبيّين باشد و پيش از او عيسى عليه السّلام و همچنين تا آدم عليه السّلام، هر كدام در وقت خود نبىّ باشند و وصايت هر كدام به شخصى مفوّض باشد، پس اگر اقتداى هر امّتى موافق قسمت ازلى است و نور اقتداى عالم اشباح، موافق اقتداى عالم ارواح است، اين اقتدا صحيح است، و اگر موافق نباشد، مثل آنكه در زمان نبوّت پيغمبر آخر الزّمان، اقتدا به پيغمبران سابق شود، مثل عيسى و موسى عليهما السّلام، اين اقتدا باطل است.
و نيست اقتدا به پيروى كردن كسى امام را، به رسوم ظاهرى و حركات عادى و بس، بلكه بايد كه كلّ احكام دينى را از امام و مقتدا و مطاع مخصوص به آن عصر، اخذ كند. و در اقوال و افعال و اعمال، متابعت او نمايد، تا رستگار باشد و از اهل نجات باشد.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 367
و باز نيست اقتدا به محض انتساب نسبى به يكى از اولياى دين و حكماى راسخين و ائمّه هادين، بلكه عمده اطاعت و بندگى است. و اگر انتساب نسبى نيز با حسبى جمع شود، بهتر. و اين حديث ردّست بر جمعى كه منكر نسخند و مى‏گويند:
به حسب اختلاف ازمان و اعصار، نسخ در شرايع و احكام راه نمى‏يابد و در هر عصرى اقتدا بر مقتداى خاصّى لازم نيست و خصوصيّت بعضى دون بعضى دخل ندارد. و همچنين ردّست بر جمعى كه عقل را مستقلّ مى‏دانند و متابعت عقل مى‏كنند و شرع و ملّت را مناط اعتبار نمى‏دانند.
قال اللَّه تعالى:
چنانكه خداوند عالم در قرآن مجيد فرموده كه:
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اناسٍ بِامامِهِمْ. 17: 71(اسراء 71) اى من كان اقتدى بمحقّ قبل و زكّى.
حضرت شيخ در تفسير آيه مى‏فرمايد كه: در روز قيامت مى‏خوانيم ما هر كسى را به امام ايشان، اگر امام و پيشواى ايشان، در دنيا امام حقّ باشد افعال و اعمال ايشان را قبول مى‏كنيم، و اگر متابعت امام باطل كرده باشند، عملهاى ايشان را ردّ مى‏كنيم.
قال اللَّه تعالى:فَإِذا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ. 23: 101(مؤمنون - 101)
و نيز خداوند عالم در قرآن مجيد فرموده است كه: هرگاه دميده شود صور اسرافيل و قيامت قائم شود، مدار به عمل صالح است و از همه كس در آن روز از عمل مى‏پرسند و از هيچ كس نسب نمى‏پرسند كه پسر كيستى؟ و پدر كيستى؟ و به كه منسوبى؟ بلكه مناط اعتبار در آن روز، عمل صالح است و از عمل سؤال كرده مى‏شود.
در خبر است كه حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه: در شب معراج اسرافيل عليه السّلام را
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 368
ديدم در زير عرش، صورى در دهن گرفته بر شكل شاخ و آن را چهار هزار منفذ بود، چشم در زير عرش كشيده بود. جبرئيل عليه السّلام را گفتم: چند گاه است كه او اين صور در دهن دارد؟ گفت: از آن وقت كه حق تعالى عالم را آفريده او اين صور در دهن گرفته، منتظر است كه كى فرمان الهى در رسد به دميدن آن، تا تأخير در آن واقع نشود.
در مجمع البيان مذكور است كه: اسرافيل دوبار در صور بدمد، در نفخه اوّل، همه خلايق بميرند و در دوم، همه زنده شوند. پس نفخه اوّل براى آخر شدن دنيا باشد، و دوم از براى ابتداى آخرت.
و قال امير المؤمنين عليه السّلام: الارواح جنود مجنّدة، فما تعارف منها ائتلف، و ما تناكر منها اختلف.
حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرموده است كه: نفوس انسان در عالم ذرّ، لشكرى بودند متفرّق و مختلف در الفت، بعضى با هم الفت داشتند و بعضى الفت نداشتند، و الفت و عدم الفت ارواح در اين عالم. كه عالم اشباح است، تابع الفت و عدم الفت ايشان است در عالم ذرّ. يعنى هر كدام از ايشان كه در عالم ذرّ، با هم الفت داشته‏اند، در اين عالم نيز با هم انس و الفت مى‏گيرند، و هر كدام كه نداشته‏اند، در اين عالم نيز ندارند و ميان ايشان الفت بهم نمى‏رسد.
و عالم ذرّ را اهل تفاسير چنان بيان كرده‏اند كه: حق تعالى بعد از خلق آدم و بعد از دخول او به بهشت، ذرّيت او را بيرون آورد، از صلب او بر مثال مورچه‏هاى خرد و حيات و عقل و نطق در ايشان آفريد و ربوبيّت خود را بر ايشان عرض كرد و گفت:أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا: بَلى 7: 172(اعراف - 172)، يعنى: آيا نيستم من پروردگار شما؟ ايشان قبول كرده گفتند: «بلى، شهدنا»، يعنى: اقرار داريم ماها به پروردگارى تو و ما بر اقرار خود گواه شديم. و چون ذرّيّت آدم بلى گفتند، حق تعالى ملائكه را گفت: گواه باشيد، ايشان نيز گفتند: «شهدنا».
و جمهور مفسّرين بر آنند كه بعد از خلق آدم و قبل از دخول بهشت، بر فضائى
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 369
كه بهشت است و عرض آن سى هزار ساله راه است، در آن صحرا ذرّيّات آدم را به شكل مورچه از صلب آدم بيرون آورد و بعد از خلق حيات و عقل و نطق، عرض ربوبيّت خود به ايشان كرد.
و نقل است كه پيغمبران در ميان ذرّيّات آدم به شكل مورچه‏هاى خرد بودند و مانند چراغها درخشان بودند. حضرت آدم عليه السّلام در ميان آنها نورى ديد كه روشنى او بر آن چراغها غالب بود. گفت: بار خدايا اين كيست؟ گفت: اين پيغمبرى است از فرزندان تو. گفت: عمر او چند باشد؟ فرمود: شصت و چيزى، گفت: بار خدايا عمر او را افزون كن، ندا رسيد كه: قلم تقدير چنين رفته و تغيير آن مصلحت نيست.
و چون اخذ ميثاق نمود از ذرّيّت آدم، ايشان را فرمود كه به پشت آدم عليه السّلام مراجعت كنيد تا از شما يكى مانده باشد، من قيامت را قائم نكنم.
و قيل لمحمّد بن الحنفية رضى اللَّه عنه: من ادّبك؟ قال: ادّبنى ربّى في نفسي، فما استحسنته من اولى الالباب و البصيرة تبعتهم به و استعملته، و ما استقبحته من الجّهال اجتنبته و تركته مستنفرا، فاوصلنى ذلك إلى كنوز العلم.
از محمّد بن حنفيّه كه پسر حضرت امير است عليهما السّلام پرسيدند كه: ادب از كه آموختى؟ گفت: از پروردگار خود ادب فرا گرفتم، به اين طريق كه كرامت كرد در من قوّتى كه من به سبب آن قوّت، تميز مى‏كنم ميان خوب و بد، و هر چه از صاحبان علم مى‏بينم و در نظر من پسنديده است، عمل مى‏كنم و متابعت ايشان مى‏كنم. و هر چه از جاهلان مى‏بينم و در نظر من ناپسند است، از او نفرت‏كنان دورى مى‏نمايم، و به اين سبب، رسيده‏ام به خزانه‏هاى علم.
و لا طريق للاكباس من المؤمنين اسلم من الاقتداء، لانّه المنهج الاوضح و المقصد الاصحّ.
يعنى: هيچ راهى براى مؤمن زيرك، سالمتر از اقتدا نيست، چرا كه اقتدا راهى
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 370
است واضح و مقصدى است صحيح‏تر و درست‏تر از راههاى ديگر، چرا كه راههاى ديگر مثل راه عقل، چنانكه بعضى او را مناط اعتبار مى‏دانند، وفا به جميع احكام شرع نمى‏كند و استقلال نيز ندارد و به مدد شرع محتاج است، و راههاى ديگر به طريق اولى.
قال اللَّه عزّ و جلّ لاعزّ خلقه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله:اولئِكَ الّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُديهُمْ اقْتَدِهِ. 6: 90(انعام - 90)
خداوند عالم به حبيب خود و عزيزترين خلق خود كه محمّد است صلّى اللَّه عليه و آله، مى‏فرمايد كه: اى حبيب من، پيغمبران و فرستادگان من، به خلق گروهى‏اند راه يافته از جانب من، پس به طريقه ايشان اقتدا كن. ممكن است كه مراد از «اقتدا»، اقتدا در توحيد و اصول دين باشد، نه فروع مختلفه. يا مراد اين باشد كه: اقتدا به ايشان كن در صبر بر اذيّت قوم و صبر كن، چنانكه ايشان صبر كردند. يا در جميع اخلاق حسنه و اطوار پسنديده، تابع ايشان باش، «و خير الامور اوسطها».
و قال عزّ و جلّ:ثُمَّ اوْحَيْنا الَيْكَ انِ اتَّبِعْ مِلَّةَ ابْراهيمَ حَنيفا 16: 123(نحل - 123).
فلو كان لدين اللَّه تعالى مسلك اقوم من الاقتداء لندب اولياءه و انبياءه إليه.
و باز خداوند عالم مى‏فرمايد كه: ما وحى فرستاديم به تو اى حبيب من، كه اقتدا كن به ملّت إبراهيم كه ملّت إبراهيم، ملّتى است آسان.
پس اگر مى‏بود از براى دين الهى، مسلكى و راهى محكم‏تر و قايم‏تر از اقتدا، هر آينه مى‏خواند دوستان خود را به آن مسلك، و چون نخوانده است به غير اقتدا، معلوم مى‏شود كه اقتدا بهترين مسلكها است.
قال النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله: فى القلب نور لا يضي‏ء الا في اتّباع الحقّ و قصد السّبيل، و هو من نور الانبياء مودّع في قلوب المؤمنين.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 371
باز حضرت حبيب الهى «عليه و اله التّحيّة»، مى‏فرمايد كه: در دل مؤمن نورى است كه نيست روشنائى آن نور، مگر در متابعت كردن حقّ و اجتناب نمودن از باطل و اختيار كردن وسط در جميع امور، و دورى كردن از طرف افراط و تفريط، و اين نور، نور پيغمبران است كه خداوند عالم، امانت گذاشته است آن نور را در دلهاى مؤمنان.