شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:الحلم سراج اللَّه يستضي‏ء به صاحبه إلى جواره.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 354
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: حلم، چراغ الهى است كه به او راه مى‏يابد آدمى به جوار رحمت الهى و به سبب او مستفيض مى‏شود به فيوضات نا متناهى.
و لا يكون حليما الا المؤيّد بانوار المعرفة و التّوحيد.
يعنى: رسيدن به مرتبه حلم ميسّر نيست، مگر بعد از رسيدن به مرتبه معرفت و توحيد. يعنى: تا نور معرفت ذات و صفاى الهى، در دل كسى جا نكند، دل او به نور حلم منوّر نمى‏شود. چه هرگاه عظمت و جبروت ذات واجب الوجود و كيفيّت صفات او به كسى، فى الجمله ظاهر شد و راه به ضعف و ناتوانى خود برد، البتّه قوّت غضبش ضعيف مى‏شود و رعونت نفس را از سر مى‏نهد و ملازم حلم و وقار مى‏شود.
و الحلم يدور على خمسة اوجه: أن يكون عزيزا فيذلّ، او يكون صادقا فيتّهم، او يدعو إلى الحقّ فيستخفّ به، او أن يؤذى بلا جرم، او ان يطالب بالحقّ فيخالفوه فيه، فان اتيت كلا منها حقّه فقد اصبت.
مى‏فرمايد كه: پنج موضع است كه حلم در آن مواضع، بسيار به موقع است و اعمال حلم در آن مواضع، بسيار دشوار است:
يكى آنكه - با وجود كمالات و استحقاق عزّت، از مردم ذلّت كشد و خوارى بيند.
دوم آنكه - در امرى صادق و راستگو باشد و ديگران تكذيبش كنند و متّهمش دارند.
سوم آنكه - مردم را به حقّ دعوت كند و ايشان گوش به سخنش نكنند و در مقام خفّت و آزار او باشند.
چهارم آنكه - اذيّت و آزار از مردم بيند با عدم جرم و تقصير.
پنجم آنكه - مردمان را به حقّ خواند و به ترك باطل ترغيب كند، ايشان اطاعت
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 355
او نكنند و ترك باطل نكنند.
پس اگر تو در اين مواضع آنچه حقّ حلم است، كما ينبغى بكار برى و تزلزل و اضطراب بخود راه ندهى، مى‏توان گفت كه: حليمى و به صفت حلم موصوفى، و الا، فلا.
و قابل السّفيه بالاعراض عنه و ترك الجواب، يكن النّاس انصارك، لانّه من جاوب السّفيه فكانّه قد وضع الحطب على النّار.
يعنى: هر گاه سفيهى با تو سفاهت كند و به مكالمات ناپسند با تو متكلّم شود، رو از او بگردان و جواب او مگو، تا مردم نصرت تو نمايند و عيب او كنند، چه هر كه در مقام جواب سفيه در آيد و به مثل مكالمات خبيث او متكلّم شود، او نيز مثل او سفيه خواهد بود و مانند گذاشتن هيمه در آتش، موجب زيادتى فساد خواهد شد.
قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله: مثل المؤمن كمثل الارض، منافعهم منها و اذاهم عليها.
سرور كاينات عليه و اله افضل الصّلوات، مى‏فرمايد كه: مؤمن، مانند زمين است. چنانكه منافع مردم از زمين است و تنگى و زحمت ايشان نيز از زمين، همچنين منفعت مؤمن از مؤمن است، هرگاه صالح و متّقى باشد، و ضرر او نيز از او است، هر گاه نا مقيّد و سفيه باشد.
حديث است كه:«شرّ النّاس من لا يبالى ما قال و لا ما قيل له،»
بدترين خلق كسانى هستند كه باك ندارند از هر چه گويند و از هر چه گويند و از هر چه ديگران به ايشان گويند.
و من لا يصبر على جفاء الخلق لا يصل إلى رضى اللَّه تعالى: لانّ رضى اللَّه تعالى مشوب بجفاء الخلق.
مى‏فرمايد كه: هر كه صبر نكند بر جفاى خلق و اذيّت ايشان را به خود گوارا نكند، نمى‏رسد به مرتبه رضاى الهى، چه رضاى او وابسته به تحمّل جفاى خلق
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 356
است. چنانكه از احوال انبيا و اوليا معلوم مى‏شود كه هر كدام ايشان از خلق چه كشيده‏اند. زيرا كه هر كدام ايشان كه قدرش نزد حضرت بارى بيشتر بوده است، اذيّت خلق به او بيشتر بوده كه: «البلاء للولاء ثمّ للاوصياء ثمّ للامثل فلأمثل»، يعنى: بلاياى دنيا، اوّل متوجّه است به پيغمبران كه بهترين خلق هستند، و بعد از ايشان به اوصياى ايشان، و بعد از اوصيا از براى شيعيان و دوستان ايشان است به تفاوت ضعف و قوّت ايمان كه هر كه تشبّهش به ايشان، بيشتر است و ايمانش كاملتر، آزار و زحمتش در دنيا بيشتر است. و حديث:«البلاء للولاء كاللّهب في الذّهب،»
نيز مؤيّد اين است.
و حكى انّ رجلا قال للاحنف بن قيس: ايَّاك اعنى، قال: اناك عنك احلم.
نقل است كه: شخصى به احنف بن قيس، سفاهت كرد و درشت چند به او گفت، احنف ساكت بود و جوابش نگفت، سفيه گفت: به تو مى‏گويم، احنف گفت: مرا با تو كارى نيست و از تو اعراض مى‏كنم و متوجّه تو نمى‏شوم.
قال النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله: بعثت للحلم مركزا، و للعلم معدنا، و للصّبر مسكنا.
حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است كه: مبعوث شده‏ام من به خلق، تا بوده باشم مركز حلم، و معدن علم، و مسكن صبر. يعنى: تا در اين صفات و ساير صفات كماليّه و مكارم اخلاق تمام باشم، و اين صفات را از مرتبه نقصان به مرتبه كمال رسانم، چنانكه در جاى ديگر فرموده است كه:
بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق.
بايد دانست كه، حلم در وجود انسان بعد از علم، شريفترين اخلاق است، زيرا كه جوهر علم را بى حلم، در ميزان عقل وزنى نيست، چنانكه مهتر عالم فرموده:
«خيار امّتى علماؤها حلماؤها،»
و نيز فرموده:«ما جمع شي‏ء إلى شي‏ء احسن من حلم إلى علم،»
و اين صفت حلم، خاصيّتى است كه ظاهر مردم را مؤدّب و باطن
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 357
ايشان را مهذّب مى‏گرداند، و تسليم و رضا كه نهايت مقامات ارباب سلوك است، از او متولّد مى‏شود.
و نيز بايد دانست كه: حلم، نقطه‏اى است كه اهل نبوّت و ولايت را چنانكه گذشت، تحمّل ايذاى امّت و صبر بر ملامت خلق، بر قوّت آن حلم باشد و حقيقت آن از انشراح صدر لازم آيد، پس به مدد علمى و قوّت عقلى، متمكّن گردد و نشو و نماى او، از عين اليقين بود كه منبع توحيد و معرفت است. و از مرآت ضمير مردم، غبار وحشت عجلت كه از او شتاب نفس و حركات ابليس متولّد شود، محو نگردد الا به قوّت حلم. و اگر چه حلم را در اصل يك قوّت است، كه مردم را به تأنّى كه جنبش رحمان است، دلالت مى‏كند و از عجلت كه صفت شيطان است، مانع مى‏آيد، امّا فوايد او بسيار است كه هر خطا و خلل كه در اقوال و افعال واقع مى‏شود، از عجلت است و از اينجا گفته‏اند كه: «الحلم يمنعك العجل، و من لم يعجل قلّ خطاؤه». و اينجا دقيقه‏اى است كه ارباب عقل را محافظت آن واجب است و آن طريق اعتدال، رعايت كردن است در جميع اخلاق و اوصاف. زيرا كه اشاره: «خير الامور اوسطها»، در حركات و سكنات مردم، ظاهرا، و باطنا اعتبارى قوى دارد. نبينى كه سرور عالم صلّى اللَّه عليه و آله را چون صفت حلم به كمال رسيد، چنانكه نزديك بود كه از حدّ اعتدال تجاوز كند و عهده تبليغ رسالت را مهمل گذارد، گفتند:يا ايُّهَا النَّبِىُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ 9: 73(توبه - 73)، و در موسى و هرون عليهما السّلام چون قوّت تهوّر و صلابت دين غلبه كرد، چنانكه سبب زياد شدن استبداد و استكبار فرعون مى‏گشت، در حقّ ايشان خطاب آمد كه:فَقُولا لَهُ قَوْلا لَيِّنًا، لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اوْ يَخْشى 20: 44(طه - 44). حقّ سبحانه و تعالى، جمله اخلاق و اوصاف را با يكديگر، در طينت آدم به جهت اين، اختلاط و امتزاج داد، تا حقيقت اين اعتدال كه گفتيم ظاهر گردد و معلوم شود كه قوام معيشت و قاعده معامله ذريّت آدم عليه السّلام، به او بسته است و به او مربوط است. مثلا چون حلم و غضب كه ضدّ يكديگرند، در وجود انسان هر دو تركيب يافته است، چه اگر همه صفت حلم بودى، دفع مضرّت ممكن نگشتى، و اگر همه قوّت غضب بودى، جذب منافع
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 358
مشكل نمودى، بدين سبب جمله اخلاق و اوصاف را قياس بايد كرد.
صدق رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله: و حقيقة الحلم ان تعفو عمّن اساء إليك و خالفك، و أنت القادر على الانتقام منه.
راست و درست فرموده است رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه: حقيقت بردبارى آن است كه، از كسى كه به تو بدى كرده و با تو مخالفت نموده است، در گذرى. در صورتيكه تو، توانائى دارى از او انتقام گيرى.