شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 326
شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:بلغنى أنّه سئل كعب الاحبار: ما الاصلح في الدّين؟ و ما الافسد؟ فقال: الاصلح الورع، و الافسد الطّمع، فقال له السّائل:
صدقت يا كعب الاحبار.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: از كعب الاحبار كه يكى از علماى نصارى است، پرسيدند كه: از براى نجات روز قيامت، چه چيز اصلح است؟ و چه چيز افسد؟ كعب جواب داد: اصلح از براى آخرت، ورع است و پرهيزگارى و دورى از منهيّات و شبهات، و افسد طمع است، يعنى: چشم طمع از غير خدا داشتن، سائل گفت: راست گفتى.
و الطّمع خمر الشّيطان يستقى بيده لخواصّه، فمن سكر منه لا يضحو الا في اليم عذاب اللَّه، و مجاوره ساقيه.
مى‏فرمايد كه: طمع، شراب شيطان است، مى‏دهد شيطان اين شراب طمع را به خواصّ خود. پس هر كه از شراب طمع مست شد، ديگر به هوش نمى‏آيد مگر وقتى كه با ساقى كه شيطان است، داخل جهنّم شود و در جهنّم همسايه هم باشند.
و لو لم يكن في الطّمع سخط الا مشاراة الدّين بالدّنيا لكان عظيما.
مى‏فرمايد كه: اگر نباشد در طمع هيچ عيبى غير خريدن دنيا به آخرت، بس است از براى بدى طمع. چه جاى آنكه با اين قباحت متضمّن غضب الهى هم باشد. و بعضى از مصحفّين «مشاراة» را «مثاراة» به ثاى مثلّثه مى‏خوانند، كه به معنى ايثار و اختيار باشد و اين بسيار دور است و مناسب آيه تاليه هم نيست، چنانكه معلوم است.
قال اللَّه تعالى:اولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ. 2: 175(بقره - 175)
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 327
چنانكه خداوند عالم در قرآن مجيد، در شأن اهل طمع فرموده است كه: اهل طمع، جماعتى‏اند كه خريده‏اند گمراهى و ضلالت را به هدايت، و عذاب را به مغفرت. يعنى: اين را داده‏اند و آن را گرفته.
و قال امير المؤمنين عليه السّلام: تفضّل على من شئت فانت اميره.
فرموده است حضرت امير عليه السّلام كه: احسان كن به هر كه خواهى تا به حكم:
الانسان عبيد الاحسان،
بگردى امير او، چرا كه به مقتضاى: من طلب ذلّ، طلب و طمع از خلق، مورث ذلّت و خوارى است و در زير بار احسان كسى شدن، در حكم رعيّتى و بندگى است، از اين جهت فرمود كه: به هر كه احسان كردى، گرديدى امير او و مولاى او.
و استغن عمّن شئت فانت نظيره.
يعنى: استغنا كن از هر كه باشد جز جناب عزّت، تا بوده باشى مانند او. چرا كه چشم طمع و توقّع احسان از غير، كه باعث دنائت تو و رفعت او است، از خود سلب كرده‏اى، لهذا نظير اويى.
و افتقر إلى من فانت اسيره.
يعنى: به هر كه اظهار حاجت خود كردى، به قصد آنكه احسانى از او به تو رسد، گرديدى اسير او. چرا كه اگر احسان به تو كرد، اسير احسان اويى، و اگر احسان نكرد، اسير خفّتى كه به سبب طلب كشيده‏اى.
و الطّامع في الخلق منزوع عنه الايمان و هو لا يشعر، لانّ الايمان يحجز بين العبد و بين الطّمع في الخلق، فيقول: يا صاحبى خزائن اللَّه مملوّة من الكرامات (و هو لا يضيع اجر المحسنين)، (و هو لا يضيع اجر من احسن عملا). و ما في ايدى النّاس فانّه مشوب بالعلل و يردّه إلى التّوكّل و القناعة و قصر الامل، و لزوم الطّاعة و الياس من الخلق، فان‏
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 328
فعل ذلك لزمه، و ان لم يفعل ذلك تركه مع شؤم الطّمع و فارقه.
مى‏فرمايد كه: هر كه طامع است و چشم طمع از خلق دارد، ايمان او ناقص است و او خبر از اين ندارد و ايمان هر كس مى‏ايستد ميان آن كس و ميان طمع. و مى‏گويد: اى صاحب من، خزانه‏هاى خداى تعالى پر است از نعمتها و كرامتها، و او عزّ شأنه ضايع نمى‏گذارد مزد نيكوكار را و آنچه در دست مردم است، آلوده است به علّتها و زحمتها و ربودن يك دينار و يك حبّه از دست ايشان، بى خفّت و زحمت ميّسر نيست.
غرض از اين قبيل مرغّبات ايمان به بنده، مى‏گويد تا او را از طمع كثيف، مايل كند به توكّل شريف و از خزانه آباد طول امل، به معموره قصر امل راغب سازد.
پس اگر آن شخص اطاعت كرد و گوش به سخن او كرد، ايمان ملازم او است و از مصاحبت او دست نمى‏كشد، و اگر «عياذا باللّه» گوش به گفته او نكرد و به وعظ او متّعظ نشد و پند نگرفت، مى‏گذارد ايمان او را با طمع و خود مى‏رود.
نقل است كه از حضرت امير عليه السّلام پرسيدند كه: ايمان از چه چيز حاصل مى‏شود؟ فرمود: به خوف الهى. ديگر پرسيدند به چه چيز زايل مى‏شود؟ فرمود: به طمع.
حكما گفته‏اند كه: طمع خاصيّتى است كه در هر كجا وطن ساخت، سلسله شرك و نفاق را در حركت آورد و اگر قوّت گرفت به كفر انجامد.
بزرگى فرموده كه: از روى حقيقت هيچ صفت را به كفر، آن نسبت نيست كه طمع را، زيرا كه كفر، ايمان را شكّ كردن است و طمع، يقين را شكّ‏كردن.
بايد دانست كه اوّل طمع كه از باطن مردم سر بر زند، نتيجه حرص باشد و آن را در كلّيّات و جزئيات، از عامّ و خاصّ مردم معلوم مى‏توان كرد، بلكه محسوس مى‏توان ديد.
نه از حرص كودك بر آرد نفير پس آنگه طمع دارد از دايه شير
جوانان و پيران كه ره مى‏روند هم از حرص بهر طمع مى‏روندو چون اين معنى نخست از نفس حيوانى است، اثر او را در جميع حيوانات مشاهده مى‏توان كرد.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 329
دوم - طمع از ريا در وجود آيد و اين نوع خاصّ‏تر است، زيرا كه منبع او نفس انسانى است و ساير حيوانات را در اين معنى، مدخلى نيست و اين طمع از اين حاصل آيد، كه شخصى مالى نفقه كند، يا طاعتى بجاى آرد، يا به كار خيرى اقدام نمايد و مقصودش اين نباشد كه ثواب آخرت حاصل كند، يا در طلب رضاى حقّ «جلّ و علا» كوشد، بلكه نفس او را، طمع قبول خلق و زيادتى شهرت و ذكر خير و نشر محامد و امثال اين باشد. چنانكه اكثر خلق از خاصّ و عامّ و وضيع و شريف، مبتلا به اين معنى شده‏اند «الا ما شاء اللَّه». و سرچشمه نفاق را نيز از اينجا مشاهده ميكن و طلب منصب و جاه، و رغبت رياست و فوقيّت و امارت و حكومت، كه به نزد اهل معرفت، هر يكى از اين‏ها زنّارى است عليحده، همه را نتيجه طمع ميدان.
اگر به تحقيق بنگرى، ريا نيز از طمع خيزد و چون اين دو صفت، لازمه يكديگرند و از هم منفكّ نمى‏شوند، حضرت حقّ جلّ و علا در شأن حضرت امير عليه السّلام فرمود كه:انَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورًا 76: 9(انسان - 9).
سوم - طمع از عجب ظاهر مى‏شود و آن را تعلّق به نفس انسانى است. زيرا كه اين، نه از روى احتياج است، بلكه از راه فرط نخوت و كبر، ناشى مى‏شود. چنانكه فرعون لعين كه از غلبه عجب، خود را بدان كبرى كه داشت و در خلقت او متمكّن و مركوز بود، خود را مستحقّ آن دانست كه طاعت او بر همه واجب است، تا چنان ترك ادبى از آن بى ادب صادر شد و از جهل نفس و غرور دنيا و نخوت ملك، «كليم اللّه» را بدين نوع تهديد كرد كه:«لَئِنْ اتَّخَذْتَ إِلها غَيْرِي، لأجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونينَ 26: 29(شعراء - 29)، و اين هر سه نوع كه تقرير كرده شد، در اصطلاح طمع است و از جمله مهلكات است، و طمع ممدوح، طمعى است كه حضرت إبراهيم خليل، از ملك جليل كرد و گفت:وَ الَّذي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطيئَتي يَوْمَ الدّينِ 26: 82.
(شعراء - 82)